دوبیتی‌های اعتراف اجباری

به یاد سیامک عزیز و پورزندهای تازه!

آزاده پورزند جواب حکومت را برای کشته‌شدگان آبان می‌خواهد، در حالیکه هنوز جواب ظلمی که به پدرش شد را نگرفته.

رژیم باید جوابگو باشد!

در این ایندیپرشن، مصاحبه‌ای بود با حقوقدان جوان ایرانی آزاده پورزند که در دادگاه بین‌المللی آبان – لندن -شرکت کرده بود به دادخواهی خانواده قربانیان. می‌گفت رژیم باید جوابگو باشد.

آزاده خود هنوز منتظر جواب رژیم به خانواده اوست که چرا پدرش در ۸۰ سالگی خودکشی کرد؟

 سیامک پورزند، روزنامه‌نگار زندانی، زیر شکنجه وادار به اعترافات اجباری شد. اعترافاتی که او بعدها آنها را تکذیب کرد و گفت که به ناچار و زیر فشار شکنجه بیان کرده است. در بررسی‌های صورت گرفته مشخص شد که دنده‌های سیامک پورزند زیر شکنجه شکسته شده است.

مهرانگیز کار، همسر آقای پورزند از جمهوری اسلامی ایران و علی خامنه‌ای رهبر آن شکایت کرد. در این شکایت آمده است که آقای پورزند زیر فشار شکنجه وادار به اعتراف اجباری شده است.

ده دوازده سال پیش، شبی که آزادهء دانشجو و مادر حقوقدانش در لندن مهمان ما بودند، و عزیزشان در زندان بود، صحبت از تکذیب اعترافات شد. بر این اساس، دوبیتی‌های «اعتراف اجباری» را نوشتم و منتشر کردم. هنگام هجوم این دوبیتی‌ها به ذهنم چنان به سیامک فکر می‌کردم که بعد متوجه شدم حتی لکنت زبان ملیحی که گاهی در حرف زدنش بود، سوژه یکی از سروده‌ها شده!

همانند باقی سروده‌ها و نوشته‌هایم، این دوبیتی‌ها هم هیچ اثر بازدارنده‌ای روی حکومت نگذاشت! احمق‌ها انگار کارهای مرا نمی‌خوانند. پس چرا تروریست برایم می‌فرستند؟ جوابش را خودم دارم: مگر آقای خمینی کتاب سلمان رشدی را خوانده بود؟

دوبیتی‌های اعترافی

به استحضار عالی می‌رساند
وجود من مقاوم نیست ذاتاً
هرآنچه داشتم تعریف کردم
اضافه نیز گفتم احتیاطاً
*
ازین لکنت نشد راحت زبانم
اگرچه کوشش بسیار کردم
از آن شلاقزن شرمنده هستم
که قدری دیرتر اقرار کردم
*
به استحضار عالی می‌رساند
ندارم هیچ از شخصی شکایت
ز مجری‌های این برنامه دارم
سپاس و قدردانی بی نهایت
*
به استحضار عالی می‌رساند
که گوشم کر شده هردو چپ و راست
گمان دارم که مال ثقل سرد است
پریشب‌ها زیادی خورده‌ام ماست
*
نمی‌دانم خدایا چشم‌هایم
چرا باید به این حد خسته باشد
اگرچه بازجویان لطف کردند
که در سلول، چشمم بسته باشد
*
امان از من بریده درد پایم
نه رفعش با مسکن شد نه آمپول
فقط بی‌احتیاطی خودم بود
زیادی راه رفتم توی سلول
*
به استحضار عالی می‌رساند
دوتا از دنده‌هایم تو نشسته
یقین اسکی که می‌کردم به زندان
زمین خوردم؛ ترک خورده، شکسته
*
گهی در خواب می‌بینم که چیزی
فرورفته به من تا بند آخر
گمانم یادگار روزگاریست
که ما را تنقیه می‌کرد مادر
*
شبانه توی بستر می‌کشم جیغ
ز حمله کردن شخصی خیالی
یقین این مال قایم موشکی بود
که بازی کرده‌ام در خردسالی
*
به روی کله‌ام در عهد خردی
هونگ افتاد از بالای گنجه
الا ای بازرس‌های بشردوست
دیس ایز نات مطلقاً جای شکنجه
*
به استحضار عالی می‌رساند
که از آرنج، یک دستم چلاق است
چلاقی یادگار بچگی‌هاست
دلیلش سوختن روی اجاق است
*
به استحضار عالی می‌رساند
سرم بر روی گردن می‌خورد لق
گمانم سایدافکت مشت و مالی است
که داده سابقاً دلاک اسبق
*
گمانم رفته باشم زیر ماشین
که له گشته تمامی وجودم
بطوریکه به هنگام دوگانه
شود قاطی رکوعم با سجودم
*
نمی‌دانم چرا چندی است اینجا
مرتب می‌رود چشمم سیاهی
گمانم جای «عینکذره بینی»
زدم دودی به چشمم اشتباهی
*
اگر بهداری زندان کند لطف
من آنجا چند مدت کار دارم
اخیراً ریخته موی سر من
به بهداری بیایم مو بکارم
*
به استحضار عالی می‌رساند
ادامه دارد اینجا آزمایش
نمی‌دانم چه بر من رفته کلاً
که هستم حامله مشغول زایش
*
مرا درد آمده مجرای ادرار
نمی‌دانم چرا راهش گرفته
اذیت کرده بودم بازجو را
گمان دارم مرا آهش گرفته
*
هر آن لحظه ز رهبر یاد کردم
وجودم سر به سر شوق و شعف شد
به نام او مزاجم می‌کند کار
به لطف او یبوست برطرف شد
*
به آمریکائیان کردم کمک‌ها*
پی قتل سلیمانی به بغداد
نشان حاج قاسم را گرفتم
شب جمعه فرستادم به پهپاد
*
به اسرائیل می‌کردم کمک‌ها*
برای توطئه آماده بودم
به تهران توی آن نیسان آبی
شریک قتل فخری‌زاده بودم
 

*این دوتای آخری را الان اضافه کردم، شاید به درد اعتراف کردن اسیر تازه‌ای بخورد!

***

فیسبوک همگانی هادی خرسندی (با یک کلیک)

 

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه