سفر من به برلین شرقی

سی سال از سقوط دیوار برلین گذشته و واقعا عجیب است که برخی در صدد بنای دیوارهای دیگری هستند

لیوان سوغاتی جنگ سرد برای فروش در قرن بیست و یکم،‌برلین/Photo credit: Simon Calder

برای زندانیان زندان عقیدتی «هاوپت اشتات دِر دِدِ اِر»، در برلین شرقی، شروع سال ۱۹۸۹ شبیه دلتنگی و تیرگی دهه‌های پیش از آن بود. 

در حالی که آلمان شرقی تحت کنترل اتحاد جماهیر شوروی امید را از قلب مردم ربوده بود،  موج هوای سرد عابران را در خیابان‌ها دنبال می‌کرد.

برای یک مسافر، برلین شرقی نزدیک‌ترین تصویر به اسطوره نارنیا بود: منجمد و قلمرو بیرنگ سایه‌ها، و یکی از هیجان‌انگیزترین شهرهایی که به آن سفر کرده بودم.

رسیدن به پایتخت آلمان شرقی، در حق خود روندی عجیب و مرموز بود. 

با هواپیمایی «تی دبلیو اِی » از فرودگاه «گَتویک» به فرانکفورت پرواز کردم، و با «پَن اَم» به برلین غربی رفتم. 

تنها خطوط هواپیمایی آمریکایی، بریتانیایی و فرانسوی، حق پرواز به این قلمرو منزوی در قلب بلوک شرق، داشتند.

هنوز ۱۵ دقیقه از پرواز هواپیما از فرانکفورت نگذشته بود که مسافری که در صندلی کنارم نشسته بود، پرسید:«هواپیما در حال نشستن است؟»

در حالی که سیگارم را می‌پیچیدم (در دهه پیش از ۱۹۹۰، هنوز استعمال دخانیات در اماکن عمومی، از جمله در بخش‌هایی از هواپیماها، ممنوع نشده بود) قدری صبر کردم و سپس توضیح دادم که هواپیماها در کریدور هوایی میان غرب و برلین شرقی، حق داشتن ارتفاع بیش از ۱۰ هزار پا ندارند. 

بعد از نیم ساعت  دیگرتکان تکان خوردن، هواپیما در محلی که از دید آلمان شرقی، لاس وگاسی با صدای زنگ‌ها و چراغانی کریسمس بود، فرود آمد.

ورود به برلین شرقی در مقایسه آسان بود: با حدود ۳۰ مارک (حدود ۱۰ پوند) و یک گذرنامه غربی در جیبتان، وارد ایستگاه «فردریک اشتراسه» می‌شدید، و علامت «گرِنزوبرگانگ» (عبور از مرز) را دنبال می‌کردید.

حدود ۵ مارک برای ورود به برلین غربی می‌دادید، و باقی را به نرخ ۱=۱ (بازار سیاه چهار برابر بیشتر به نفعتان تمام می‌شد) تبدیل می‌کردید. 

با این مارک آلمان، می‌توانستید با نازل‌ترین بها بلیط قطار به «الکساندر پلاتز»، مرکز برلین شرقی را بخرید و در مقابل  تصاویر عظیم مارکس و انگلس (پدران ایدئولوژی کمونیسم) ادای احترام کرده و به یاد بیاورید که اوضاع اسفبار آلمان شرقی، تقصیر مولفان مانیفست کمونیسم نیست.

یا می‌توانستید – ترجیحا بعد از تبدیل پول در بازار سیاه -  سری به میخانه بزنید. نخستین گزینه: «به سوی آخرین گزینه»، که ترجمه عبارت «زور لتزِن اینستانتز» (Zur letzten Instanz) است.

این میخانه که از سال ۱۶۲۱ سرپا بوده، نزدیکترین تعبییر کمونیسم از خوش‌گذرانی بود. 

چند رفیق تازه پیدا کردم. در پایان یک شب خوش، یکی از آن‌ها گفت:«فردا صبح می‌توانی به غرب برگردی؛ ما هرگز نمی‌توانیم.»

صبح روز بعد، با نزدیک شدن به پست مرزی «چارلی» ( پست مرزی معروف میان برلین شرقی و غربی) بخار نفسم مثل فیلم‌های جاسوسی با مهی که  منطقه مرزی را فراگرفته بود، مخلوط می‌شد. 

مرز میان کمونیسم و کاپیتالیسم مثل عبور از یک دریچه از راه غلط بود. زیر نور شدید نورافکن‌ها و نگاه خیره نگهبانان مرزی، از یک پست مرزی به پست مرزی دیگر می‌رفتید.

کسی لبخند نمی‌زد. این زخم عمیق بر پیکر شهری پرعظمت، مرز جنگ سرد، و یکی از مرگبارترین نقاط جهان برای کسانی بود که مدارکشان درست نبود.

پیش از فرارسیدن زمستان بعدی، روند رویدادها نشان داد که ناامیدی و حزن دوستان من در برلین (در میخانه) بی‌دلیل بوده است. 

گروهی از مردم شجاع علیه نمای شکننده کمونیسم به پا خاستند. دولت مجارستان در کمک به آن‌ها، پرده آهنین را تا آن جا پس زد که قدری نور به داخل آلمان شرقی بدمد و به گروه‌هایی از شهروندان آن فرصت بدهد تا از کشور فرار کنند... و در نهم نوامبر آن سال سرنوشت ساز، دیوار برلین فرو ریخت. 

از آن موقع، از شکاف‌های ایدئولوژیک دیگری گذشته‌ام که به مثابه همان عبور از دریچه از راه غلط بوده است: از منطقه تازه مستقل شده «ترانسیستریا» به «مالدووا»،  از کالیفرنیا به مکزیک؛ هرچند، هنوز از نقطه مرزی «دی ام زِد» میان کره شمالی و جنوبی عبور نمی‌کنم. 

شجاعت و انسانیت می‌تواند از هر مرزی بگذرد. سی سال از سقوط دیوار برلین گذشته است، و واقعا عجیب است که برخی دیگر در صدد بنای دیوارهای دیگری هستند.

این نوشته برگردان فارسی از مقالات منتشر شده دیگری است و منعکس کننده دیدگاه سردبیری روزنامه ایندیپندنت فارسی نمی باشد.

www.independent.co.uk/travel/news-and-advice

© The Independent

بیشتر از سفر