نکاتی چند درباره نقد اسلام سیاسی شیعی

خمینیسم سیاسی در حال حاضر به عنوان اهرم اصلی جریان‌های «اسلام سیاسی شیعی» به شمار می‌رود

هر‌ که در ایران مخالف انقلاب باشد، دشمن تلقی و به بدترین شیوه سرکوب می‌شود - KHAMENEI.IR / AFP

امروز در خاورمیانه جریان‌های متعددی از اسلام سیاسی وجود دارند که به سبب گفتمان‌های پرجوش و تاثیرگذار و به دلیل پیوندشان با دین، نزد مردم قداست و محبوبیت زیادی دارند. از این رو، نقد آن‌ها به امری دشوار تبدیل شده است و بسیاری از نویسندگان به‌ویژه آنان که از گرایش‌های حزبی به‌دورند و از روش علمی بی‌طرفانه پیروی می‌کنند، در نقد این جریان‌ها دچار تردد می‌شوند.

پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در سال ۱۳۵۷ در تاریخ خاورمیانه، نقطه عطفی به حساب می‌آید و از ابعاد مختلف دارای اهمیت فراوانی است. با وجود آن، در کتاب‌ها و مقاله‌هایی که به زبان عربی درباره آن منتشر شده، گفتمان آیت‌الله خمینی، رهبر معنوی آن، به شکل علمی و روشمند بررسی، ارزیابی و نقد نشده است.

نویسندگان عربی که در مورد «خمینیسم» به عنوان یک پدیده دینی-سیاسی تاثیرگذار، قلم زده‌اند، از دو گروه خارج نیستند؛ یک گروه در اظهار ارادت و دفاع از آن به افراط گراییده و آن را تا مرز عصمت و قداست بالا برده‌اند و گروه دوم، در نفرت و بدگویی چنان راه تفریط پیموده‌اند که آن را یک پدیده شیطانی مطلق معرفی کرده‌اند؛ اما هر دو گروه از روش علمی دور افتاده‌اند. روش علمی آرام و روشمند این است که در گام نخست، یک پدیده سیاسی دقیق مطالعه شود و در گام دوم، برای درک و فهم آن تلاش شود و بعد، به تفکیک و تحلیل آن پرداخته شود و سرانجام در اختیار خوانندگان قرار داده شود.

خمینیسم سیاسی که در حال حاضر به عنوان اهرم اصلی جریان‌های «اسلام سیاسی شیعی» به شمار می‌رود، تنها یک پدیده سیاسی نیست؛ بلکه مکتبی مرکب و پیچیده و دارای ابعاد دینی، سیاسی، امنیتی و اقتصادی درهم تنیده با کوله‌باری از تاریخ کشمکش‌ها و نزاع‌های مذهبی، فرهنگی و تمدنی است. از این جهت، ستایش و مدیحه‌سرایی برخاسته از دوستی مفرط یا نکوهش و نفرین ناشی از نفرت و بدبینی نمی‌تواند به روشن شدن ابعاد مختلف خمینیسم کمک کند؛ بلکه بیشتر گرایش‌های متعصبانه مذهبی، فرقه‌ای و سیاسی را تشدید می‌کند و عقل‌ را از درک حقایق بازمی‌دارد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

محمد الحرز در مقاله‌ای با عنوان «خمینیسم از تقدیس گفتمان تا تقدیس شخص»، که ۹ سپتامبر ۲۰۲۲، در روزنامه سعودی «الیوم» منتشر شد، می‌نویسد که خمینیسم توانست قدسیت گفتمان متعلق به اجتهاد مرجع را که از نظر پیروانش یک اجتهاد بشری تلقی می‌شود و با شخص مجتهد تفاوت ماهوی دارد، بر شخص مجتهد بپوشاند و با همانندسازی با امام معصوم، به او لقب ولی‌فقیه بدهد و به بالاترین درجه قداست برساند.

به نوشته او، همانند‌سازی جایگاه مرجعیت با شخص مرجع و استحاله آن به ولی فقیه جامع‌الشرایط و دادن نقش «ولایت عامه» به آن، اختیارات مهم و گسترده‌ای را به او بخشید که تنها به امور «حِسبَه» یا امر به معروف و نهی از منکر که در کتب فقه قید شده است، خلاصه نمی‌شود؛ بلکه به عنوان نایب امام معصوم و مهدی منتظَر محمد بن‌ حسن عسگری، از تمام امتیازها و اختیارات او برخوردار است و در غیبت او، به عنوان «حاکم شرعی» بر مردم فرمانروایی می‌کند. بنابراین هرچند ولی فقیه و نایب امام مانند خود امام بر نفس‌های مومنان مقدم نیست و حق شریعت‌گذاری نیز ندارد، از امتیازها و اختیاراتی بهره‌مند است که او را در جایگاهی بالاتر از انسان‌های عادی می‌نشاند و از مسئولیت و پاسخ‌دهی معاف می‌کند.

گرچه قانون اساسی ایران درباره نظارت بر رهبر صراحت دارد، در عمل، رهبر بالاتر از نظارت است. به‌ویژه نظریاتی وجود دارد که نقش «مجلس خبرگان رهبری» را تنها به کشف ولی فقیه منحصر و حق انتخاب و نظارت را از آن سلب می‌کند.

فرایند یاد شده در جمهوری اسلامی ایران، چنان قدرت سیاسی و تبلیغاتی و مصونیت حقوقی در اختیار ولی فقیه قرار داده که هیچ مرجع تقلیدی در تاریخ تشیع از چنین جایگاهی برخوردار نبوده است. گذشته از آن، رسانه‌های تبلیغاتی جمهوری اسلامی در بزرگ‌نمایی و تقدیس رهبر و نظام ولایت فقیه، سنگ تمام گذاشتند و دولت جمهوری اسلامی را زمینه‌ساز ظهور مهدی معرفی کرده‌اند. از این جهت، هر‌ که در ایران مخالف انقلاب باشد، دشمن تلقی و به بدترین شیوه سرکوب می‌شود. «مرگ بر ضدولایت فقیه» در جمهوری اسلامی ایران، شعاری همیشگی به حساب می‌آید.

در جمهوری اسلامی ایران، مخالفت با خمینی مساوی مخالفت با خدا و ارتداد است. چرا که بر مبنای یک روایت، فقیه «حجت» خدا بر خلق است. روایت این است که «و اما رویدادها و حوادثی که رخ می‌دهد، آن‌ها را به راویان احادیث ما ارجاع دهید؛ زیرا که آن‌ها بر شما حجت‌اند و من بر آنان حجت‌ام».

گرچه این روایت خاص فقهای باورمند به «ولایت مطلقه فقیه» نیست، جریان اسلام سیاسی شیعی و طرفداران «خط امام» بر اساس این روایت، بر پیوند گسست‌ناپذیر میان ولی فقیه و امام معصوم تاکید می‌کنند و آیت‌الله خمینی را به عنوان فقیه عادل شجاع و توانا، نماینده امام غایب و اکنون آیت‌الله خامنه‌ای را جانشین خمینی می‌دانند. این در حالی است که جریان‌های دیگر تشیع و پیروان مراجع رقیب بر این باورند که مرجع فعلی ایران نه علی خامنه‌ای، بلکه آیت‌الله محمد شیرازی بود و اکنون محمدتقی مدرسی مستحق این مقام است. جریان صدر در عراق هم آیت‌الله محمد صادق صدر را مرجع می‌دانستند و در حال حاضر، مقتدی صدر را به‌رغم اینکه فقیه نیست، جانشین سیاسی او می‌دانند.

این اختلاف آرا بسیار مهم است و نشان می‌دهد که در میان جریان‌های اسلام سیاسی شیعی تا چه اندازه چند‌پارگی، رقابت و کشمکش وجود دارد. از این جهت، مطالعه، تحلیل و نقد جریان‌های سیاسی شیعه به یک تلاش علمی جدی و آکادمیک نیاز دارد و کاری نیست که یک یا چند نفر محقق از عهده آن بر آیند. بلکه باید پژوهشکده‌ها و اتاق‌های فکر با تخصص‌های گوناگون به این مهم بپردازند و این پدیده را از زوایای مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، امنیتی، اقتصادی، روانشناختی و جامعه‌شناختی مطالعه، تحلیل و ارزیابی کنند. به‌ویژه اینکه در حال حاضر، این‌گونه کارهای پژوهشی در رسانه‌ها کمتر به چشم می‌خورد.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه