جمهوری اسلامی در هر مناسبتی، شعار مرگ بر آمریکا و استکبار جهانی را تکرار میکند، سوء مدیریت خود را نادیده میگیرد و ایالات متحده را مسئول همه بدبختیهای مردم ایران میداند. زمانی که با بحران کمبود آب آشامیدنی، کشاورزی و سدسازیهای بیرویه و غیراستاندارد مواجه میشود، آمریکا را نفرین میکند. نابرابری حقوق معلمان را «توطئه آمریکایی» قلمداد میکند. پرداخت نکردن غرامت به خانوادههای هواپیمای اوکراینی و صرف میلیاردها دلار برای شبهنظامیان را ناشی از پیامدهای سیاست استکبار جهانی میداند. چالش ناتوانی در روش استفاده از رادارها برای تشخیص هواپیماهای نظامی از غیرنظامی را بر گردن عمو سام میاندازد و انفجار موشکها روی سکو یا قبل از رسیدن آنها به جو زمین را ناشی از توطئه علیه تهران میداند.
با این حال و همزمان با سردادن شعارهای تکراری که مردم ایران و ملتهای منطقه از آن خسته شدهاند، جمهوری اسلامی با آمریکا وارد مذاکره میشود و از آن برای رفع تحریمها کمک میطلبد. تهران از استکبار جهانی میخواهد تحریمهای اعمالشده علیه خامنهای و دفترش، نیروی قدس و سپاه پاسداران را لغو کند. هنگامی که آمریکا رژیم جمهوری اسلامی را تحت فشار قرار میدهد، وزیر امور خارجه ایران برای یافتن میانجی، به اروپا و کشورهای مختلف جهان سفر میکند تا خشم واشینگتن را فرونشاند.
همچنین سازمان حزبالله لبنان نیز مانند جمهوری اسلامی ایران از یکسو تهدید میکند که «سربازان آمریکایی در سوریه، عراق و لبنان را در تابوتها به کشورهایشان بازمیگرداند»، اما در عمل و هنگامی که با مسائلی همچون حق اکتشاف و استخراج انرژی از میدان گازی کاریش مواجه میشود، چنان وانمود میکند که سیاستش با رویکرد کسانی که مرگ به آمریکا میگویند متفاوت است. سپس از آمریکا میخواهد بهسرعت برای میانجیگری با تلآویو و حلوفصل تنش، پادرمیانی کند.
حزبالله طی چند دهه گذشته، لبنان را از بهرهبرداری از ثروت دریاییاش به بهانه «ضرورت تعیین مرزها» محروم کرد و تعیین مرزهای دریایی را با تعیین مرزهای زمینی مرتبط دانست. سپس مسئله تعیین مرزها را با پایان دادن به اشغال مزارع شبعا که از سال ۲۰۰۰ به یک موضوع بینالمللی تبدیل شده است و سازمان ملل متحد باید بر اساس نقشهها و حقوق بینالملل به حل آن بپردازد، مشروط کرد. درعینحال، رژیم سوریه که متحد حزبالله است از همکاری برای ترسیم مرزها و ارائه نقشهها خودداری میکند تا حزبالله با چالش خلع سلاح روبهرو نشود.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
زمانی که رژیم ایران به دلیل نزدیکی با دولت باراک اوباما، قبل از امضای برجام در سال ۲۰۱۵، به حزبالله اجازه داد تا در مورد تعیین مرزهای دریایی مذاکره کند، حزبالله (حزبالسلاح) پرونده تعیین مرزها را مصادره کرد و برخلاف اصل ۵۲ قانون اساسی که مذاکره در مورد توافقنامههای بینالمللی را به رئیسجمهوری کشور محدود میکند، آن را در اختیار نبیه بری (همپیمان حزبالله) قرار داد و او هم در سایه سکوت مشکوک رئیسجمهوری لبنان، با آمریکاییها به تفاهم رسید.
در نتیجه، تصمیم بر این شد که خط مستقیم مرزی ۲۳، نقطه شروع برای تعیین مرزهای دریایی از آبهای سرزمینی و با عبور از منطقه قانا تا منطقه اقتصادی لبنان، در نظر گرفته شود. میشل عون، رئیسجمهوری لبنان چند سال بعد، به منظور کسب حمایت مردم، خط ۲۹ را جایگزین خط ۲۳ کرد و آن را «خط میشل عون» نام نهاد و خواستار آغاز مذاکرات ترسیم مرزهای دریایی بر اساس این خط شد، اما میانجی آمریکایی در مورد تعیین این خط هشدار داد.
سپس، میشل عون به نتایج کاری که انجام داده بود پی برد و از خط ۲۹ عقبنشینی کرد و آن را به بهانه اینکه نمیتوان طرفهای مذاکرهکننده را به پذیرش آن متقاعد کرد، خطی فرضی و دفاع نشدنی در مذاکرات اعلام کرد. ادامه اختلاف و ناسازگاری میان رهبران لبنان بر سر این موضوع باعث شد پرونده ترسیم مرزهای دریایی از کانون توجه دور شود و در حاشیه قرار بگیرد. البته کشورهای ذینفع که نمیتوانستند بیش از این منتظر تصمیم رهبری لبنان باقی بمانند، به کار خود ادامه دادند و کشتی حفاری یونان در سفری طولانی از چین و سنگاپور به مقصد دریای مدیترانه حرکت کرد و بدون عبور از مرز جنوبی لبنان به میدان گازی کاریش رسید. حزبالله، میشل عون و نبیه بری را تحت فشار قرار داد تا با واشینگتن تماس بگیرند و از آموس هوخشتاین، میانجی آمریکایی کمک بخواهند و او را بار دیگر برای میانجیگری فراخوانند.
سپس، نبیه بری به نمایندگی از حزبالله، جنبش میهنی آزاد و دولت لبنان گفتوگوها را به منظور دستیابی به توافقی در مورد تعیین مرزها که مورد حمایت حزبالله و رژیم ایران باشد آغاز کرد. علاوه بر آن، مذاکرات نبیه بری در هماهنگی با مذاکرات جمهوری اسلامی ایران در وین و فراز و فرودهای آن پیش میرفت و از آن همچون برگهای برای فشار و امتیازدهی در وین استفاده میشد.
اکنون این پرسش مطرح میشود که طرفهای مختلفی که در این پرونده نقش دارند، چه سودی میبرند؟
در پاسخ میتوان گفت که تلآویو ثبات و امنیت دریایی و زمینی را در مناطق شمالی اسرائیل به دست میآورد، اقدام به استخراج ثروت زیرزمینی خود میکند و خطوط لوله انرژی خود را به اروپای جنوبی امتداد میدهد. واشینگتن نیز میتواند امتیاز استخراج انرژی از شرق دریای مدیترانه را به یکی از شرکتهایی آمریکایی بدهد و درحالی که ارزش نفت و گاز به دلیل جنگ اوکراین بالا رفته است، به سود چشمگیری دست یابد.
حزبالله در سایه این قرارداد، موجودیتش را بهطور ضمنی تثبیت میکند، در قبال فعالیتها و تسلیحات آن در منطقه سکوت اختیار میشود، نفوذ داخلی آن به رسمیت شناخته میشود و آمریکا از ارائه هرگونه کمک به مخالفان حزبالله خودداری میکند.
نبیه بری نیز به زندگی طولانیمدت سیاسیاش بدون اینکه در معرض تحریمهای آمریکا و پیگرد قانونی قرار بگیرد، پایان میدهد.
جبران باسیل نیز فرصتی پیدا میکند تا خواستار لغو تحریمهای آمریکا شود، اعتبار ازدسترفته سیاسیاش را بهدست آورد و نامزد اصلی انتخابات ریاست جمهوری باقی بماند و سهم خود را از طریق شرکتهای اکتشاف نفت ایران بگیرد. به همین دلیل، جبران باسیل روی خط زیگزاگ بهجای خط مستقیم موافقت کرد تا میدان گازی کاریش بهطور کامل در دست اسرائیل باشد و میدان گازی قانا به لبنان تعلق گیرد.
از سوی دیگر، جمهوری اسلامی سعی میکند نقش چشمگیری در استخراج منابع نفت و گاز لبنان در دریای مدیترانه داشته باشد. در چهارچوب همین تلاشها چند روز پیش محمد جلال فیروزنیا، سفیر ایران در بیروت اعلام کرد که جمهوری اسلامی ایران آماده است لبنان را در روند استخراج نفت و گاز کمک کند. این در حالی است که پیش از آن، محمد رعد، رئیس فراکسیون حزبالله در مجلس نمایندگان لبنان خواستار تاسیس شرکتی شد که در تمامی امور مربوط به اکتشاف منابع انرژی به دستور لبنان عمل کند. تردیدی نیست که هدفش شرکت ایرانی است که سهم مثلث قدرت در لبنان را حفظ کند.
بنابراین، جای تعجب نیست که «محور مقاومت» برای مدتی هیاهوی شعار مرگ بر آمریکا را کنار بگذارد و از آمریکا درخواست کمک کند.