روایت پدر و پسر؛ هفته‌ای که با شکنجه آغاز شد و با انفجار به پایان رسید

مسئولیت هر دو انفجار را گروه «دولت اسلامی خراسان» به عهده گرفت و ادعا کرد که هدف حملات، پیروان مذهب تشیع بوده‌ است

شامگاه چهارشنبه دهم نوامبر، زمانی که حسین سلطانی و پسرش علی احمد، پس از ملاقات با پزشک با بسته‌ای دارو به خانه‌شان در دشت برچی کابل برمی‌گشتند، دو مرد مسلح به آنان نزدیک شدند و یکی از آنان دستور داد: در جا بایستید و تکان نخورید! پدر و پسر که متوجه شدند آن مردان نقاب‌پوش اسلحه در دست دارند، در جا ایستادند. 

پسر کوشید در بغل پدر پناه گیرد، اما یکی از مردان مسلح آنان را از هم جدا کرد. یکی لوله تفنگ را به سمت آنان گرفته بود و دیگری به جست‌وجوی جیب‌ها و کیف دستی‌شان پرداخت. آنان گوشی‌های موبایل، کیف‌ پول، بسته دارو، و بقیه وسایل شخصی پدر و پسر را گرفتند و هر دو را همان‌جا در کنار جاده، با ضرب لوله تفنگ و شلاق شکنجه کردند.

این واقعه در دشت برچی و در چند قدمی خانه حسین سلطانی، در حالی  رخ داد که شماری از مردم با خونسردی به آنان می‌نگریستند و هیچ واکنشی نشان نمی‌دادند. سرانجام پدر و پسر با بدن‌های زخمی و با خوشنودی از این‌که « بلایی بود و بگذشت»، خود را به خانه رساندند.

حسین سلطانی، ۳۸ ساله و پدر چهار فرزند است و یکی از فرزندانش، احمدعلی ۱۳ ساله، اخیراً بیمار شده بود. آن روز، چهارشنبه دهم نوامبر، پزشک معالج احمدعلی پس از معاینه و تجویز دارو ، توصیه کرده بود که چهارشنبه بعد، هفدهم نوامبر، بار دیگر برای انجام معاینات بیشتر مراجعه کنند. داروهای احمدعلی را مردان مسلح بردند، اما پدر احمدعلی دوباره داروها را گرفت و تا چهارشنبه بعد کوشید که پسرش با پیروی از توصیه‌های دکتر، بهبود یابد.

یک هفته پس از آن ماجرا، بعدازظهر چهارشنبه هفدهم نوامبر، حسین سلطانی در مغازه‌اش در بازار «گولایی دواخانه»، از مناطق پر ازدحام کابل، نشسته است و منتظر پسرش است تا بیاید و با هم نزد دکتر بروند. او یک مغازه بزرگ خواربار فروشی دارد و از مغازه‌داران مورد اعتماد و شناخته‌شده محل است. احمدعلی ۱۳ساله اندکی دیر می‌رسد. پدر برای آن که قرار ملاقات پزشک را از دست ندهد، با پسرش تماس می‌گیرد و می‌گوید: «عجله کن پسرجان، دکتر منتظر است.»

 احمدعلی به دلیل ازدحام در راه و خیابان‌ها، نفس‌زنان نزد پدر می‌رسد. پدر رویداد هفته پیش را به پسرش یادآوری می‌کند و می‌گوید،  بهتر است قبل از تاریک شدن هوا به خانه برسند، چون اوضاع خوب نیست و ممکن است بار دیگر شکار تبهکاران شوند، سپس مغازه خواربار فروشی‌ را می‌بندد و دست پسرش را می‌گیرد تا نزد دکتر بروند. 

مغازه حسین سلطانی با محل مطب دکتر حدود دو کیلومتر فاصله دارد. ایستگاه خودروهای مسافربری شهری در چند قدمی مغازه است. پدر و پسر در دو صندلی وسطی یکی از خودروها کنار هم می‌نشینند.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

خودرو با چند سرنشین دیگر به سمت محله‌ «پل سرخ»، جایی که مطب دکتر در آن واقع شده است، حرکت می‌کند. پس از طی مسافتی حدود یک کیلومتر، ناگهان آتش هولناکی با صدای وحشتناک انفجار، از زیر صندلی‌ای که حسین سلطانی روی آن نشسته است، بلند می‌شود. موج انفجار، حسین را به بیرون پرتاب می‌کند و پسرش در میانه‌ آتش می‌ماند. پدر روی جاده  افتاده، اما هر دو پایش در اثر شدت انفجار قطع شده‌اند. شعله‌های آتش هم رهایش نمی‌کنند و او در حالی آخرین نفس‌هایش را می‎کشد که آتش تمام پیکرش را در برگرفته است. مردم برای کمک می‌شتابند، اما نه اورژانس موجود است و نه آتش‌نشانی. جوی آبی هم در یک قدمی نیست که تا مردم از آن برای خاموش کردن آتش استفاده کنند. هیچ کس دقیق نمی‌داند که حسین سلطانی و پسر ۱۳ساله‌اش چند دقیقه در میان آتش سوختند.

سرانجام قربانیان به بیمارستان‌ها منتقل می‌شوند. حسین سلطانی به بخش فوریت‌های پزشکی بیمارستان منتقل می‌شود و پسرش احمدعلی به بیمارستان استقلال.

آن انفجار در ساعت ۴ بعدازظهر چهارشنبه، هفدهم نوامبر، در «چهار راه شهید»، در غرب کابل به وقوع پیوست. حوالی شامگاه،  مادر احمدعلی در خانه منتظر بود تا همسر و پسرش برگردند و از نتایج معاینات پزشک آگاهش کنند. مادر دعا می‌کرد که پدر و پسر، زودتر و پیش از تاریک شدن هوا به خانه برسند. پس از مضروب شدن آنان در شامگاه چهارشنبه دهم نوامبر، مادر دچار هزار اضطراب و نگرانی شده بود. در جریان روزهای آن هفته، تا پدر و پسر به خانه برسند، مادر چندین بار با آنان تماس می‎گرفت تا مطمئن شود که خطری متوجه آنان نیست.

 مادر اندکی پس از  ساعت ۴ عصر که خبرهای دو انفجار در غرب کابل را شنید، به وحشت افتاد؛ زیرا به ویژه یکی از انفجارها در مسیر رفت و برگشت همسر و پسرش به مطب دکتر رخ داده بود.

تماس‌های مادر را کسی پاسخ نداد. گوشی‌های همراه پدر و پسر خاموش بودند. این نشانه‌ بدی بود. هر کسی که در کابل زندگی کرده باشد، می‌داند که خاموش شدن گوشی همراه به صورت ناگهانی، نشانه‌ بدی است.

تا شش ساعت پس از انفجار، خبری از پدر و پسر نبود. کسانی که آن دو را به بیمارستان‌ها انتقال داده بودند، آنان را نمی‌شناختند. تا این که یکی از همان افراد، عکس احمدعلی ۱۳ ساله را در فیسبوک منتشر کرد و نوشت: «این پسر در انفجاری که در «چهارراه شهید» رخ داد، زخمی شده بود و در بیمارستان جان داد. اگر نزدیکان او را می‌شناسید، خبر دهید.»

پس از شش ساعت، دوستان حسین سلطانی که همه‌روزه پسرش احمدعلی را کنار او می‌دیدند، از طریق فیسبوک آگاه شدند که احمدعلی در بیمارستان است و جان باخته است. این خبر میان دوستان دهان‌به‌دهان گشت و به محمداسماعیل علی‌زاده، از دوستان نزدیک حسین سلطانی ‎رسید.

محمداسماعیل علی‌زاده در گفت‌وگو با خبرنگار ایندیپندنت فارسی، جزئیات وقوع انفجار در خودرو مسافربری شهری در روز هفدهم نوامبر را چنین روایت می‌‌کند: «مین مغناطیسی زیر همان صندلی جاسازی شده بود که حسین سلطانی روی آن نشسته بود. به همین دلیل، حسین در اثر انفجار آسیب فراوانی دید و بدنش از کمر به پایین، کاملا متلاشی شده بود. اما پسرش که در صندلی کناری نشسته بود، ظاهراً آسیب کمتری دیده بود و تا رسیدن به بیمارستان نیز زنده بوده است. اگر زودتر از میان آتش و باروت بیرون کشیده می‌شد و به یک بیمارستان مجهز منتقل می‌شد، به احتمال زیاد نجات می‌یافت.»

علی‌زاده می‌گوید که ساعت ۱۰ آن شب، شش ساعت از وقوع آن حادثه، چند تن از آشنایان قربانیان اجساد پدر و پسر را در دو بیمارستان یافتند و به خانه‌شان منتقل کردند. مادر احمدعلی، از همان لحظه تا کنون در شوک سنگینی فرو رفته است و نه حرف می‌زند و نه می‌گرید. حجم ترس و اندوه او را در سکوت تلخ و نفوذناپذیری فرو برده است. 

علی‌زاده که دوست نزدیک حسین سلطانی بوده و او را از سال‌ها قبل می‌شناخته است، می‌گوید: «حسین سلطانی، با سخت‌کوشی و تلاش، زندگی و خانواده‌ خوبی ساخته بود. چهار فرزند داشت و کسب‌وکارش به خوبی پیش می‌رفت. آن خانواده جوان و رو به پیشرفت، یک‌باره به زمین خورد. پدر و پسر برای همیشه رفتند و مادر در سکوتی تلخ گرفتار مانده است. نگریستن به چهره‌های سه فرزند دیگر حسین سلطانی دردآور و آزار دهنده است.»

عصر روز چهارشنبه، هفدهم نوامبر، دو انفجار پی‌درپی در غرب کابل به وقوع پیوست. هر دو انفجار، دو خودرو مسافربری شهری را هدف قرار داد که از یک نقطه به سمت دو هدف حرکت کرده بودند. انفجارها حاصل جاسازی مین مغناطیسی در زیر صندلی‌های داخل خودروها بوده است. در یکی از انفجارها که در «چهار راه شهید» رخ داد، حسین سلطانی و پسرش، احمدعلی ۱۳ ساله، جان باختند و چند تن دیگر مجروح شدند. در انفجار دیگر که حدود نیم ساعت قبل از انفجار اولی و در منطقه نقاش دشت برچی رخ داد، یک نفر کشته شد و شش نفر دیگر مجروح شدند.

مسئولیت هر دو انفجار را گروه «دولت اسلامی خراسان» (داعش) به عهده گرفت و ادعا کرد که هدف حملات، پیروان مذهب تشیع بوده‌ است. 

بیشتر از