از چکامه‌های امید تا غمنامه‌های شکست

پیوند شعر و اجتماع در افغانستان

طرح از فهیمه

تی اس الیوت در مقاله "کارکرد اجتماعی شعر" روی این مساله تأکید دارد که شعر در کنار ارائه لذت زیبایی شناسانه، که آن را کارکرد اولیه شعر می‌داند، حاوی بار ارزشی نیز می‌باشد.

او در این مقاله می‌گوید، همیشه درک‌های تازه‌ای از چیزهای آشنا وجود دارد، چیزهایی که ما درباره آن به گونه مشترک فکر می‌کنیم، اما از بیان آن عاجزیم. و اینجاست که شعر برای توسعه این خودآگاهی مشترک ما و برای ارتقای احساسات ما، همچون وسیله ارتباطی، به کار می‌افتد. در شعر معاصر افغانستان، شعر نه تنها همیشه حامل این خودآگاهی مشترک اجتماعی بوده است، بلکه در عمومیت بخشیدن و ارتقای کیفی این خودآگاهی اجتماعی نیز نقش مهمی داشته است.

پیوند میان ادبیات و اجتماع و شعر و اجتماع به صورت خاص، در تاریخ معاصر افغانستان به گونه معناداری برقرار بوده است. اگر از درآمیختگی ادبیات و مساله اجتماعی در تاریخ هزار ساله شعر پارسی بگذریم، در آغاز قرن بیستم، بسیاری از اعضای نهضت مشروطیت افغانستان شاعر بودند و شعر برای آنان رسانه‌ای مهم در امر مبارزه با استبداد سیاسی و رفع عقب ماندگی فرهنگی بود. همچون شاعران نهضت مشروطیت، که شعر را ابزار مهمی برای ترویج و تبلیغ اندیشه‌های تجدد خواهانه خویش و بیداری مردم می‌پنداشتند.

به روایت میر غلام محمد غبار، در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ، مولوی محمد سرور واصف، که از چهره‌های برجسته مشروطیت اول است، پیش از آن که او را در زمان حبیب الله خان به توپ ببندند قلمی می‌خواهد و این بیت را بعنوان وصیت می‌نویسد:

تَرک مال و تَرک جان و تَرک سر

در ره مشروطه اول منزل است

این شعر، با وجود سادگی و بی پیرایه‌گی و شعارگونه بودنش، بر زبان چند نسل از مبارزان سیاسی پس از دوران مشروطیت جاری بوده است.

در شعرهای محمود طرزی، عبدالهادی داوی، عبدالرحمن لودین و سایر شاعران آن دوران، شعر وسیله‌ای است برای بیان مضمون‌های اجتماعی چون: تَرک خرافات، پذیرش دانش جدید، توجه به معارف و اعتراض علیه استبداد شاهی. شعر این شاعران به لحاظ ارزش زیبایی شناسانه دست آورد چندانی ندارد، اما تجدد طلبی‌های مضمونی آن‌ها در شهامت ایجاد نوآوری در فرم، که بعدها برای نخستین بار به واسطه استاد خلیلی و یوسف آیینه تجربه می‌شوند، در کنار عوامل دیگر، از جمله آثار نیما یوشیج، بی تاثیر نبوده است. زیرا چیزی که نهضت مشروطیت برای ادبیات ما به ارمغان گذاشت شهامت نوآوری بود. شاعران این دوره، از زمانه نو و نیاز به کاربرد زبان و زیبایی شناسی جدید و فاصله گرفتن از سبک ادبی گذشته، در شعرهایشان سخن می‌گفتند.

در گذشته، حول و حوش دهه دموکراسی، شماری از رهبران و فعالان جریان‌های سیاسی که به لحاظ فکری و سیاسی میراث داران نهضت مشروطه اول و دوم بودند نیز شاعر بودند. از جمله می‌توان چهره‌هایی چون میرغلام محمد غبار، سید اسماعیل بلخی، محمد ابراهیم صفا، واصف باختری، محمود فارانی و دیگران را نام برد. در این دهه، شعر همچون یکی از ابزارهای مهم مبارزاتی در میان فعالان سیاسی این دوره بود. در کنار شعرِ برجامانده از شاعران این نسل، نگاهی به یادداشت‌های سیاسی شماری از این سیاستمداران نشان می‌دهد که شعر، بخش مهمی از ادبیات سیاسی آن دروان بوده است.

پس از کودتای۷ ثور سال ۱۳۵۷ شعر همچنان به عنوان یکی از مهمترین رسانه‌های سیاسی/اجتماعی به بازنمایی وضعیت اجتماعی می‌پردازد. شعر این دوره، به شکل بی‌سابقه‌ای درگیر امر سیاسی می‌شود. شعری که در شکنجه گاه‌ها، زندان‌ها و کوره داغ مبارزه سیاسی تولید می‌شود. شمار زیادی از شاعران نامدار معاصر افغانستان در دوره حکومت حزب دموکراتیک خلق و پس از آن، با به قدرت رسیدن شاخه پرچم این حزب زندانی می‌شوند. از میان آنها می‌توان از واصف باختری، محمود فارانی، فاروق فارانی، لطیف ناظمی، صبورالله سیاه سنگ، پرتو نادری و محمد افسر رهبین نام برد.

شعر در این دوره به دلیل اختناق بی‌سابقه سیاسی به بازنمایی وضعیت اجتماعی، اما با کاربرد گسترده نشانه و استعاره و کنایه می پردازد:

شبی که قصه فانوس و باد می‌گفتند

چراغ‌ها همه‌گی زنده باد می‌گفتند(واصف باختری)

اما مانند دوران مشروطیت و پس از آن، شعر همچنان در کار گشودن افق‌های امیدبخش و ایجاد انگیزه برای رسیدن به فردای بهتر در میان مبارزان آن دوران است.

 چه در زمان مشروطیت و چه پس از آن، شعر در کنار اعتراض در برابر استبداد و اختناق، یکی از ابزارهای تداوم امید به رهایی نیز بوده است و با وجود استیلای استبداد و اختناق، "امید فردای بهتر" تِم مشترک بسیاری از شعرهای شاعران این دوران، تا دهه شصت خورشیدی بوده است:

ز پشت میله‌ها بر سقف تیره

همه زندانیان خوانند خیره

دو حرف یادگاری از شهیدی

"بگردد بر سیاهی نور چیره" (صبور الله سیاه سنگ)

یا

این ملت من است که دستان خویش را

برگرد آفتاب کمربند کرده است

این مشت‌های او است که می‌کوبد از یقین

دروازه‌های بسته تقویم قرن را(قهار عاصی)

در افغانستان امروز نیز شعر جایگاه مهمی در میان مردم دارد و نقش اجتماعی‌اش را در بازنمایی واقعیت و بیان احساسات مشترک انسان‌های این سرزمین همچنان حفظ کرده است.

در دوران حاکمیت طالبان، شعر در بیرون از مرزهای کشور همچنان آیینه دار اوضاع و احوال مهاجرانی بود که از بیم شلاق طالبان، شرایط محرومیت زندگی در غربت و تحقیر در سرزمین‌های دیگر را تحمل می‌کردند. مثنوی بازگشت محمد کاظم کاظمی نمونه بارز بازنمایی مهاجرت در شعر آن دوره است.

پس از سقوط طالبان نیز شعر همچنان نقش اجتماعی‌اش را حفظ کرد و مانند رسانه‌ای پر جاذبه به روایت اوضاع اجتماعی پرداخت. شعر نسل ما که در آغاز دهه هشتاد خورشیدی متمایل به تغزل بود، در دهه نود به غمنامه اجتماعی مبدل شد. نسلی که می‌خواست آسیب و ترس ناشی از جنگ‌های داخلی و اختناق دوران طالبان را در دوران جدید دموکراسی با شعر التیام بخشد، در دهه نود خورشیدی با رویدادهای دردآور تازه‌ای رو به رو شد، تا شعر او به کلی از بارقه امید تهی شود. شعر معاصر افغانستان در شرایط کنونی، با وجود حفظ جانمایه اعتراض در برابر طالبان، از بارقه‌های امید تهی است. در افق شعر این نسل، نور امید دیده نمی‌شود. شاعرانی چون، وحید بکتاش، ابراهیم امینی، کاوه جبران، روح الامین امینی، یاسین نگاه، شهیر داریوش، سهراب سیرت، نورمحمد نورنیا، صدا سلطانی، مهتاب ساحل، امان پویامک، زبیر هجران، فرید برزگر، حکیم علی پور، حسن ابراهیمی، مهدی سرباز، رامین مظهر، مصطفا هزاره، مصطفا صمدی، امرالله منیب، بهرام هیمه، لیمه افشید، و شاعران دیگر این نسل که در داخل افغانستان به تولید شعر می‌پردازند، آنگاه که شعرشان اوضاع اجتماعی را روایت می‌کند، به گونه نومیدانه‌ای به بازنمایی رنج جمعی ما در این دوران می‌پردازند. و این آواز غمناک در مقاطع گوناگون باعث ایجاد همبستگی یاس آلود در برابر رویدادهای خاصی شده است. شعر نسل شاعرانی که پس از سقوط طالبان ظهور کردند در رویدادهایی چون قتل بی رحمانه فرخنده و انواع رویدادهای خشونت‌آمیز علیه زنان، حملات طالبان به مردم و تلفات انسانی ناشی از این حملات، توانست بخش نیرومندی از اعتراض جمعی مردم ما باشد.

بیشتر از کتاب