در ستایش تردید

نگاهی به کتاب «اعتقاد بدون تعصب» نوشته پیتربرگر و انتوان زایدرولد

anton zijderveld/Wikimedia

معروف‌ترین جمله دکارت، «من شک می‌کنم پس هستم!»، به گونه‌ای درخشان، چشم‌گیر و تامل‌برانگیز است. اما در عین حال، این مسئله را نیز خلق می‌کند که حتی انسان مدرن نیز از تردید فاصله می‌گیرد و برای خود ایدئولوژی‌ها و نظام‌های مستحکم سیاسی، حقوقی و اقتصادی می‌سازد و با شدت تمام از آن دفاع می‌کند. این خود محدویت‌های شک دکارتی را به نمایش می‌گذارد؛ انسان برای حفظ نظام اجتماعی‌ خود نمی‌تواند تا بی‌نهایت تردید کند و خود را گرفتار بی‌عملی و بدبینی عمیق سازد. به همین سان، باید از نسبی‌گرایی پست‌مدرن نیز فاصله گرفت، زیرا از لحاظ اخلاقی و عملی غیرقابل دفاع است. به صورت ساده، به حامیان فلسفه پست‌مدرن باید گفت که اعتقاد به ممنوعیت شکنجه و برده‌داری را چطور می‌توان ساختارشکنی و بی‌اعتبار کرد؟ در عصر داعش، نسبی‌گرایان فرهنگی چطور می‌توانند بپذیرند که ارزش‌های فرهنگی، محلی و مقید به بسترهای تاریخی و اجتماعی‌اند، و هیچ معیار جهان‌شمول اخلاقی برای قضاوت در مورد خوبی و بدی ارزش‌های فرهنگی و اخلاقی وجود ندارد؟

باید میان تردید و اعتقاد خدشه‌ناپذیر، ضرورت «اعتقاد بدون تعصب» را به‌رسمیت شناخت. هر اندیشه و ارزش اجتماعی و علمی، به گفته کارل پوپر، بایدخصلت «ابطال‌پذیری» داشته باشد. ما به گونه‌ای تاریخی با رژیم‌های توتالیتر و مستبد، با جنگ‌های مذهبی بر سر حقانیت ادیان و فرقه‌های دینی روبه‌رو بوده‌ایم. عصر پساایدئولوژی به معنای پایان عمر تمام نظام‌های مبتنی بر حقایق جاودانی نیست؛ خاورمیانه مملو از چنین نظام‌ها و گروه‌های ایدئولوژیک افراطی بوده است. پیتربرگر و انتوان زایدرولد، در کتاب خود می‌نویسند که «تردید صادقانه، منشا تسامح است... این جهان‌بینی در واقع یک نوع روش زندگی است و خاستگاه دموکراسی غربی. تردید، صفت بارز دموکراسی است، همان‌گونه که حقیقت مطلق، صفت بارز هر نوع استبداد است».

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

باید اعتراف کرد که بدون حقیقت‌های مطلق، ادیان و فرقه‌های مذهبی نمی‌توانند وجود خارجی داشته باشند؛ به‌ویژه که برخی از حقایق دینی، مانند موجودیت دوزخ و بهشت، باید چشم بسته پذیرفته شوند. با وجود نهادینه شدن اصل تردید فلسفی در جوامع مدرن، ادیان همچنان در زندگی عمومی و خصوصی شهروندان به حیات خود ادامه می‌دهند. گویا در دنیای سیال مدرن، در میان انتخاب‌ها و بی‌ثباتی پراضطراب، نیاز به تکیه‌گاه‌های محکم معنوی احساس می‌شود. با این حال، برگر و زایدرولد به‌عنوان دو جامعه‌شناس، در کتاب خود تاکید می‌کنند که «تردید، معمولا قطعیت نهادهای سنتی را تضعیف می‌کند و آنها را مورد کندوکاو دقیق‌تر قرار می‌دهد». اما در عین حال نباید فراموش کرد که «تردید نامحدود منجر به نوعی ذهن‌گرایی بی‌حاصل خواهد شد و ذهن‌گرایانی از این دست، کاملا با بن‌بست مواجه می‌شوند.» به همین خاطر باید میان قطعیت و نسبی‌گرایی، یک راه میانه جست‌وجو شود. زیرا تردید می‌تواند منجر به تعصب پایدار گردد؛ یا شک دایمی. این در حالی‌ست که برای نظم اخلاقی جامعه، نیاز به یک سلسله ارزش‌های قابل توسل ولی بدون تعصب است. برگر و زایدرولد فکر می‌کنند که بهترین معیار، تجربه بشری و ارزش‌های آزموده شده است.

برگر و زایدرولد تردید را پدیده­ای مدرن می‌دانند. در دنیای قدیم هم فیلسوفان شکاک مانند سقراط وجود داشته‌اند، اما این دنیای مدرن است که با به‌ رسمیتشناسی تردید در نهادها، ارزش‌ها و مناسبات سنتی، امکان انتخاب‌ها را برای انسان افزایش بخشیده است. به گفته آنها، «در بخش عمده تاریخ، بیشتر انسان‌ها در جوامعی زندگی می‌کردند که وجه ممیزه آنها، درجه بالایی از اجماع شناخت بود - یعنی تقریباً همه افراد جامعه فرضیات مشترکی در باره چیستی جهان داشتند». آن فرضیات، اکنون به‌واسطه ایدئولوژیهای مختلف، اشکال گوناگونی به خود گرفته است. البته، فرضیات و ارزش‌های متنوع اجتماعی و سیاسی، محصول گفت‌وگوی عقلانی و تجارب گوناگون بشری است. خاورمیانه، و جهان اسلام، در مواجهه با اروپای مدرن، دچار تحول اساسی فکری و عملی شده است. در واقع، نظام‌های سیاسی و اقتصادی ما مبتنی بر تجارب موفق جوامع اروپایی است؛ هرچند که برایند مشابهی نداشته‌ایم. در دورانی، جوامع اروپایی نیز تحت تاثیر تفکر فلسفی فیلسوفان مسلمانی قرار گرفت که با فلسفه و علوم یونانی آشنا بودند. به همین خاطر، این جمله برگر و زایدر ولد در این بخش اساسی است: «وقتی انسان‌ها به مرور زمان با یک‌دیگر گفت‌وگو کنند، کم کم بر تفکر یک‌دیگر نیز تاثیر می‌گذارند». این وضعیت متکثر، می‌تواند به افزایش تسامح بینجامد.

البته، جوامع مذهبی به شیوه‌های مختلف در برابر تکثر ارزشی و تنوع فکری مدرن از خود واکنش نشان داده‌اند و می‌دهند. در جوامع اسلامی، جریان‌های بنیادگرا و «اخوانی» برای توقف روند مدرنیزاسیون، به شکل خشونت‌باری از خود واکنش نشان داده‌اند. البته، تمام اشکال مقاومت در برابر مدرنیته، بنیادگرایانه و خشونت‌بار نبوده است. گفتمان ملی‌گرایی استعمارستیز، بازگشت به اصالت فرهنگ ملی و قومی را در چارچوب دولت‌های پسااستعماری در سر لوحه کار خود قرار داد، و در این مورد موفق عمل کرد.

در عین حال، برگر و زایدرولد به ما یادآور می‌شوند که عقلانیت مدرن که استوار بر تردید، تجربه و آزمایش است، الزاما نمی‌تواند جلوی تعصب را بگیرد. آنها در این مورد به تحقیقات لئون فستینگر، از محققان معروف حوزه روان‌شناسی اجتماعی، در مورد کسانی استناد می‌کنند که «عمیقاً پایبند به یک اعتقاد و راه و روش مرتبط به آن هستند، اما سیر وقایع، باورهای  آنها را نقض نمی‌کند و اعتقاد خود را از دست نمی‌دهند، بلکه برعکس، اعتقادشان عمیق‌تر می‌شود». این امر، به‌ویژه در مورد اسلامگرایان ایدیولوگ صادق است. در اینجا عامل هویتی شدن و فرقه‌ای شدن دین در عصر اضطراب‌های دنیای جدید و انتخاب‌های متنوع را نیز نباید فراموش کرد. توقف روند سکولار شدن در جوامع پیشرفته، نشان می‌دهد که اتکا به یک نظام پایدار معنابخش، همچنان جذابیت خود را حفظ کرده است. 

خوشبختانه، کتاب «اعتقاد بدون تعصب» (که عنوان انگلیسی آن «در ستایش تردید» است) به قلم روان محمود حبیبی به زبان فارسی ترجمه شده است که بدون شک، بر غنای ادبیات جامعه‌شناسی و شناخت مدرن در زبان فارسی، می‌افزاید. 

بیشتر از کتاب