ژان لوک گدار و سینمایی که از نفس نمی‌افتد

گدار معتقد بود که سینما از وظیفه اصلی‌‌اش در بیان حقیقت سرپیچی کرده است

نقد گدار تنها به سیاست نبود و از فرهنگ گرفته تا جامعه و حتی سینما، از تاختن او در امان نمی‌ماندند _ GERARD JULIEN / AFP

«تو به چیزی فراتر از مرده تبدیل خواهی شد؛ به افسانه». دیالوگی که در فیلم درخشان «آلفاویل» گدار از زبان پروفسور ون براون درباره مرگ لمی کوشن گفته می‌شود، حالا و پس از حدود شصت سال، کارگردان این اثر را نشانه گرفته است.

ژان لوک گدار که سینمای موج نو فرانسه با او معنا و مفهوم یافت، تصمیم گرفت در ۹۱ سالگی با «اتانازی» به زندگی‌اش پایان دهد. هدف گدار از این کار هرچه بوده باشد، پرونده زندگی او را نبسته است؛ همان‌طور که خودش هم اعتقاد داشت که «بودن یا نبودن، مسئله نیست».

تاثیر حضور گدار در سینما آنقدر جاودانه است که با بودن و نبودنش تغییری در آن ایجاد نمی‌شود؛ درست مثل «افسانه‌»ها که نیستند، اما روایت‌‌هایشان فارغ از زمان و مکان در زندگی معنا می‌یابد. 

به وضوح می‌توان گفت که راه گدار از باقی اهالی سینما جدا است. او در روایتگری‌اش، بر بازنمایی واقعیت با کمترین دستکاری اصرار داشت. گدار معتقد بود که سینما از وظیفه اصلی‌‌اش در بیان حقیقت سرپیچی کرده است. گدار به سینما به چشم یک رسانه نگاه می‌کرد که از دریچه آن، جهان واقعی را هنرمندانه‌ روایت کند.

در زمان گدار، فیلم‌سازانی که تا حدودی این‌گونه به سینما نگاه می‌کردند، انگشت‌شمار بودند. «روبرتو روسلینی» در جنبش نئورئالیسم ایتالیایی پس از جنگ و «آلفرد هیچکاک» آمریکایی که گدار نیز به او به چشم یک اسطوره نگاه می‌کرد، از جمله افرادی بودند که آن زمان راه‌ خود را از آنچه «جریان اصلی» در سینما خوانده می‌شد، کج کردند و به خلق آثاری دست زدند که می‌کوشید درونیات انسان‌ها را موشکافانه و عریان‌تر به تصویر بکشد؛ هرچند، گدار از دوربین بیشتر به مثابه اسلحه، و از پرده سینما برای نمایش اندیشه‌های سیاسی رادیکالش استفاده می‌کرد.

نقد گدار تنها به سیاست نبود و از فرهنگ گرفته تا جامعه و حتی سینما، از تاختن او در امان نمی‌ماندند؛ که البته همین ویژگی سرکشانه و معترضانه بود که او را با دیگر سینماگران متفاوت می‌کرد.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های گدار، تاثیرگذاری او بر شیوه فیلم‌سازی در سراسر جهان بود. گدار الهام‌بخش کارگردان‌های بسیاری، از «مارتین اسکورسیزی» تا «برتولوچی» و «تارانتینو» بود. این تاثیر البته از سینمای اروپا پا فراتر گذاشت و از شرق تا غرب، فیلم‌سازان بسیاری را مجذوب شیوه روایتگری‌اش کرد.

در سینمای ایران نیز کارگردان‌هایی همچون کامران شیردل و پرویز کیمیاوی راه گدار را در پیش گرفتند، تا آنجا که حتی کامران شیردل فیلم «صبح روز چهارم» را با اقتباس از فیلم «از‌نفس‌افتاده» ساخت و روی آوردنش به سینما را مدیون این فیلم و ژان لوک گدار می‌دانست.

در سینمای عباس کیارستمی نیز، با اینکه او تفاوت زیادی با گدار در شیوه روایت‌گری دارد، می‌توان تشابهاتی همچون استفاده از نابازیگر، اصرار بر انعکاس واقعیت، و ساختن فیلم‌هایی تجربه‌گرایانه، فلسفی و بدون تاریخ مصرف، را تا حدودی متاثر از سینمای گدار و موج نو فرانسه دانست. 

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

جدیدترین و ملموس‌ترین پیوند گدار با سینمای ایران که البته آن را آخرین حضور گدار در سینما هم می‌توان دانست، در فیلم مستند «جمعه می‌بینمت رابینسون» اثر «میترا فراهانی» رخ می‌دهد.

این فیلم که محصول مشترک سوئیس، فرانسه، ایران، و لبنان است، درواقع گفت‌وگویی را روایت می‌کند که بین ژان لوک گدار و ابراهیم گلستان شکل گرفته است. این دو که پیش‌تر آشنایی شخصی با یکدیگر نداشتند، در این فیلم به واسطه میترا فراهانی با یکدیگر گفت‌وگو می‌کنند؛ گفت‌وگویی که البته چندان معمول نیست.

جمعه هر هفته، به مدت هشت ماه، ابراهیم گلستان یک ایمیل به گدار می‌نوشت و گدار آن را در قالب تصویر و ویدیو جواب می‌داد و گلستان پس از رمزگشایی از این تصاویر، دوباره و در قالب نوشته پاسخ گدار را می‌داد. این فیلم در جشنواره برلین ۲۰۲۲ جایزه «مواجهه» هیات داوران را از آن خود کرد.

سینمای گدار و اندیشه‌هایش همیشه تازه است. آثار او در دهه ۶۰ میلادی تازه بود و هنوز هم پس از گذشت ده‌ها سال، طعم سینمای بی‌بدیلش کهنه نمی‌شود. در سال ۲۰۱۴ و در ۸۳ سالگی، او با فیلم سه‌بعدی «خداحافظی با زبان» (Adieu au Langage) بار دیگر ثابت کرد که کارگردانی ساختارشکن است. 

این فیلم که یکی مانده به آخرین فیلم گدار است، خط روایی ثابتی را دنبال نمی‌کند، که البته چنین شیوه‌ای امضای این کارگردان است. اما «خداحافظی با زبان» بسیار بی‌رحمانه به هر ساختاری که در ذهن مخاطب برای یافتن سر نخ روایت شکل می‌گیرد، پشت پا می‌زند.

فیلم سرشار است از کلاژهای تصویری، صداهای سردرگم و جملاتی کوتاه که با هدف برهم زدن ذهن مخاطب از نظم ساخته‌شده در جهان، شکل گرفته‌اند. گدار در این فیلم هم به دنبال بیان حقیقت است؛ حقیقتی که این‌بار با درهم شکستن چهره «واقعیت» می‌خواهد به آن دست پیدا کند. 

جهان سینما یکی از تاثیرگذارترین و ساختارشکن‌ترین سازندگانش را از دست داده است. در فیلم «ازنفس‌افتاده»، نویسنده در جواب پاتریشیا می‌گوید که بزرگ‌ترین بلندپروازی‌اش در زندگی این است که «در عین فناناپذیری، بمیرد».

ژان لوک گدار هم درست مثل دیالوگ فیلمش، در فناناپذیرترین حالت ممکن از زندگی خداحافظی کرد؛ او حالا از نفس افتاده است، اما فیلم‌های او هرگز از نفس نمی‌افتند. 

بیشتر از فرهنگ و هنر