صدای پای قحطی جنگ جهانی اول در لبنان

نیروهای غیردولتی مانند حزب‌الله، ساف و حزب بعث در جریان راهبردهای خاص اجتماعی و اقتصادی بیروت رشد کردند

در تلاش امریکا و ایران برای کسب نفوذ در خاورمیانه، هیچ کسی به‌اندازه مردم لبنان قربانی نخواهد شد - JOSEPH EID / AFP

لبنان از مدت‌ها پیش بدین‌سو دچار آفت‌ها و بحران‌های اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی شده است. ظاهرا این فاجعه ناشی از عملکرد نخبگان سیاسی فاسد کشور، دست‌اندرکاران غیردولتی چون حزب‌الله که به ساز ایران می‌رقصد، و نیز تحریم‌های آمریکا علیه ایران، حزب‌الله و حامیان آنان است. 

در صورت رسیدگی نشدن به وضعیت فعلی، امکان دارد اوضاع به قحطی فاجعه‌بار پس از جنگ جهانی اول (۱۹۱۴-۱۹۱۵) در لبنان منجر شود که در جریان آن، یک سوم جمعیت لبنان به کام مرگ فرو رفت.

این نظر و سخن تهدیدآمیز تصویری معقول از وضعیتی است که در طول جنگ جهانی به وجود آمده بود. لبنان به دلیل نقش‌ها و شرایط مختلف سیاسی، امروز با وضعیت مشابهی روبه‌رو است.

حال این پرسش مطرح می‌شود که آیا ایالات متحده هم بدون حل مشکل و رفع رنج لبنانی‌ها، تلاش‌های خود را برای پیگیری و توقف حرکت موسوم به «محور مقاومت» تحت رهبری ایران ادامه خواهد داد؛ چنان که نیروهای مؤتلفین در جنگ جهانی اول برای براندازی امپراتوری عثمانی در «بلاد شام» (لبنان، فلسطین و سوریه) کردند؟

باور نگارنده بر این است که با تداوم چنین سیاستی، در تلاش امریکا و ایران برای کسب نفوذ در خاورمیانه، هیچ کسی به‌اندازه مردم لبنان قربانی نخواهد شد.

در اوایل جنگ جهانی اول، امپراتوری عثمانی با آلمان، اتریش و مجارستان، متحد شده و تنگۀ بسفر را بست. این گذرگاه آبی، اصلی ترین راه مواصلاتی روسیه و متحدانش بود.

تلاش برای خروج حزب‌الله از سیاست لبنان می‌تواند آن را به جنگ داخلی سوق دهد

به گفتۀ هنری مورگنتاو، سفیر وقت آمریکا در امپراطوری عثمانی، «این اقدام (بستن تنگۀ بسفر) با قطع عرضۀ تسلیحات به تزار روسیه، اقتصاد روسیه را نابود خواهد کرد، زیرا با بسته شدن مسیر ارتباطی و مواصلاتی، صادرات آن متوقف خواهد شد. فروش این کالاها منبع اصلی درآمد روسیه است و در نتیجه، روسیه از شرکا و متحدانش در جنگ جهانی جدا می‌شود.»

نیروهای مؤتلفین، طی عملیاتی تلافی‌جویانه، با بمباران جبهه‌های ترکیه در طول تنگۀ بسفر و محاصرۀ شرق دریای مدیترانه، خط تأمین عثمانی‌ها را بستند. آنان همچنین برای استقرار ارتش چترباز در شبه جزیرۀ گالیپولی و مناطق ساحلی سوریه، لبنان، و فلسطین، برنامۀ مخفی طرح‌ریزی و آماده کرده بودند.

جمال پاشا، فرماندار نظامی سوریه، در پاسخ به نگرانی مبنی بر فرود چتربازان نیروهای متحد در بیروت، با کمک جامعۀ مسیحی طرفدار فرانسه در لبنان، ارتفاعات لبنان و بیروت را تحت محاصره قرار داد.

محاصرۀ نیروهای ائتلاف، مسیر زمینی مناطق ساحلی سرزمین‌های لبنان، فلسطین، و سوریه را بست. رفت وآمد به بیروت و حواله‌های خارج از کشور متوقف شد. رفته رفته اقلام غذایی به دلیل توقف کشت، نیازمندی‌های روزانه در لبنان کمیاب شد.

از آنجا که اقتصاد ضعیف لبنان وابسته به سیستم سرمایه‌داری جهانی بود، اقتصاد بیروت و ارتفاعات لبنان ناگهان سقوط کرد و این امر باعث شد که مردم نتوانند امرار معاش کنند.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

جمال پاشا در اعتراض به آن اقدام، درۀ بِقاع را که به عنوان مخزن آذوقۀ لبنان عمل می‌کرد، بست و با آن که در همان مقطع نیز کمبود شدید اقلام موردنیاز در جبل لبنان حس می‌شد، رفت وآمد مواشی و محصولات آن‌ها را از جبل لبنان به فلسطین و سوریه ممنوع اعلام کرد. صادرات گندم و حبوبات از لبنان نیز متوقف شد و داد و ستد همۀ محصولات، به ویژه گندم، به طور کامل ممنوع شد.

 به دلیل محاصره، مردم به طرز گشترده‌ای دچار فقر و گرسنگی شدند. جمال پاشا از آن گرسنگی به عنوان یک استراتژی جنگی استفاده کرد تا بتواند مسیحیان را تحت فرمان خود درآورد و از نیروهای متفقین جدا سازد و جامعۀ مسیحی نتواند از نیروهای چترباز نیروهای متحدین در بیروت استقبال کند.

امپراتوری عثمانی مهلت ویژه‌ای برای بازپرداخت بدهی‌های بدهکاران بانکی تعیین، و اسکناس ارزی معرفی کرد. به دلیل تورم، همۀ این اقدامات بی نتیجه ماند. در لبنان چیزی برای خورد و خوراک مردم باقی نمانده بود و به علت گزاف بودن قیمت‌ اقلام، مردم گرسنه از عهدۀ خرید هیچ چیزی برنمی‌آمدند.

جمال پاشا برای تقویت استراتژی جنگی خود، به حکومت نظامی و کار اجباری لبنانی‌ها متوسل شد و رهبران پیشرو آن‌ها را در معرض راهبردهای ظالمانه‌ای چون تبعید و اعدام قرار داد. به دلیل قحطی و سوء‌تغذیه، بیماری‌هایی مانند وبا، مالاریا، اسهال، و آنفولانزا در بین مردم شایع شد.

براساس یک گزارش اطلاعاتی فرانسه، «جمال‌پاشا با استفاده از محاصره به عنوان یک راهبرد جنگی، لبنانی‌ها را بی‌رحمانه خُرد کرد.» در بیانیه‌ای منسوب به جمال‌پاشا، او به استراتژی جنگی خود افتخار می‌کند و می‌گوید: «ما ارمنی‌ها را از دم تیغ گذراندیم و از طریق قحطی از شر لبنانی‌ها خلاص خواهیم شد.» همچنین، در بیانیه‌ای منسوب به انور پاشا، وزیر جنگ عثمانی، نیز آمده است: «حالا اگر فرانسوی‌ها به لبنان بیایند، فقط اینجا کوه خواهند یافت.»

این دقیقاً وضعیتی است که امروز لبنانی‌ها با آن مواجه هستند. از یک سو، رهبری آمریکا تحریم‌هایی را علیه شبه‌نظامیان تحت حمایت ایران (مانند رژیم سوریه و حزب‌الله) وضع کرده است، و از سوی دیگر شبه‌نظامیان طرفدار ایران و عراق و حزب‌الله، هیچ فرصتی را برای پایمال کردن سرنوشت لبنانی‌ها از دست نمی‌دهند.

این واقعیت انکارناپذیر است که که غرب از ایالات متحده حمایت می‌کند، در حالی که چین و روسیه در کنار ایران قرار دارند. با رویارویی ایران و آمریکا بر سر لبنان، وضعیت اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی آن کشور غیرقابل تحمل می‌شود. از زمان استقلال، هیچ چیزی در لبنان تغییر نکرده است.

پیوند اقتصاد لبنان با دلار، به مصرف‌گرایی و اقتصاد جهانی بستگی دارد. ساختار ضعیف اقتصادی، لبنان را به وضعیت کنونی سوق داده است و کارآفرینان این کشور آشکارا به ضعف این سیستم اعتراف می‌کنند.

هرچند لبنان شعار ملی خود را «نه شرقی، نه غربی» عنوان می‌کند، ضعف‌های داخلی بیروت همواره راه را برای مداخله خارجی هموار کرده است و در نتیجه، هویّت عربی بیروت همیشه تحت نظارت و کنترل قرار داشته است.

مهم آن است ‌که سازندگان توافق ملی لبنان امیدوار بودند که مسیحیان لبنان، مسلمانان ساکن آن را «لبنانی» سازند، و مسلمانان امیدوار بودند بتوانند لبنان را به کشوری با هویّت «عربی» تبدیل کنند، اما بدبختانه این رؤیای نویسندگان توافق ملی لبنان به واقعیت مبدل نشد.

در دوران امپراتوری عثمانی، وام‌دهندگانی که با مالیات بر کشاورزی خزانه ملی را پر کردند، بعداً به رهبری سیاسی فئودالی تبدیل شدند که با به خطرانداختن دولت، قدرت خود را افزایش دادند. به‌رغم پذیرش ضعف‌ها، رویکرد بی‌توجهی به حل معضلات، به نخبگان فرصت داد تا توده‌ها را قربانی برنامه‌های مخرب خود کنند. همان نخبگان، با ابداع سیستم فرقه‌ای در لبنان وضعیتی ایجاد کردند که در رگه‌های اصلی نظام بوروکراسی جای گرفت.

در نتیجۀ این سیاست، چشم‌انداز اجتماعی و اقتصادی لبنان، بستر مساعدی برای دست‌اندرکاران غیردولتی مانند جبهۀ آزادی‌بخش فلسطین (ساف)، جبهۀ خلق برای آزادی فلسطین، حزب بعث، و اخیراً حزب‌الله، فراهم کرد که در ادامه، سیاست کشور را به بن‌بست کشاندند.

حزب‌الله پس از آن‌که ارتش اسرائیل را در سال ۲۰۰۰ مجبور به عقب‌نشینی از جنوب لبنان کرد، به نفوذ و محبوبیت در سطح ملی دست یافت. نخبگان سیاسی نیز برای مهار قدرت فزایندۀ حزب‌الله شکست خورده‌اند.

در تابستان ۲۰۰۸، در برابر چشمان نخبگان سیاسی لبنان و بدون هیچ گونه مقاومتی، حزب‌الله عملاً بیروت را تحت تسلط خود درآورد، و این امر، گواه پیروزی سیاست ایران در خاورمیانه است.

مافیای سیاسی لبنان، اعتبار و جایگاه خود را برای دستیابی به توافق با حزب‌الله برای حفاظت از شبه‌نظامیان ایرانی به خطر انداخت. در ازای آن، حزب‌الله متعهد بود تا به حامیان سیاسی خود فرصت زراندوزی و افزایش ثروت را با هزینۀ دولت فراهم سازد.

به‌تدریج، این سیاست لبنان را به سوی نابودی سوق داد و عامل اصلی آن، دولت شکست‌خوردۀ لبنان است. لبنانی‌ها نتوانستند کشور خود را از چنگال رهبری سیاسی فاسد و حزب‌الله آزاد سازند و بدین ترتیب، «انقلاب» آن‌ها در ۱۷ اکتبر ۲۰۱۹ نیز به شکست انجامید.

حزب‌الله به عنوان یک «عنصر ترکیبی غیردولتی» ظهور کرد که در عین حال، بخش جدایی‌ناپذیری از دولت نیز بود، اما بلافاصله به یک سازمان مستقل جدا از دولت تبدیل شد که به آن پاسخگو نبود. به عبارت دیگر، حزب‌الله  تعریف جدیدی از دولت در لبنان ارائه داد.

تحریم‌های آمریکا بیش از حزب‌الله، به مردم لبنان لطمه وارد آورده است. این سازمان با ایجاد اقتصاد موازی در لبنان ورای محدوده کنترل نهادهای دولتی کشور، خود را از تأثیرات منفی و آثار مضر تحریم‌های آمریکا مصون کرده است.

بر اساس متن خلاصۀ سیاست سازمان ملل (UN Policy Brief)، حدود ۸۲ درصد از مردم لبنان در فقر چندبُعدی زندگی می‌کنند. از آغاز بحران اخیر، ارز ملی (لیر)، ۹۰ در صد ارزش خود را از دست داده است. امروزه لبنانی‌ها به ملتی بسیار حقیر و خوار تبدیل شده‌اند که حتی حفظ توازن سلامت جسمی و روحی‌شان بی‌نهایت دشوار شده است.

لبنانی‌ها طی جنگ جهانی اول، از محاصرۀ نیروهای مؤتلفین حمایت کردند. امروز نیز، اکثریت غالب ساکنان لبنان از تحریم‌های آمریکا پشتیبانی می‌کنند، اما نگران گرفتار شدن بین تحریم‌های آمریکا و جنایات حزب‌الله نیز هستند.

اکثریت قریب‌به‌اتفاق لبنانی‌ها براین باورند که تحریم‌های آمریکا علیه ایران، نمی‌تواند به حزب‌الله آسیبی برساند، اما شهروندان عادی لبنان مستقیماً تحت تأثیر قرار خواهند گرفت، زیرا کمبود نفت، این «پاریس خاورمیانه» را در تاریکی فرو می‌برد. آن‌ها نگرانند که در صورت نرسیدن کمک‌های فوری، به سرنوشت پدران‌شان در طول جنگ جهانی اول دچار خواهند شد.

دروتی شیا، سفیر آمریکا در بیروت، در حمایت از طرح اخیر برای حل بحران مرگبار برق در لبنان گفته است: «براساس این پروژه، گاز از کشورهای مصر و اردن از طریق سوریه به لبنان انتقال می‌شود.»

طرح پیشنهادی آمریکا که مصر، سوریه، اردن، و لبنان آن را تأیید کردند، به دلیل تهدیدهای سیاسی و اداری قابل اجرا نبود. خط لولۀ گاز مورد استفاده برای پروژۀ پیشنهاد نیز بدون شک خیلی کهنه است.

همچنین، به دلیل تحریم‌های آمریکا علیه سوریه، اوضاع  پیچیده‌تر می‌شود. از سویی، مصر و اردن نیز از جمله مصرف‌کنندگان گاز اسرائیل هستند، و تل‌آویو خود به بررسی عرضۀ گاز به  آن کشورها اشاره کرده است.

سیدحسن نصرالله، رهبر حزب‌الله، در بیانیه‌ای اعلام کرده بود که قرار است ایران به زودی کشتی‌های نفت را برای بیمارستان‌ها و نانوایی‌های لبنان بفرستد. طرح یادشدۀ آمریکا بلافاصله پس از آن اعلام، انتشار یافت.

ناگفته نباید گذاشت که لبنانی‌هایی که امروز با خطر مرگ روبه‌رو هستند، به کمک و مساعدت فوری نیاز دارند، زیرا دیگر نمی‌توان آن‌ها را زیر پای اقتصاد موازی حزب‌الله رها کرد. در عین حال، بدون اصلاح اشتباهات گذشته، دستیابی به راه‌حل دایمی و پایدار برای این معضل، امکان پذیر نیست، زیرا حل مشکلات لبنانی‌ها نه در ترسیم علایم بیماری، بلکه در درمان آن نهفته است. 

این را هم باید در نظر داشت که تلاش برای خروج حزب‌الله از سیاست لبنان، می‌تواند این کشور را به سمت جنگ داخلی سوق دهد.

اگرچه هیچ کس، از جمله ایالات متحده، عصای جادویی برای بازگردان لبنان به حالت عادی زندگی ندارد، اما در چارچوب تلاش‌های جامعۀ جهانی برای اجرای قطعنامه‌های شماره ۱۵۵۹ و ۱۷۰۱ شورای امنیت سازمان ملل، می‌توان مردم آن کشور را از شرّ حاکمیت کنونی کشور و گروه‌های مسلح رهایی بخشید. انبار اسلحه و استفادۀ آزادانه از آن، اخیراً جان ۶ تن را گرفته است.

به نظر نگارنده، در گام نخست واشنگتن باید با همکاری جامعۀ مدنی در مسیر تغییر و تحول در وضعیت سیاسی-اجتماعی در لبنان (که به دلیل وجود آن، حزب‌الله فرصت قدرت‌گیری و تسلط بر بیروت را یافت) اقدام کند. در صورت تأخیر، ایالات متحده همان‌طور غافلگیر و حیران خواهد شد که لندن و پاریس در جنگ جهانی اول شده بودند.

زبانم لال، اگر چنین چیزی رخ دهد، فاجعه‌ای بدتر از قحطی مرگبار جنگ جهانی اول در پیش خواهد بود. 

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه