همه میدانند که سر «اختاپوس جمهوری اسلامی ایران»، در تهران است که بر اریکه قدرت تکیه زده و ثروت ملی ایران را به هدر میدهد، شهروندان ایران را در هر زمینهای سرکوب و شکنجه میکند، آنها را پشت میلههای زندان مجازات میکند و از همه حقوق و امتیازها محروم میکند. اما آنچه برای بسیاری از مردم تاکنون ناشناخته باقی مانده، این است که چه کسی به این رژیم مصونیت میدهد؟
چندی پیش، نفتالی بنت، نخستوزیر اسرائیل، اعلام کرد که راهبرد دولتش تغییر کرده و تلآویو تصمیم گرفته است به سیاست قبلی خود در قبال اقدامهای تهدیدآمیز تهران در منطقه پایان دهد. نفتالی بنت با اشاره به اینکه اسرائیل از این پس تنها به ضربه زدن به بازویها اختاپوس جمهوری اسلامی ایران در منطقه بسنده نمیکند، گفت که دوره مصونیت ایران به سر رسیده و «سر اختاپوس که در ایران است، دیگر نمیتواند در امان باشد».
در واقع، سیاست نرمش اوباما و دموکراتهای همفکر او که در سال ۲۰۱۵، با امضای برجام، میلیاردها دلار از داراییهای بلوکهشده ایران را آزاد کردند و خواسته کشورهای همسایه مبنی بر لزوم پایان دادن به نفوذ رژیم ایران در منطقه و جلوگیری از تبدیل شدن منطقه به میدان درگیری را نادیده گرفتند، برای جمهوری اسلامی به رهبری خامنهای مصونیتی پنهان فراهم کرد. علاوه بر آن، سیاست نرمش اوباما وضعیتی را به وجود آورد که تهران در سایه آن، به فعالیتهای خود ادامه دهد تا رئیسجمهوری بعدی آمریکا که سیاست اوباما را دنبال میکند، به تهران مصونیت بیشتری ببخشد.
با این حال، جهان در چند ماه گذشته، دستخوش دگرگونیهای بزرگی شد که واشنگتن را به بازنگری سیاست آن در قبال تحولات خاورمیانه وادار کرد. زمانی که ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه، به دنبال تشدید جنگ اوکراین به کاهش عرضه گاز و نفت روی آورد، واشنگتن به اهمیت ژئوپلیتیکی خاورمیانه و منابع نفت و گاز آن برای ایالات متحده و اروپا پی برد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
در دوره ریاستجمهوری اوباما، موضوع عقبنشینی ایالات متحده از خاورمیانه و حرکت به سمت چین برای مقابله با حریف راهبردی آمریکا مطرح شد و این طرح با فراخوانهایی مبنی بر لزوم همگرایی با ایران و استفاده از منابع انرژی و بازارهای آن همراه بود. دموکراتها نظریات و بهانههایی را مطرح میکردند که نحوه برخورد دولتهای آمریکا با رژیم ایران را توجیه میکرد. سپس، برخی در واشنگتن این موضوع را مطرح کردند که «کشورهای عربی بدون اینکه هزینهای متحمل شوند یا امتیازی بدهند، بار سنگینی بر دوش آمریکا میگذارند». حتی شماری از دموکراتها برای توجیه رویکرد دولت آمریکا با رژیم ایران، این ادعا را مطرح کردند که «ملتهای عرب با آمریکا دشمنی میکنند، در حالی که مردم ایران آمریکا را دوست دارند».
البته همه موارد یادشده به منظور توجیه رویکرد و سرپوش گذاشتن بر سکوت در برابر اقدامهای رژیم ایران بود؛ تا جایی که اوباما از عربستان سعودی خواست «در تقسیم نفوذ منطقهای، نقش ایران را درک کند».
آنچه در بالا ذکر شد، به وضوح نشان میدهد که رژیم ایران این «مصونیت پنهان» را از کجا به دست آورده است.
مشکل اصلی این است که همه به این واقعیت که «دوران مصونیت رژیم ایران به پایان رسیده است» باور ندارند زیرا انتخابات میاندورهای در آمریکا ممکن است توازن قدرت بین دو حزب جمهوریخواه و دموکرات را تغییر ندهد و نتایج آن را نمیتوان پیشبینی کرد و لابی ایرانی همچنان در داخل حزب دموکرات و راهروهای کاخ سفید سرگرم تلاش و لابیگری است.
جنگ اوکراین و پیامدهای آن بر روابط بینالملل بهویژه روابط غرب و اعراب جهان را دستخوش تغییرات بسیاری کرد و جو بایدن، رئیسجمهوری آمریکا، نیز به این تحول بزرگ پی برد. به همین دلیل، سفر موردانتظار بایدن به منطقه بیانگر بازگشت خاورمیانه به خط مقدم تصمیمگیری و اهمیت تداوم عرضه گاز و نفت از کشورهای خاورمیانه است. اما باید به این واقعیت اذعان کرد که عربستان سعودی تنها یک منبع نفت نیست؛ بلکه کشوری است که در مبارزه با تروریسم و گروههای تروریستی چه داعش و چه گروههای شبهنظامی وابسته به رژیم ایران، در خط مقدم قرار دارد.
با این حال لابی ایرانی در آمریکا همچنان بر لزوم امضای توافقنامه با رژیم ایران اصرار دارد؛ حتی اگر توافقی که انجام میشود شروط موردنظر را نداشته باشد؛ زیرا بر اساس ادعای لابی ایرانی، «حتی توافق بد با تهران بهتر از نبود توافق» با آن است.
با اینکه نفتالی بنت، نخستوزیر اسرائیل، چندی پیش اعلام کرد که زمان مصونیت رژیم ایران به پایان رسیده و اسرائیل از این پس «سر اختاپوس ایرانی را هدف قرار میدهد»، واقعیت اوضاع نشان میدهد که اختاپوس جمهوری اسلامی بیشتر از هشت پا دارد که سراسر منطقه را به آشوب کشیده است؛ از جمله میتوان به گروههای فعال نیابتی جمهوری اسلامی در منطقه مانند حوثیها، زینبیون، فاطمیون، حسینیها، کتائب حزبالله عراق، جناحهای مختلف حشدالشعبی، حزبالله لبنان و گروه جهاد اسلامی در غزه اشاره کرد.
البته ماموریت اصلی گروههای یادشده محافظت از سر هشتپا و نظام آن در تهران است و آنها از یک سو مانع هرگونه تجاوز به قلمرو ایران میشوند و از سوی دیگر سعی میکنند توازن قدرت در کشورهای خود را برهم زنند تا آن را به بخشی از هلال تحت نفوذ رژیم ایران که از تهران تا شرق دریای مدیترانه امتداد یافته است، تبدیل کنند.
تردیدی نیست که بریدن سر هشتپا قدرت و توانایی آن را کاهش میدهد اما همانگونه که میدانیم، پاهای اختاپوس حتی پس از قطع سر نیز تا مدتی به حرکت ادامه میدهند و همین امر در مورد گروههای نیابتی جمهوری اسلامی ایران در منطقه نیز صدق میکند؛ به ویژه اینکه آنها در کنترل اوضاع سیاسی و اقتصادی کشورهای خود نقشی تاثیرگذار دارند.
بزرگترین گواه این امر، نتایج انتخابات مجلس در عراق و لبنان و سرنوشت مبهم آن است که نشان میدهد شبهنظامیان وابسته به رژیم ایران هنوز هم میتوانند بر اراده ملتها که برای تعیین سرنوشت آینده خود به پای صندوقهای رای آمدهاند، چیره شوند و نگذارند نتایج انتخابات در عمل اجرا شود.
علاوه بر آن، همانطور که اختاپوس سه قلب دارد، رژیم جمهوری اسلامی نیز از سمت سه ابر قدرت جهانی یعنی روسیه، چین و آمریکا مصونیت دارد و هریک بهگونهای از آن حمایت میکنند. روسیه از طریق حق وتو و تامین سلاح، چین با وتو و قراردادهای بزرگ اقتصادی بالغ بر ۴۰۰ میلیارد دلار و «عمو سام» با امتناع از حمایت از اپوزیسیون آزادیخواه ایران و تلاش برای متحد کردن آنها در مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی؛ در حالی که اپوزیسیون ایران میتواند در زدن سر اختاپوس و تغییر رژیم نقش اول را ایفا کند.