یلدا؛ شبی که فرح دیبا، شهبانوی ایران شد

کتاب اول فرح پهلوی، "هزار و یک روز من" سال ۱۹۷۸ و کتاب دوم، "کهن دیارا" در سال ۲۰۰۳ منتشر شد

عصر شب یلدای ۶۰ سال پیش فرح دیبا رسما به ازدواج با شاه ۴۱ ساله ایران در‌آمد- AFP

روزهای خاص این ویژگی را دارند که یاد برخی رخدادها را زنده می‌کنند و همین امر سبب می‌شود که توجه به آن فرد و روز، فزونی بیشتری یابد.

عصر شب یلدای ۶۰ سال پیش(۱۳۳۸ خورشیدی) از جمله این رخدادهاست. روزی که فرح دیبا رسما به ازدواج با شاه ۴۱ ساله ایران در‌آمد و نام شهبانوی ایران را به خود گرفت. عصری که شب آن به طولانی‌ترین شب سال ختم می‌شد و فرح در کتاب خاطراتش(کهن دیارا) از رفتن با لباس ملکه در مسیر شمیران تا کاخ و جمعیت مملوی که برایش دست تکان می‌دادند یاد کرد و نوشت:

«ایرانیان در شب اول دی‌ماه، یعنی "شب یلدا" که طولانی‌ترین شب سال است، مراسمی برپا می‌کنند. دور هم جمع می‌شوند، شعر حافظ می‌‌خوانند، خربوزه، انار و آجیل و شیرینی می‌خورند و تا پاسی از شب بازگشت روشنایی و آغاز بلندشدن روز را جشن می‌گیرند»( ص ۹۹)

دو خاطره نوشت: یکی قبل از انقلاب و دومی ۲۵ سال بعد از انقلاب

فرح پهلوی دو کتاب خاطرات نوشته است. کتاب اول با عنوان "هزار و یک روز من" در سال ۱۹۷۸ و پیش از انقلاب ایران منتشر شد و کتاب دوم با عنوان "کهن دیارا" که در سال ۲۰۰۳ به بازار کتاب راه یافت.

 

طبیعی است که در میان انبوه کتاب‌هایی که درباره سرگذشت شاه ایران منتشر شده است، خاطرات و روایت‌های مختلفی که از چهره‌های برجسته نظام شاهنشاهی در بعد از انقلاب عرضه شد، اسناد بسیاری که چه در داخل ایران و چه در کشورهای مهمی چون انگلیس، روسیه و آمریکا و فرانسه درباره شاه و حکومتش علنی و تحلیل شد، نکته‌های چندانی برای بیان رخدادهای مهم این دوره نمانده است. لذا می‌توان به فرح پهلوی از جهاتی حق داد که کتابش را در بخش‌هایی تمرکز دهد که مخاطب به دنبال اطلاعات و آگاهی‌هایی است که او می‌تواند راوی دست اول آنها باشد. بخش‌هایی که او در قامت همسر شاه ایران فعالیت داشت و نیز در نقش مادر برای چهار فرزندش. برای نمونه لحظه به دنیاآمدن نخستین پسر شاه ایران(رضا پهلوی) بعد از نزدیک به ۲۰ سال انتظار و دو ازدواج ناموفق، رخداد مهمی است به خصوص که در سال‌های اول انقلاب نشریات زرد شایعات بسیاری حتی درباره پسر نبودن فرزند نخست شاه و فرح، و تعویض پسر با دختر انتشار داده بودند که فرح در همین کتاب آن شایعات را طرح و سپس پاسخ می‌دهد:

«شایع کردند که اگر من برای زایمان به بیمارستان عمومی جنوب شهر تهران رفته‌ام، برای آن است که بتوانم آسان‌تر نوزاد دختر را با یک پسر معاوضه کنم… رضا قبل از ظهر نهم آبان در بنگاه حمایت مادران ونوزادان( بیمارستانی که به دستور رضاشاه بنا شده بود) به دنیا آمد… و از پسر بودن نوزاد همه کارکنان بیمارستان قبل از من مطلع شده بودند، زیرا در لحظات آخر زایمان مرا بی‌هوش کرده بودند و … در نتیجه هنگام به هوش آمدنم همه بیمارستان در جوش و خروشی غیرقابل وصف بود…. چون چشمانم را باز کردم پادشاه را بر بالین خود یافتم. دستم را در دست داشت و گفت:« می‌خواهی بدانی؟»- بله… پسر است».( ص ۱۰۸)

در جای جای این کتاب احترام و عشق او به همسرش نمایان است. این را به یاد داشته باشیم که او این کتاب را در زمانی نوشت(سال‌های ۱۳۸۰ به بعد) که خاطرات و اسرار بسیاری درباره شاه پهلوی منتشر شده بود.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

 وجوه مادرانه و شخصی خاطرات

وجهی از خاطرات فرح که ارزش خواندن هم دارد وجوه مادرانه رفتارهای اوست. نگرانی‌هایی که هر مادری نسبت به فرزند، همسر و خانواده دارد. از رفتن به مدرسه فرزندان، تا زمانی که رضا پهلوی می‌خواست برای نخستین بار سوار هواپیما شود و یا علیرضا پهلوی می‌خواست به مدرسه برود، دخترانش در خردسالی چه دغدغه‌هایی داشتند و الخ. این بخش از خاطرات تقریبا منحصر به فرد و دست اول است و در کتاب نیز به تفضیل بیان شده است.

سوء قصد به شاه و روایت فرح از چگونگی این اتفاق

برخی از مطالب این بخش از دقت کافی برخوردار نیستند، برای نمونه سوء قصدی که در ۲۱ فروردین ۱۳۴۴ به شاه انجام شده بود که منجر به کشته شدن دو نیروی محافظ گارد شد در روایت فرح حتی نام سوء قصد کننده نیامده است و سن رضا هم به جای ۴ ونیم سال سه و نیم سال ذکر شده است.

به نوشته غلامرضا افخمی، مولف کتاب«زندگی و زمانه شاه»، «سوء قصد به جان شاه در پی ترور منصور صورت گرفت. بنابر این امکان داشت انعکاس‌های سیاسی مهمی داشته باشد. دربار شاهنشاهی اعلام کرد که این تیراندازی کار سربازی دیوانه بوده است. در واقع فداییان اسلام شمس‌آبادی را در همان گروه بنیادگرایی آموزش داده بودند که قتل منصور را طراحی کرده بود»(ص۷۰۰)

 فرح البته دلیل تاخیر شاه را به خوبی توضیح می‌دهد، نکته‌ای که در کتاب و آثار دیگر نویسندگانی که درباره این رخداد نوشتند نیامده است. او می‌نویسد که هر روز شاه به اتفاق فرزند بزرگشان(رضا)، پیاده به طرف دفتر می‌رفتند، اما آن روز بر حسب تصادف رضا « به خواست مربی خودش از شاگردی جدید که به مدرسه کاخ می‌آمد،‌باید استقبال می‌کرد»(ص۱۳۱) لذا شاه را همراهی نکرد و و پس از شرح ماجرای سوء قصد به شاه می‌نویسد:«همسر و پسرم به طرزی معجزه‌آسا از یک سوء قصد جان سالم به در بردند»(ص۱۳۰)

دیدار ده روزه از چین و حکومت مائو

بخشی دیگر از خاطرات به تلاش‌های او در مقام ملکه و بانوی اول ایران اشاره دارد.

«گاهی به عنوان یک زن و یک مادر، دیدی دیگر برای حل مسائل عرضه می‌کردم و شاید بعضی اوقات دخالت من موجب می‌شد مشکلات به صورت ساده‌تری حل شوند. بعضی اوقات نیز حضور من در جلسات و یا پشتیبانیم از بعضی پیشنهاد‌ها موجب رفع موانع اداری می‌شد.»(ص ۱۳۷)

 یا برخی نقش‌هایی که بر عهده می‌گرفت همانند سفر به چین در دوران حیات "مائو" که او به جای پادشاه ایران به این سفر می‌رود.

« پادشاه حاضر بود شخصا به پکن برود،‌اما یک اشکال تشریفاتی مانع بود. مائو به علت بیماری نمی‌توانست از او استقبال کند و در یک چنین موقعیتی بود که ریاست هیئت ایرانی برای یک سفر رسمی ده روزه به چین به عهده من واگذار شد»(ص ۲۰۰)

بخش‌هایی از خاطرات به نقش او در حوزه فرهنگ و هنر و ایجاد نهادهای خاص در این زمینه اختصاص دارد. نهادهایی چون جشن فرهنگ و هنر شیراز، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ایران( که به اشتباه سازمان خوانده شده است)،تاتر شهر، تالار وحدت، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، انجمن شاهنشاهی فلسفه(انجمن حکمت بعد از انقلاب)،جشنواره توس، سازمان ملی فولکلور ایران، بنیاد فرهنگ ایران و ده‌ها مجموعه فرهنگی و هنری که همه با مساعی او بنا گذاری شده است و هنوز نیز فعالند. خاطرات فرخ در این کتاب درباره این فعالیت‌ها بسیار تلگرافی است و جا داشت مبسوط‌‌‌تر در این زمینه توضیح دهد و به ارائه فهرستی در پایان این کتاب(۳۵ سازمان) اکتفا نشود.

کتاب هزار و یک روز من

بی‌اطلاعی از بیماری شاه به مدت ۴ سال

به رغم آنکه خاطرات فرح پس از روزنوشت‌های اسدالله علم منتشر شده است اما در کتاب هیچ اشاره‌ای به توصیفاتی که علم از روابط شخصی شاه با دیگر زنان داده است نمی‌شود. گویی فرح چنین چیزی را پذیرفته بود که شاه چنین روابطی داشته باشد و یا به عمد نخواسته بخش‌های انتقادی دیدگاهش درباره شاه را در کتاب بازتاب دهد؟

فرح در چند جای کتاب از علم یاد می‌کند و در تمامی این موارد او را فردی خوب و مورد اعتماد توصیف می‌کند. چنانکه وقتی شاه او را به عنوان نخست وزیر در سال‌های اولیه دهه ۴۰ انتخاب کرد فرح در این باره نوشت:

«علم از نادرترین اشخاصی بود که هرگز حقیقت را از پادشاه پنهان نمی‌کرد. در آستانه یک مبارزه بزرگ (اصلاحات ارضی و انقلاب سفید) داشتن همراهان روشن‌بین و سخت‌گیر اهمیت دارد. اسدالله علم بعدا به وزارت دربار منصوب شد وتا پایان زندگی خود، یعنی سال ۱۳۵۷ که در اثر بیماری سرطان درگذشت، در کنار پادشاه و من باقی ماند»(ص ۱۲۳)

از نکات جالب توجهی که در کتاب خاطرات از آن یاد می‌شود، بی‌اطلاعی فرح از بیماری سرطان همسرش به مدت نزدیک به ۴ سال است. نخستین نشانه‌های بیماری شاه در پاییز ۱۳۵۲ ظاهر شده بود و فرح بهار ۱۳۵۶ در سفری به پاریس و در منزل یکی از آشنایان خود در ملاقات با طبیبانی که به کار درمان شاه سرگرم بودند، از آن اطلاع می‌یابد.«آگاهی از این رازی که سال‌ها بر من پوشیده مانده بود، بر اندوه و درماندگی من افزود: از سه سال پیش این اطباء همسر مرا معالجه می‌کردند و من به خواست خود پادشاه از این واقعه غم‌انگیز بی‌اطلاع مانده بودم. این ملاقات نیز بدون اجازه و بر خلاف نظر پادشاه انجام گرفته‌ بود، زیرا آنها معتقد بودند که از این پس من می‌توانم نقش مثبتی در کنار بیمار ایفاء نمایم»(ص ۲۳۴)

شاید مهمترین پرسشی که مخاطب با خود مطرح می‌کند این است که اگر فرح از این ماجرا در همان بدو امر مطلع می‌شد چه واکنشی نشان می‌داد؟

بخش های دیگر خاطرات نیز خواندنی‌اند به خصوص روزهای بعد از انقلاب و همراهی با شاه در سفرهایی که در نهایت به مرگ او منجر شد، ازدواج رضا پهلوی(خرداد ۱۳۶۵) و تولد نوه‌ها(نور فروردین ۱۳۷۱ و ایمان شهریور ۱۳۷۲) و نیز مرگ لیلا(خرداد ۱۳۸۰) در این خاطرات مورد اشاره قرار گرفته‌اند.

فرخ در جای جای این خاطرات از یادداشت‌های روزانه خود سخن می‌گوید. به نظر می‌رسد اکنون و در سال‌های دهه هشتاد زندگی‌اش باید منتظر ماند که او مفصل‌تر از خود و تاریخ زندگی‌ و اسراری بگوید که همچنان و بعد از ۶۰ سال می‌تواند رازهای تازه‌آی از پشت پرده اتفاقات ۶۰ سال اخیر زندگی‌اش را بیان کند. به خصوص به این پرسش پاسخ دهد که اویی که به مدیریت زنان در تمامی سال‌های همسری پادشاه ( ۲۰ سال پادشاهی) باور داشت، و بنا گذاری ۳۵ نهاد فرهنگی و اجتماعی را به نام خود به ثبت رساند؟ چرا بعد از انقلاب ایران و حتی پس از مرگ شاه، نتوانست مدیریت یک جریان منسجم را در اتحاد مخالفان جمهوری اسلامی ایجاد کند؟

بیشتر از فرهنگ و هنر