ایران: زیان‌های نمایش سایه‌ها

تاریخ لبریز از مواردی است که در آن، بخشی از یک قوم به تصور دفاع از قومیت یا ملیت خود، از فاسدترین و خونخوارترین نظام‌ها حمایت کرده‌اند

در هفته‌های اخیر با گرد آمدن ابرهای بحرانی تازه در آسمان میهنمان، آنچه کنت دوگوبینو در سده نوزدهم «معمای ایران» خوانده بود، بار دیگر در محافل فرهنگی، ادبی و سیاسی پایتخت‌های غربی و البته در فضای مجازی توجهی گسترده برانگیخته است. 

گوبینو که مدتی کنسول فرانسه در ایران بود، از ملتی سخن می‌گوید که زندگی خود را در محیط عمومی بر موازینی که درست برعکس باورهای عمیق و تاریخی آن است، سازماندهی کرده است. ایرانی در عمق وجودش، هرگز اسلام و فرهنگ بیگانه آن را نپذیرفت، اما چنان رفتار می‌کند که گویی بهترین مسلمان جهان است. 

پیش از گوبینو، یک نویسنده بزرگ فرانسوی، مونتسکیو، در کتاب «نامه‌های ایرانی» می‌پرسد: چگونه می‌توان ایرانی بود؟ او نیز تصور می‌کرد که ایرانیان هویت واقعی خود را پنهان می‌کنند.

از سوی دیگر، ارنست رنان، زبانشناس و فیلسوف نامدار فرانسوی، ایرانیان را «قومی آریایی در لباس سامی» توصیف می‌کرد و معتقد بود که روزی خواهد رسید که ایرانیان جامه عاریت را از تن درآورند و بار دیگر در لباس ملی خود ظاهر شوند. 

البته این تصورات از دوگانگی ایرانیان، ویژه فرانسویان نیست. اکثریت مسلمانان که سنی‌مذهب هستند، ما را «باطنی» می‌خوانند؛ یعنی مردمی که در باطن، یک جور می‌اندیشند و در ظاهر، جور دیگر سخن می‌گویند. 

در  نخستین روزهای حمله اسرائیل به تاسیسات هسته‌ای و موشکی جمهوری اسلامی، بسیاری از دوستان غربی، ترک و عرب می‌پرسیدند: چگونه است که هنوز ایرانیانی هستند به‌ویژه در اروپا و آمریکا که این جنگ را با آنکه آغازکننده واقعی‌اش نزدیک به ۴۷ سال پیش آیت‌الله روح‌الله خمینی بود، تهدیدی برای ایران به عنوان یک دولت‌‌ــ‌ملت می‌پندارند و بر این اساس، در کنار نظامی قرار می‌گیرند که آیت‌الله علی خامنه‌ای راس هرم آن را اشغال کرده است.

اما این مقوله نیز تازگی ندارد. تاریخ لبریز از مواردی است که در آن، بخشی از یک قوم به تصور دفاع از قومیت یا ملیت خود، از فاسدترین و خونخوارترین نظام‌ها حمایت کرده‌اند. در سال‌های ۱۹۳۰ و با ظهور آدولف هیتلر به‌عنوان پیشوای قوم برتر، میلیون‌ها آمریکایی‌الاصل به حمایت از نظام نازی برخاستند. سازمان آنان به‌عنوان «بوند» (Bund) یا فدراسیون، نزدیک به شش میلیون عضو داشت. شناخته‌‌ترین چهره آنان چارلز لیندبرگ، هوانورد نامدار، بود که اگر در یک تصادف کشته نمی‌شد، قرار بود به‌عنوان نامزد ریاست‌جمهوری در برابر فرانکلین روزولت قرار گیرد.

«بوند» با نفوذ مالی، تبلیغاتی و انتخاباتی خود موفق شد ایالات متحده را از جنگ علیه آلمان نازی بیرون نگاه دارد و در نتیجه آن، جنگ را دست‌کم دو سال طولانی‌تر سازد. 

در بریتانیا، نیز هواداران محلی هیتلر با رژه‌های خیابانی و پوشیدن یونیفرم‌های شبه‌نازی جلو هر اقدامی را که ممکن بود هیتلر را مهار کند، گرفتند و در نتیجه جنگ جهانی دوم را اجتناب‌ناپذیر کردند. رهبر نازی‌های انگلیس، سر اسوالد موزلی، عضو یکی از خانواده‌های اشرافی بود و مهم‌ترین هوادار آنان ادوارد هشتم بود که به پادشاهی بریتانیا رسید. 

در فرانسه در زمان اشغال آلمان، مارشال فیلیپ پتن و بسیاری از نظامیان، روشنفکران، بازرگانان و روزنامه‌نگاران سرشناس، در کنار اشغالگر و گاه عامل پلیدترین جنایات او بودند. گروه «عمل فرانسوی» (ACTION FRANCAISE)  و انجمن «دو پرچم» با رهبرانی چون لوسین رباته و شارل موراس، طبالان تبلیغات فاشیستی بودند. حتی ژان پل سارتر که بعدها بت چپ‌گرایان پاریسی شد، با همکاری با گشتاپو، پلیس مخفی هیتلر، و نوشتن یک نمایش ضدیهود، در کنار اشغالگران قرار گرفت. 

در نروژ، گروه پیراهن‌سیاهان به رهبری کوئیسلینگ در حمایت از دشمن اشغالگر بیش از خود گشتاپو مایه می‌گذاشتند.

در همه آن موارد، عشق ادعایی به وطن عذری بود که هواداران فاشیسم برای توجیه حمایت خود از هیتلر، موسولینی و جوجه‌های آنان در اروپا به کار می‌بردند. به گفته برنارد شاو، میهن‌پرستی کاذب آخرین ترفند همدستان جنایتکاران سیاسی بود. 

یک دوست آمریکایی من، که ادیبی است سالخورده، می‌گوید چند آشنای ایرانی‌ــ‌آمریکایی به او مراجعه کردند تا پیامی را در حمایت از جمهوری اسلامی امضا کند. او به آنان یادآور شد که طی دهه‌های اخیر، چندین بار به خواست خود آنان، بیانیه‌ای را در محکومیت این «رژیم خونخوار و سرکوبگر» امضا کرده است. یکی از متقاضیان امضا که چپ‌گرا است، حتی سوگوار دو برادر خودش است که در جمهوری اسلامی اعدام شدند. 

یک دوست فرانسوی به شکلی دیگر شگفت‌زده شده بود. او می‌گوید یک خانم ایرانی‌الاصل که پژوهشگر سیاسی است و سال‌ها در جمهوری اسلامی گروگان و در زندان بود، از او خواسته است تا مقاله‌ای مشترک در حمایت از حکومت آیت‌الله خامنه‌ای، البته در ظاهر دفاع از مردم ایران، بنویسد.

در چند کشور دیگر و در سطوح گوناگون، چندین پناهجوی ایرانی که اکنون سال‌ها است در جامعه پناه‌دهنده جا افتاده‌اند، ناگهان فیلشان یاد هندوستان یا رخششان یاد ایران کرده است و در نقش مبلغان نظام آقای خامنه‌ای قرار گرفته‌اند. 

اما «معمای ایران» از این هم پیچیده‌تر است. آنچه می‌توان «تورم تشکیلات مجازی» خواند، از سال‌ها پیش در میان ایرانیان درتبعید شکل گرفته است، اما بحران جاری این تورم را شدت بخشیده است. روزی نمی‌گذرد که خبر تشکیل یک سازمان جدید با چند امضا منتشر نشود. بعضی این سازمان‌ها خود را حزب می‌خوانند‌ــ در حال حاضر تعداد آنان از مرز ۸۰ گذشته است. بعضی دیگر خود را «شورا» می‌نامند و مردم ایران را به همبستگی برای نجات وطن و تامین نیازهای مردم در زمان جنگ دعوت می‌کنند. همه آنان نمی‌گویند که خودشان چه کار می‌کنند یا چه کاری می‌خواهند بکنند، زیرا فقط «شورا» یعنی مشورت‌دهنده هستند. این واژه «شورا» ترجمه غلطی است که توده‌ها با دانش ناقصشان از زبان روسی برای واژه «سوویت» انتخاب کردند. اما سوویت به معنای «گروه» یا کمیسیون اجرایی روستا یا شهر است نه یک واحد مشورتی.

تورم جاری باعث شده است که چهار یا پنج جبهه ملی و ۱۵ حزب کمونیستی داشته باشیم. تعداد سازمان‌های جمهوری‌خواه در آخرین شمارش‌ ما، ۲۳ عدد است. هواداران پادشاهی مشروطه یا فقط پادشاهی یا فقط پهلوی یا فقط مشروطه بیش از ۳۰ گروه است. از این گذشته، بر اساس یک بررسی آقای داریوش اقبالی، خواننده نامدار، ایرانیان مقیم خارج بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ رادیو و تلویزیون یوتیوبی دارند. 

در سطحی دیگر، شاهد تشکیل چندین «لویه جرگه» نیز هستیم، با عناوین گوناگون که هدفشان جمع کردن ریش‌سفیدان قوم است. در هر حال ما فرماندهان فراوان داریم. آنچه کم داریم سرباز در میدان است. 

این اوضاع آشفته سبب شده است که قانون فیزیکی رخوت در صحنه سیاسی امروز بکار افتد. نظامی که پایگاه مردمی خود را از دست داده و در همه زمینه‌ها شکست خورده است و از همه مهم‌تر حتی قادر به حفظ جان گردانندگان خود نیست، همچنان بر لبه پرتگاه می‌لرزد، زیرا کسی نیست که لگد نهایی را بزند.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

تورم تشکیلاتی در خارج بسیاری از ایرانیان در داخل کشور را خشمگین ساخته است. یک هم‌میهن از کرمان می‌گوید: «برای خارج‌نشینان یعنی آنان که کنار گود نشسته‌اند، گفتن لنگش کن، آسان است.» این خشم قابل‌فهم است، اما تو‌جیه‌پذیر نیست. اگر شما در یک آتش‌سوزی یا سیل گیر کرده‌اید، نمی‌توانید از کسانی که از بیرون می‌کوشند شما را نجات بدهند، دعوت کنید که آنان نیز بپرند وسط حریق یا سیل و در نتیجه کار نابودی دسته‌جمعی را تسریع کنند. تقسیم ایرانیان به «خارج» و «داخل» یکی از ترفندهایی است که دشمنان آزادی و عزت ایران همواره به کار برده‌اند.

«خارج‌نشینان» همانطور که می‌توانند و تا حد زیادی هم هستند، در مبارزه برای رهایی ایران موثر باشند و در پاره‌ای از موارد می‌توانند به این هدف صدمه بزنند. نمونه‌ای صدمه زدن را در روزهای اخیر دیده‌ایم. هنگامی که بعضی چهره‌های شناخته‌شده و گروه‌های مدعی مخالفت با جمهوری اسلامی نیروی خود را برای حمله به رضا پهلوی و هواداران پادشاهی مشروطه به کار برده‌اند.

امروز کمتر کسی می‌تواند ادعا کند که رضاشاه دوم و جنبش مشروطه به طور کلی وسیع‌ترین و فعال‌ترین حرکت علیه جمهوری اسلامی نیست. این واقعیت را خود آیت‌الله خامنه‌ای نیز بارها پذیرفته است. بدین‌سان صرف نیرو برای حمله به این جنبش در واقع کمک به جمهوری اسلامی است. 

البته کسی خواستار آن نیست که رضا پهلوی یا جنبش مشروطه از هرگونه انتقادی بری باشد. حتی تخریب و فحاشی علیه رضاشاه دوم و مشروطه‌خواهان را می‌توان، البته با اکراه، پذیرفت. زیرا مشروطه به معنای آزادی عقیده و بیان است. آنچه پذیرفتنی نیست، توقف در مرحله تخریب و فحاشی است. آن هم از سوی کسانی که از دموکراسی سخن می‌گویند. در دموکراسی آنان، کسی حق ندارد هوادار مشروطیت باشد!

اما مشروطه‌خواهان می‌توانند حتی این موضع‌گیری عجیب را تحمل کنند. آنچه تحمل‌ناپذیر است، این است که مخالفان یا دشمنان مشروطیت به‌صراحت نمی‌گویند که هوادار نظام مشروعه یعنی ولایت فقیه هستند و در نتیجه نشان بدهند که انتخاب امروز مردم ایران مانند سال‌های آخر انحطاط قاجاریه، بین مشروطه و مشروعه است.

این موضع‌گیری مخالفان مشروطه نتیجه‌ای جز پراکنده‌سازی نیروهای آزادی‌خواه ندارد. بعضی مخالفان از یک «راه سوم» سخن می‌گویند، اما این راه را هرگز ترسیم نمی‌کنند. بعضی دیگر خواستار رفراندوم‌اند، اما نمی‌توانند بگویند این رفراندوم را چه مرجعی و در چارچوب چه قانونی و زیر نظارت چه کسانی باید برگزار کند. 

از این هم مهم‌تر، روشن نمی‌کنند پرسشی که رفراندوم خیالی عرضه خواهد کرد، چیست. رفراندوم‌های «آری» یا «نه» همواره درباره یک متن مشخص صورت می‌‌گیرند. در رفراندوم اروپایی درباره قرارداد ماستریخت، متن عرضه‌شده بیش از ۲۴۰ صفحه بود. در رفراندوم ۶ بهمن که در دوران محمدرضاشاه برگزار شد،‌ متن موردبحث اصلاحاتی بود که جزئیات آن در چارچوب «انقلاب سفید» توضیح داده شد. رفراندوم آیت‌الله خمینی‌ــ جمهوری اسلامی آری یا نه‌ــ یک ابداع کودکانه بود، زیرا به هیچ متنی مراجعه نمی‌کرد، یعنی نمی‌گفت که این جمهوری اسلامی چگونه جانوری است.

امروز مبلغان رفراندوم باید متن موردنظر خود را منتشر کنند، یعنی بگویند خواستار آری یا نه گفتن به چگونه نظامی هستند. صرف نه گفتن به جمهوری اسلامی کافی نیست. در هر حال این «نه» را اکثریت مردم ایران بارها و بارها حتی در انتخابات مجلس شورای اسلامی و ریاست‌جمهوری تکرار کرده‌اند. 

گروهی دیگر از مخالفان مشروطه می‌گویند: ما رهبران دربیرون‌تراشیده را نمی‌خواهیم. بسیار خوب. این درست همان چیزی است که مشروطه‌خواهان از ۱۳۵۷ تابه حال بارها و بارها گفته‌اند. درست به همین سبب بود که مشروطه‌خواهان «منشور» جورج‌تاون را رد کردند. هرقدر هم که بکوشند، نمی‌توانند رضا پهلوی را رهبر‌تراشیده‌دربیرون بخوانند. او هنگامی مبارزه با ولایت فقیه را آغاز کرد که پرزیدنت دونالد ترامپ تازه وارد تجارت ساختمانی شده بود و کاری به سیاست نداشت. در همان زمان، بنیامین نتانیاهو هنوز حتی کارمند دولت اسرائیل نشده بود. 

کوشش برای رفع دشمنی میان ایران از یک سو و ایالات متحده و اسرائیل و بسیاری ملل دیگر از سوی دیگر، به معنای سرسپرده بودن نیست. سیاست دشمن‌تراشی آقایان خمینی و خامنه‌ای صدمات بزرگی به میهن ما زده است و پایان دادن به آن یک ضرورت تاریخی است. 

البته هرکس حق دارد رهبر و مسلک خود را برگزیند؛ انتخابی که در چارچوب مشروطه تضمین می‌شود، زیرا مشروطه‌خواهان نمی‌گویند فلان کس حق ندارد خواستار رهبری شود یا فلان مرام و مسلک از آغاز ممنوع است. 

اگر مخالفان مشروطه و رهبری رضا پهلوی دست‌کم در دوران گذار رهبران دیگری می‌شناسند، چرا آنان را معرفی نمی‌کنند. این کلیشه که «رهبران واقعی در زندان‌اند»، نوعی فرار از مسئولیت است. باید بگویید کدام زندانی را رهبر می‌دانید و می‌خواهید. در آفریقای جنوبی، نلسون ماندلا رهبر زندانی بود و در چکسلواکی، واتسلاو هاول. 

نلسون ماندلا و واتسلاو هاول شما کیست؟ معرفی این رهبر گامی خواهد بود، در راه روشن کردن مسلک موردنظر شما. این روشنگری امکان گفت‌وشنود میان رهبر و مسلک موردنظر شما با رهبر مشروطه‌خواهان و جنبش مشروطه‌خواهی را عرضه خواهد کرد و راه را برای یک ائتلاف بزرگ ملی آزادی‌خواهان خواهد گشود. 

به عبارت دیگر،‌ مثبت باشید، زیرا زندگی سیاسی واقعی صحنه نمایش سایه‌ها نیست.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه