یلدا: شبی بلند برای لاپوشانی تاریکی

یکی از ویژگی‌های «یلدا» این است که زمان واقعی و زمان داستانی فیلم بر هم منطبق است و هیچ‌ بازگشت به گذشته‌ای در آن نیست

 مسعود بخشی کارگردان و عوامل فیلم «یلدا» - نمانامه

یکی از بدترین قوانینی که در جمهوری اسلامی وجود دارد، قانون قصاص نفس است. این قانون عشیرتی قاتل و خانواده‌ او را روبه‌روی خانواده مقتول قرار می‌دهد و این در جرم‌شناسی مدرن، بدترین کار ممکن است. البته این قانون جنبه‌های واپس‌گرایانه‌تری هم دارد؛ مثلا اگر قاتل مرد و مقتول زن باشد، خانواده زن باید نصف دیه را بپردازند تا بتوان قاتل را قصاص کرد؛ مسئله‌ای که شکاف طبقاتی و جنسیتی را ناعادلانه‌تر می‌کند. مضحک‌ترین وجه قانون قصاص هم این است که اگر پدری فرزند خود را بکشد، قصاص نمی‌شود، چون خودش «ولی دم» است؛ اما اگر مادری فرزندش را بکشد، شوهرش می‌تواند برای او تقاضای قصاص کند.

در جرم‌شناسی مدرن، مجرم «انسان» است و تشخص و فردیت دارد و جنسیت و نژاد و هیچ‌چیز دیگری مجازاتش را بیشتر یا کمتر نمی‌کند. ضمنا مجرم مجازات نمی‌شود؛ بلکه تنها برای جلوگیری از تکرار جرم، از جامعه جدا می‌شود؛ بدون اینکه حقوق اولیه انسانی‌اش خدشه‌دار شود.

در ایران، برای رضایت گرفتن از خانواده و به‌اصطلاح «اولیای دم»، انواع شیوه‌های نمایشی هم اجرا می‌شود؛ به‌ويژه اگر قاتل زیر سن قانونی مرتکب قتل شده باشد و قصاص او موجب شود قوانین بین‌المللی که جمهوری اسلامی هم آن‌ها را امضا کرده است، نقض شوند. برای همین، مراسمی نمایشی‌ در تلویزیون برگزار می‌شود تا رضایت خانواده مقتول جلب و قاتل آزاد شود. به عبارت دیگر، از یک سو قتل دو حالت دارد؛ یا عمد است یا غیرعمد. در قتل عمد، قاتل قصاص می‌شود و هیچ شرطی مهم نیست. قتل مساوی است با اعدام یا بخشش؛ در موارد بسیار کمی، ممکن است قاتل به دلیل جریحه‌دار شدن اذهان عمومی تا ۱۰ سال هم به زندان برود. مسعود بخشی موضوع این برنامه‌های تلویزیونی را دست‌مایه فیلم آخر خود، «یلدا»، کرده است.

چکیده داستان از این قرار است که مریم کمیجانی (صدف عسکری)، زن جوانی است که به دلیل قتل شوهرش به قصاص نفس محکوم شده است. او در شب یلدا به همراه مادرش (فرشته صدرعرفایی) به استودیویی که برنامه تلویزیونی زنده در آن اجرا می‌شود، آورده شده تا تنها فرزند مقتول یعنی مونا ضیا (بهناز جعفری) او را ببخشاید.

تهیه‌کننده این برنامه «بابک کریمی» و مجری، «آرمان درویش» و مامور حراست «زکیه بهبهانی» است که به‌منظور متوقف کردن برنامه و برای اینکه اتفاق بدی نیفتد، مرتب با مقام بالاترش صحبت می‌کند و دستیار تهیه‌کننده «فروغ قجابگلی» هم کارها را رتق‌وفتق می‌کند. خلاصه با صحنه و پشت صحنه ساخت یک نمایش تلویزیونی آشنا می‌شویم.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

نام مسعود بخشی در سال ۱۳۸۶ با فیلم مستند موزیکال و طنز «تهران انار ندارد» سرزبان‌ها افتاد و شایعه شد که برادرزاده ذبیح‌الله بخشی‌زاده‌، مشهور به حاجی بخشی، از حزب‌اللهی‌های بسیار افراطی آن سال‌ها، است. البته این ادعا جایی رسما عنوان نشد.

از همان «تهران انار ندارد» معلوم بود با کارگردانی که کارش را می‌شناسد مواجه‌ایم که گرایش‌های خاصی هم دارد؛ گرایش‌هایی که با بخشی از گرایش‌های حکومتی آن زمان زیاد در تضاد نبودند. او در این سال‌ها، چند فیلم کوتاه و بلند ساخت که معمولا با مشکل سانسور روبه‌رو می‌شدند. فیلم‌های مسعود بخشی در جشنواره‌های معتبر جهانی حضور پیدا کرده‌اند؛ از جمله همین فیلم یلدا.

انتقاد از صداوسیما خط قرمزهای حکومت است و به‌سختی می‌توان از آن عبور کرد و بخشی توانسته است با نور و صحنه‌پردازی به آن نزدیک بشود. صحنه‌ای که مردم می‌بینند، صحنه‌ای روشن و پرزرق‌وبرق است و بین کسانی که جلو دوربین نشسته‌اند، کمتر اختلاف یا دعوا رخ می‌دهد؛ اما پشت صحنه تاریک است و مدام درگیری و پایین و بالا رفتن است و این خود به‌تنهایی نشان‌دهنده مصنوعی بودن این گونه برنامه‌ها است. مامور حراست و امنیتی که در اتاق فرمان حضور دارد هم به‌خوبی نشان می‌دهد که چند نفر مراقب‌اند تا چیزی روی آنتن نرود که مخالف منافع حکومت باشد.

داستان تعلیق‌های خوبی دارد و بیننده را تا انتها می‌کشاند و خسته نمی‌کند. موضوع آمدن زوجی که پیچ‌وتاب تازه‌ای به ماجرا می‌دهند، هم جالب است. خانمی که نقشش را فرشته حسینی بازی می‌کند، پشت سر مونا ضیا وارد می‌شود؛ اما حراست به او اجازه ورود نمی‌دهد. ما متوجه می‌شویم این زوج رازی دارند که برملا شدنش مسیر داستان را تغییر می‌دهد اما در تعلیق می‌ماند؛ حتی وقتی خانم فیروز (فقیهه سلطانی) می‌خواهند وارد شوند هم جلو او را می‌گیرند؛ اما باز موفق نمی‌شوند و خانم فیروز که بازیگر معروفی است، می‌گوید موقع برگشتن با آن‌ها عکس می‌اندازد و تعلیق ادامه پیدا می‌کند. تنها اشکال این صحنه‌ها این است که بچه‌ای حضور ندارد و به نظر می‌رسد «مسعود بخشی» نگران بوده است اگر بچه را نشان دهد، داستان لو برود که خب مسلما چنین نیست.

صحنه‌های پایانی هم خوب چیده شده؛ آنجا که مونا ضیا رضایت داده است و فقط می‌گوید اجازه نمی‌دهد اسم پدرش به عنوان پدر بچه که پسر است، در شناسنامه او قید شود و با گوشی موبایلش چند بار به دهان مریم ضرباتی تحقیرآمیز می‌زند و می‌رود و مریم قیچی برمی‌دارد و به دنبالش روان می‌شود و این تصور ایجاد می‌شود که می‌خواهد مونا را بکشد؛ در حالی که او از پله‌ها پایین می‌رود و به اتاقی که زن و مرد جوان و پسر مریم آنجا حضور دارد وارد می‌شود، همه را بیرون می‌کند و برای تست ژنتیک، ناخن و موی او را کوتاه می‌کند و در حالی که همه بر در قفل‌شده می‌کوبند، او عاشقانه و فارغ از همه دنیا، پسرش را در آغوش می‌کشد؛ گویا دیگر چیزی نیست که از زندگی بخواهد.

چند نکته

یکی از وکلایی که در گزارش تلویزیونی نشان داده می‌شود، به امیر سالار داوودی، وکیل دادگستری که مدتی است در زندان است و بابت دفاع از زندانیان سیاسی به ۳۰ سال زندان محکوم شده است، شباهت زیادی دارد.

یکی از ویژگی‌های «یلدا» این است که زمان واقعی فیلم و زمان داستانی بر هم منطبق است و هیچ بازگشت به گذشته‌ای (فلاش‌بک) در آن نیست؛ با این حال داستان به‌خوبی روایت شده است و ما را با ابعاد داستان و روند رخ دادن رویدادها آشنا می‌کند.

تمام فیلم با دوربین سردست و نمای آی‌ لول (هم‌سطح چشم) گرفته شده؛ به‌جز نمای آخر که دانای کل است و این نشان می‌دهد در پس آن همه، هیاهوی زندگی طبق روال قبل جریان دارد.

به نظر می‌رسد صحنه ماقبل پایان در جای دیگری ضبط شده است؛ استودیو برنامه کوچک‌تر و تعداد تماشاچیان بسیار کمتر بود.

تمام بازی‌ها خوب است و حتی یک بازی متوسط هم ندارد؛ اما بازی صدف عسکری در نقش اصلی بسیار دیدنی است. صحنه برنامه، نورپردازی و تدوین و چهره‌پردازی و فیلم‌برداری همه در خدمت شخصیت‌ها بودند.

مثل اکثر فیلم‌های خوب، تنها چیزی که به فیلم صدمه زده، سانسور است و بس.

بیشتر از فیلم