نگاهی به چاپ و ویرایش تازه شناخت‌نامه شاملو

شاملو تا می‌توانست به جوان‌ها کمک می‌کرد تا آثارشان در مجله‌هایش منتشر شود و آن‌ها شناخته شوند

احمد شاملو از هر امکانی برای آنچه ترویج فرهنگ و ادبیات ایران می‌دانست بهره می‌گرفت_ AFP

احمد شاملو در فضای ادبی و اجتماعی ایران همانند یک سلبریتی (فرد تاثیرگذار) شهرت دارد و هر اتفاقی که پیرامون او و آثارش رخ دهد، طبیعی است که جلب توجه می‌کند. چنانکه در سالگرد درگذشت او انواع ترفند‌ها به کار گرفته شد و می‌شود تا مراسمی برایش برگزار نشود و امسال هم از این قاعده مستثنی نبود.

ماموران امنیتی، با محاصره محل و بستن درهای ورودی قبرستان امامزاده طاهر کرج، مانع برگزاری مراسم بیست‌ودومین سالگرد درگذشت این شاعر و ادیب نامدار ایرانی شدند، اما این‌گونه رفتارها، بی‌تردید بر شهرت و اعتبار نویسنده، روزنامه‌نگار و شاعری که آثارش در زمره پرتیراژترین‌های ایران به شمار می‌روند، اندک اثری نخواهد داشت.

به این بهانه و در بیست و دومین سالگرد درگذشت او نگاهی می‌اندازیم به ویراست تازه‌ای که از شناخت‌نامه او منتشر شده است. این شناخت‌نامه پیش از این و در سال ۱۳۷۷ به کوشش جواد مجابی که از دوستان شاملو بود، منتشر شده و اخیرا با بازبینی، ویرایش و پیرایش برخی از آثار، در هیئتی پاکیزه‌تر، از طریق انتشارات فرهنگ معاصر به بازار کتاب راه یافته است تا مشتاقان آثار شاملو را با وجوه کلی زندگی و آثارش آشنا کند.

چنان‌که مجابی در مقدمه این ویراست آورده است: «انگیزه اصلی، تدارک متن‌های خوش‌خوان جامعی بود که فراتر از ژورنالیستی و فروتر از تحقیق نقادانه علمی قرار گیرد… تا اگر کسی خواست با آثار و افکار‌ آنان بیشتر و بهتر آشنا شود، طرح راهنمایی سنجیده، پیش‌ روی داشته باشد.»

نکته مهم این شناخت‌نامه در همراهی شخص احمد شاملو با گردآورنده کتاب است؛ به‌ نحوی‌ که ابتدای کتاب تصویری از دستخط و امضای معروف شاملو آمده که نوشته است: «‌مطالبی که آقای جواد مجابی برای شناخت‌نامه مورد استفاده قرار داده‌اند با همکاری شخص من انتخاب شده است.» (ص-۸).

کتاب با یک سال‌شمار آغاز می‌شود که البته می‌توانست پر و پیمان‌تر از این باشد و حتی تا امروز ادامه یابد که به نظر می‌رسد در چاپ بعدی این کاستی باید برطرف شود.

ویژگی کتاب در ترکیبی است که آقای مجابی ارائه داده‌؛ به این معنا که جدای از مقاله بلند و بیش از ۱۰۰ صفحه‌ای درباره کلیه فعالیت‌های شاملو و تصویر جامعی که از او ارائه می‌دهد، برخی از بهترین و گزیده‌ترین مقالات و یادداشت‌ها را درباره وجوه دیگر فعالیت‌های ادبی و شعری او به قلم برخی از چهره‌های نامدار ادب و قلم آورده است. نام‌هایی چون مرتضی کیوان، فرامرز خبیری، مهدی اخوان ثالث، رضا براهنی، محمد حقوقی، مفتون امینی و تقی‌پور نامداریان که هر کدام از زاویه‌ای بر شعرهای شاملو نقد نوشته‌اند.

بخش داستان‌های کوتاه، فیلمنامه، نمایشنامه، مقالات، شعر و قصه برای کودکان، سخنرانی‌هایش که گاه خود اسباب مناقشات و جدل‌های فراوانی می‌شد، نامه‌ها و کتاب کوچه و البته برخی از ترجمه‌های شاملو، بخش‌های دیگر این کتاب ۶۵۰ صفحه‌ای است.

دو ساعت تا اعدام و چرا هرگز از مرگ نهراسیده‌ام

اشراف مجابی به زندگی و آثار شاملو و کارنامه‌ کاری‌اش سبب شده تا در لابه‌لای کتاب به نکاتی بر بخوریم که در کمتر اثری از آن‌ها نکته‌ای آمده است. برای مثال درباره زمانی که او و پدرش را در سال ۱۳۲۴جلوی جوخه اعدام گذاشته بودند‌. زمانی که از زندان متفقین آزاد شده بود و با خانواده به رضائیه می‌رفت، دموکرات‌های هوادار پیشه‌وری به سراغ آن‌ها می‌آیند و او و پدرش را دستگیر و جلوی جوخه اعدام می‌گذارند.

آن‌ها دو ساعت جلوی جوخه اعدام ایستاده بودند و علت تاخیر هم آن بود که فرمانده پناهگاه با فرمانده اصلی مشورت کرده بود و به دلیل شناختی که فرمانده اصلی از پدر شاملو داشت، هر دو آن‌ها نجات می‌یابند. «‌تکلیف من در این دو ساعت با مرگ و زندگی روشن شد. پس از آن هیچ‌گاه از مرگ نهراسیدم. مرگ تن برایم بی‌اعتبار شده بود… من عشق را یافته بودم، زیبایی را، حماسه حیات را» (ص-۶۳)

از روزنامه آشنا تا کتاب جمعه؛ از ادب تا غوطه‌ور شدن در سیاسی نویسی

 درباره شروع روزنامه‌نگاری از قول شاملو آورده‌ است که برخی از این مجلات تنها برای یک شماره و آن هم برای انتشار اشعار نیما منتشر می‌شد: «‌نمی‌شد شعر نیما را روی یک ورقه چاپ کرد و به دست کسی داد، تبدیلش می‌کردیم به یک مجله ۱۲ صفحه‌ای… و باید از امتیاز یک روزنامه‌ای استفاده می‌کردیم و صاحب روزنامه هم می‌گفت خیلی خوب، شما با امتیاز روزنامه من،‌ مجله خودتان را چاپ کنید و بلافاصله هم اضافه می‌کرد یک آگهی هم هست که در عوض تو مجله‌تان چاپ می‌کنید. البته بدون آنکه یک شاهی از پول آن را به ما بدهد، حالا آگهی چیست؟ اطلاعیه‌ای از طرف صنف قصاب! فکرش را بکنید: یک مجله که مطالبش شعری از نیما و ترجمه کلاغ آلن‌پو و غزلی از شهریار است، در صفحه ماقبل آخرش یک آگهی از صنف قصاب یا طباخان رأس، یعنی کله‌پزها چاپ بشود.» (ص-۱۷)

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

پس از نزدیک به یک دهه انتشار نشریه گاه‌گاهی، در سال ۱۳۳۶ نخستین شماره نشریه آشنا را با سردبیری و اشراف خودش منتشر می‌کند. نشریه‌ای که به نوشته مجابی حتی در طراحی و صفحه‌آرایی نیز سلیقه شاملو در آن بروز و ظهور دارد «او چه در صفحه‌آرایی کتاب‌هایش و چه «لی‌اوت‌» مجله‌هایی که به اهتمام او منتشر شدند، ‌سلیقه‌ای عالی و پرجذبه داشت که ورق زدن و خواندن آنچه از زیر دست او درآمده را برای خواننده دلپذیر می‌کرد و طرح این ظرایف خیلی پیش از زمانی است که هنر گرافیک ایرانی جانی بگیرد و صفحه‌آرایی مجله، امری ضروری و ناگزیر شمرده شود.» (ص-۲۲)

پس از آن شاملو به سراغ دو روزنامه‌ مهم می‌رود،‌ نخست اطلاعات که تنها دو شماره ماهنامه تحملش می‌کنند و سپس کیهان که بیش از ۳۶ شماره آن را سردبیری و منتشر می‌کند. به روایت شاملو تقریبا تمامی مطالب نشریه را می‌خواند و حتی برخی را کلا بازنویسی می‌کرد. همین حساسیت و وسواس سبب شده بود تا بیشتر وقتش در روزنامه باشد. «یک‌بار دکتر مصباح‌زاده به من گفت: هر وقت شب و نصف‌شب از جلوی ساختمان رد می‌شوم، چراغ اتاق شما روشن است، پس شما کی‌ می‌خوابید؟» (ص-۳۰)

اما این ۳۶ شماره به روایت شاملو برایش هیچ بهره‌ مالی نداشت. این دوره از تنگ‌ترین سال‌های زندگی او بود و قرار بود قریشی نامی (که امور مالی کیهان را می‌گرداند) به آن‌ها حقوق دهد. به شاملو پیشنهاد می‌دهد پنج‌هزار تومان بدهد، اما در نهایت و پس از گذشتن از پیچ‌وخم‌های بسیار قریشی گفت: «‌شماره ۱۳ فروردین را هم در‌بیار غیر از این‌که همه مطالباتت را می‌دهم، یک فورد‌ آلمانی هم عیدی خواهی گرفت. در عرض یک هفته هم شماره نوروزی و هم ۱۳ فروردین را آماده کردیم. در آخرین لحظه یک پاکت برای من آمد که در آن یک چک ۵۰۰ تومانی بود. از حقوق ماهی ۴۰۰۰ تومان فقط یک ۵۰۰ تومان به من چک داد که آن را هم پس دادم و از کیهان آمدم بیرون.» (ص ۳۰) وقتی شاملو از کتاب هفته بیرون آمد،‌ شمار نشریه ۳۰ هزار بود و با رفتنش دو تا سه هزار شد.

دوباره به سراغ شاملو می‌آیند که این بچه توست و نگذار بمیرد و شاملو می‌گوید: «من هم که برای دو تومان پول سیگار شیراز معطل بودم دوباره برگشتم. دوباره حقوق نداد… گفتم: آقاجان من هر روز باید از فرح شمالی پیاده بیایم توپخانه، ‌آخر برای چه حقوق مرا نمی‌دهید؟ خلاصه دیدم یک روز به‌آذین آمد و گفت:«می‌دانید آقا! من سردبیر کتاب هفته شد‌ه‌ام.» (ص ۳۱)

در کارنامه روزنامه‌نگاری شاملو دو نشریه ایرانشهر و کتاب جمعه، سیاسی‌ترین مجلات به شمار می‌روند که به نوشته مجابی «شاملو با ایرانشهر به عرصه سیاست روز پای نهاد و با ۳۶ شماره کتاب جمعه، گام‌ به‌گام بیشتر در این دریای پرخوف و خطر پیش رفت و پس از تعطیل کتاب جمعه اندک اندک پای پس کشید.»(ص ۵۰)

 میراث؛‌ رمانی که بازگردانده نشد؟

در کتاب آمده است که شاملو به سمت نوشتن داستان بلند و رمان هم رفته بود و حتی فصلی از رمان را نوشت و تکه‌هایی از‌ آن هم در کیهان شب جمعه در شهریور ۱۳۵۲ با عنوان «میراث» به چاپ رسیده بود.

شاملو می‌گوید روزی علیرضا میبدی به دیدار او می‌آید و با او گفت‌وگویی می‌کند و بخشی از گفت‌وگو به رمان در دست نگارش می‌رسد:« گفت‌وگو به بخشی از کتاب منجر شد و این بخش چنان در آن گفت‌وگو جا افتاد که قرار شد عینا نقلش کند. حضرت! موقع خداحافظی گفت کتاب را بدهید که از آن قسمتش کپی بردارم. آیدا گفت خود من این کار را می‌کنم، فردا کسی را بفرستید که بگیرد (من که اعتماد و خوش‌بینی‌ام گاه از حد حماقت مطلق هم می‌گذرد) برای‌ آنکه حریف از سخن آیدا نرنجد گفتم اشکالی ندارد، ببرید خودتان کپی بگیرید… آقای علیرضا میبدی بی‌هیچ تعارفی دست‌نویس کتاب مرا برد و دیگر پس نیاورد.» (ص ۲۷۰)

شاملو سپس با لحنی گله‌مندانه می‌گوید:«من آن را داشتم برای خودم، برای دلم، برای ارضای روحم می‌نوشتم. در میراث، مخاطب اصلی خود من بودم، تنها نوشته‌ای بود که راضی‌ام می‌کرد، تنها چیزی بود که می‌توانستم به‌ آن ببالم و بگویم من آن را نوشته‌ام. کتابی که هنوز در نطفه بود، اما بی‌گمان می‌بایست حیثیت ادبی من باشد، چه سرنوشتی پیدا کرده؟ نمی‌توانم آن را دوباره بنویسم و کاش می‌توانستم. ای آقای میبدی!» (ص - ۲۷۰)

جای جای کتاب نکات خواندنی درباره شاملو دارد و نشان می‌دهد که او از هر امکانی برای آنچه ترویج فرهنگ و ادبیات ایران می‌دانست بهره می‌گرفت، اما می‌توان این بخش از نوشته مجابی را چکیده برداشت او از شاملو دانست.

به باور او «شاملو تا دستش رسیده به جوان‌ها کمک کرده است که در مجله‌هایش بالا بیایند‌‌…با هم‌نسلانش رفتاری دوستانه داشت… شعر و ادب را نه مایه تفاخر و برتری، بلکه ابزاری برای تعالی فرهنگ فرد و گروه می‌دانست…. هفته‌نامه‌ها و ماهنامه‌ها را می‌آزماید،… مدتی به رادیو می‌رود و برای بچه‌ها قصه می‌گوید،‌ برای تلویزیون فیلم تهیه می‌کند،‌ به سینما روی می‌آورد‌ و دیالوگ فیلم‌ها را می‌سازد، در فرصتی کوتاه به دانشگاه صنعتی می‌رود، زبان فارسی درس می‌دهد، برای کودکان قصه می‌نویسد و انتشار می‌دهد‌، آثار دیگران را نقد می‌کند و... روی پروژه کتاب کوچه که از کودکی علاقه‌مند به آن بود، وقت و انرژی می‌گذارد که تا آن روز بیش از ۳۴ جلد آن آماده شده بود.» (ص-۶۹)

همه این‌ها نشان می‌دهد که آدمی با این همه انرژی و ظرفیت در چند پیشه فرهنگی، در نهایت چگونه به یکی از بزرگ‌ترین و اثرگذارترین چهره‌های ادبی تبدیل می‌شود؛ به‌ نحوی‌ که مهدی اخوان ثالث در نامه-مقاله‌ مانندی که در شماره ۲ فروردین ۱۳۴۳ نشریه اندیشه و هنر ویژه ا.بامداد (تخلص شاملو) منتشر کرد،‌ می‌نویسد «‌به حق او امروز بهترین و قوی‌ترین شاعر بالفعل و بالقوه‌ای است که من می‌شناسم» (ص-۲۰۹).

 

بیشتر از فرهنگ و هنر