شهیدی که از مسیح علی نژاد بدش می‌آمد

افشاگری‌های صادقانه یک همسر شهید

همسر صادق و شیردل شهید در اینستاگرام از سانسور حرفهایش گفت

همسر بی پروای شهید حرم

همسر « محمد بلباسی» - شهید مدافع حرم - که در سوریه کشته شد، از سانسور مصاحبه‌هایش با صدا و سیمای جمهوری اسلامی خبر داده است:

 «به عنوان همسر شهیدی که بارها و بارها مصاحبه دادم، باید بگم مصاحبه‌هایی که انجام دادم، یا سانسور شد یا همونجا گوشزد می‌کردند که به خاطر شأن شهید، خیلی چیزها رو نگم. مثلا می‌پرسیدن از نماز شب‌هایی که شهیدتون خونده برامون بگین. می‌گفتم تا زمان شهادت ندیدم که بخونن چون اونقدر خسته بود که با بدبختی برای نماز صبح بیدارش می‌کردم.»

«این همسر شهید نوشته: حرف‌هایم یا سانسور می‌شد و یا مصاحبه کننده سمت وسوی مصاحبه را عوض میکرد.»

با یاد و با درود

با یادی به احترام از آن هموطن پاکدل و درودی به بیوه شیردلش، این یک مورد فاش شده را غنیمت میگیریم و باقیش را به گمان ادامه میدهم:

مصاحبه با همسر شهید مدافع حرم

-بسم الله الرحمن الرحیم. از نماز شب‌هایی که شهیدتون خونده برامون بگین.
­-«تا زمان شهادت ندیدم که بخونن چون اونقدر خسته بود که با بدبختی برای نماز صبح بیدارش می‌کردم.»
-نه، بگو همینطوری تا صبح یک کله نماز میخوند. اصلاً نمیخوابید. بگو من پا میشدم برای نماز صبح بیدارش کنم، میدیدم نماز صبحشو خونده، دوتا هم زاپاس خونده.
-حالا چرا دروغ بگم؟
-لازمه خواهر. شأن شهید باید رعایت بشه.
-با چاخان؟
-پس نگو با هزار بدبختی بیدارش میکردم. بگو تا میگفتم بیدار شو، ورمیجهید بشکن میزد میپرید سر جانماز.
-نمیگم.
-روزی چندتا آیه از قرآن میخوند؟
-قرآن نداشتیم توی خونه.
-نه خواهر، بگو روزی ده پونزده تا آیه میخوند و دور خودش فوت میکرد.
-من راجع به قرآن دروغ نمیگم. حاضرم بگم همینطور خالی خالی دور خودش فوت میکرد. مثل دیوونه ها.
-اصلاً سمت و سوی مصاحبه را عوض میکنیم. راجع به رهبری چی میگفت؟
-میگفت حرفشو نزن.
-نه، بگو وقتی وضو نداشت راجع به مقام معظم حرف  نمیزد.
-نه، فرقی نمیکرد. همیشه فکر میکرد توی خونه مون شنود گذاشتن. احتیاط میکرد.
-باشه، سمت و سوی مصاحبه را دوباره عوض میکنیم. بگو شهید خیلی از مسیح علی نژاد بدش میومد.
-شوهر من سال ۹۵ شهید شده. اون موقع هنوز مسیح علی نژاد قهرمان نشده بود.
-قهرمان؟
-حالا هرچی.
-پس بگو شهیدمون به خون نسرین ستوده تشنه بود، اگر گیرش میاورد، خفه اش میکرد.
-ببین برادر، اگه قراره شأن شهید حفظ بشه، باید چهره انسانیشو نشون بدیم. شوهر من حاضر نبود کسی رو خفه کنه.
-شیرین عبادی رو چی؟
-نه. راستش اون به نسرین ستوده و شیرین عبادی احترام میذاشت. میگفت محبوبه کاشکی تو هم میرفتی حقوق میخوندی.
-بگذریم از این موضوع.
-بگذریم.
-بگو شوهرم دوست داشت که آقا مجتبی بعد از مقام رهبری، رهبر بشه.
-مجتبی کیه؟
-مجتبی نمیدونی کیه؟
-نه.
-پس تو چه همسر شهیدی هستی؟ آبروی هرچی شهید را داری میبری.
-مجتبی شهید شده؟
-نه خیر. خدا نکنه. زبونت لال. شهیدتون چه ضرب المثلی دوست داشت؟
-ضرب المثل؟ همیشه میگفت بزک نمیر بهار میاد، کمبیزه و خیار میاد.
-نه، نشد. بگو «شتر در خواب بیند پنبه دانه» رو خیلی دوست داشت، از مقام معظم رهبری یاد گرفته بود.
-حالا حتماً باید شهید ما ضرب المثل دوست داشته باشه؟
-راجع به شهادت پرافتخارش چی میگفت؟
-دوست نداشت شهید بشه.
-بگو عاشق شهادت بود.
-نه خیر، عاشق من بود. میگفت محبوبه جون، میدونی که من از جنگ خوشم نمیاد. حالا میرم معافی بگیرم بیام، انشاالله با بچه هامون میریم پناهنده میشیم به کانادا، راحت میشیم از دست اینا.
-چی میگی خواهر؟ کاری نکن اسم شهیدتو اصلاً حذف کنیم ها. حقیقتو بگو.
-حقیقتو گفتم.
-وصیتنامه شو خوندی؟
-بعله که خوندم. اصلاً چندتا از نویسنده هاتونو میشناسم که برای شهدا وصیتنامه مینویسن! شوهر من چنین دست به قلمی نداشت. همین نویسنده شما با همه زبلیش، بندو آب داده. از قول شوهر من نوشته:
«با اینکه تازه از مأموریت تقریبا یک ماهه جنوب برگشته بودم و بعد از ۴ شب ساعت ۱۰ شب مطلع شدم باید به سوریه عازم شوم و این موضوع را به شما گفتم، شما لحظه ای درنگ نکردی و فرزند در راهمان هم مانع رفتن من نشد و با روی گشاده از رفتن من برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) استقبال کردی ....»
چاخان نوشته دیگه. هروقت روی اینترنت میخونم آتیش میگیرم. من بهش گفتم ممد جون، سه تا بچه داریم، من هم حامله ام کجا میخوای بری؟
-خواهر میخوای از بنیاد شهید بندازیمت بیرون؟
-آخه حرف زور میزنین. اقلاً یک سوالی بکنین که به شعور آدم توهین نشه.
-باشه. یک دو سه. ضبط میکنیم. خواهر عزیز لطفاً نظر همسر شهیدتون را راجع به واکسن های خارجی بگین؟
-نگهدارین ضبطو. اون موقع هنوز موضوع واکسن مطرح نبود.
-باشه، شما بگو شهید میگفت اگر یک وقت یک بیماری خطرناک بیاد، رهبری حق داره واکسن خارجی را ممنوع کنه. بگو شوهرم میگفت هرچقدر هم مردم کشته بشن به جهنم.
-چرا به جهنم؟ ما شهید خودمون که رفته به جبهه جنگ، اینقدر برامون عزیزه، چرا مردم عادی و غیرنظامی گروه گروه کشته بشن بگیم به جهنم؟
-نمیگی؟ یخچال نمیخوای؟
-حالا واسه یک یخچال باید مردمو دسته دسته کفن کنم؟
-فقط یخچال نیست، ماشین رختشوئی هم هست.
-معذرت میخوام، سوال بیربط باشه من جواب نمیدم. شما آقایون اینجا ردیف نشستین سؤال واقعی بکنین. چیزی که قابل لمس باشه.
-بله، بنده یک سوال ملموس میکنم. آماده. ضبط! بسم الله الرحمن الرحیم. «و شهید نظر میکند به وجه الله.» امام خمینی. خواهر همسر شهید بلباسی، لطفاً نظر شهید عزیزمان را راجع به پروستات مقام معظم رهبری بفرمائید.
-یعنی چی؟ این هم شد سؤال؟
-کاملاً. ملموس. قابل لمس. خیلی ها که به عیادت آقا میآمدند میخواستند دست بزنند.
-شهید ما خبر نداشت.
-چی چی رو خواهر؟ همه رسانه هامون یک هفته خبر اولشون عمل پروستات رهبری بود. اینترنت پره از عکس ملاقاتی ها. الهام چرخنده هم اومد. حتی مراجع عظام از قم تشریف آوردند.
-مراجع عظام از آقا شیتیلی میگیرن. سهم امام میگیرن. حق السکوت میگیرن. شهید ما اهل این حرفا نبود. امام خمینی هم گفته «شهید نظر میکند به وجه الله»، نگفته نظر میکند به پروستات رهبری.
-شما به هیچ صراطی مستقیم نیستی خواهر.
-آخه سوالات عجیب میکنین. سانسور میکنین. خط میدین.
-باشه. آخرین سوال: شهیدتون راجع به سعید طوسی چه عقیده ای داشت؟
- خیلی عصبانی بود. قبل از اینکه بره به جبهه آقای طوسی گفته بود بیا ببرمت حمام. شهید ناراحت شده بود میخواسته بزنه تو گوش طرف.
- نگهدار. نگهدار. سعید طوسی را مگه نمیشناسی خواهر؟
-همون بچه باز منحرف؟
-نه، قاری قرآن. بگو شهید خیلی به قرائت قرآن علاقه داشت و دلش میخواست بره پیش آقای طوسی یاد بگیره.
-وا! دیگه چی؟ خجالت داره.
-ایشون خانم، نورچشم رهبریه.
-برین با رهبری مصاحبه کنین. چرا من آبروی شوهر خودمو ببرم؟ شهیدش کردین بسش نیست؟ .... لا اله ال لله.
 
***
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه