در دومین بند اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا با تأکید بر حقائق بدیهی زیر چنین آمده است که «همه افراد انسانی برابر آفریده شده اند؛ آفریدگار انسانها حقوق معین، ثابت و جدایی ناپذیری به آنها داده است که از جملهی این حقوق، حق زندگی، حق آزادی و حق پیگیری خوشبختی است. برای تضمین این حقوق، حکومتها در میان بشر بنیاد نهاده شده اند که قدرت عادلانه خود را از توافق محکومین میگیرند. هرگاه نوعی از حکومت که منتهی به نابودی این اهداف شود، شهروندان حق دارند که این حکومت را دگرگون کنند و بهجای آن حکومت جدیدی مبتنی بر پایههای عدالت، بر پا دارند و قدرت و اختیارات آن را به گونهای سامان دهند که بیشترین امنیت و خوشبختی را برای آنها فراهم سازد.»
در بند نخست این اعلامیه که در واقع مقدمه است لازمی برای بند دوم، چنین آمده است که «هر گاه یک ملت در فراز و نشیب زندگی، گسست روابط سیاسی خود با ملت دیگری را ضروری بداند و تصمیم بگیرد که مانند سائر ملتهای روی زمین، مطابق به قوانین طبیعی و الهی، جدا و مستقل زندگی کند؛ احترام شایسته به آرا و عقائد بشریت، ایجاب میکند که فرزندان آن ملت عوامل و انگیزههای جدایی خویش را اعلام کنند.»
بنا بر این، اعلامیه استقلال آمریکا، حق جدایی یعنی حق تعیین سرنوشت و حق انتخاب حکومت مناسب و شایسته برای ملتها را تضمین کرده است. مردم آمریکا هم این اعلامیه را دلیل موجه تأسیس دولت بزرگ خود به دست نیاکان بنیانگذار و مرجع نهایی در اوقات حساس و سرنوشت ساز میدانند.
اما آیا ایالات متحده آمریکا امروز این حق را برای ملتهای دیگر به ویژه برای ملت فلسطین که گرفتار کهنترین نیروی اشغالگر در تاریخ معاصر جهان است، نیز روا میدارد؟
دیگر امکان ندارد که حق مردم فلسطین را در سرزمین خودش و در داشتن دولت مستقل، نادیده گرفت و برای اشغال سر زمین فلسطینیان توسط اسرائیل و اخراج شهروندان فلسطینی از خانههایشان، توجیهی یافت. جنگ خونینیکه هم اکنون در فلسطین جریان دارد، پس از آن درگرفت که دولت اسرائیل خانههای تعدادی از باشندگان محله «شیخ جراح» در قدس را مصادره کرد و مالکان آنها را با قساوت بیرون راند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
دولت زورگو و سرکوبگر اسرائیل با استفاده از سلاح قانون، خانههای باشندگان شیخ جراح را مصادره میکند، اما در حقیقت این یک مسأله قانونی نیست. ورنه هزاران فلسطینی که از ۱۹۴۸ به این سو از خانهها و زمینهایشان طرد شده اند، میتوانند بر اساس قانون، خواستار برگردانده شدن خانهها و زمینهایشان در حیفا، یافا، عکا و جلیل شوند و از اردوگاههای پناهدگان در لبنان، سوریه، اردن و سائر کشورها به وطن خود باز گردند. هم چنان بر همین اساس یهودیانی که در گذشتههای دور در کشورهای عربی سکونت داشته اند و مجبور به خروج از آنجاها و ترک املاک خود شده اند، نیز میتوانند عین همین ادعا را داشته باشند.
اما واقعیت این است که اسرائیل در طول ۷۳ سال پس از تأسیس، تا به حال تغییری نکرده است. در این مدت رفتار دولت اسرائیل با اعرابی که تابعیت اسرائیلی دارند، به گونهای نبوده که آنها احساس برابری با یهودیان کنند، بلکه بر عکس به سیاست شهرک سازی و مصادره زمینهای اعراب و طرد آنها از خانههایشان ادامه داده و از تشکیل کشور مستقل فلسطینیان بر سرزمینهایی که در ۱۹۶۷ اشغال کرده، پیوسته جلوگیری کرده است.
از اینرو، آغاز اغتشاشات و ناآرامیها بهگونهای که امروز مشاهد میکنیم، غافلگیرانه و غیر قابل پیشبینی نبود. البته برای تحلیل رویدادهای جاری تعمق در روابط و انگیزههای منطقهای کافی نیست؛ چون کارزار کنونی به قیام قدس و کرانه شرقی رود اردن و به موشک پراکنیهای غزه محدود نمیشود، بلکه تبعات آن به عمق جوامع عربی در درون اسرائیل سرایت کرده است. آنچه امروز در فلسطین میگذرد، همان پرسش همیشگی را که از آغاز بحران فلسطین مطرح بوده، مجددا پیش میکشد که چرا حقوق طبیعی مردم فلسطین نادیده گرفته میشود و چرا یک راه حل عادلانه برای منازعه یهودیان و اعراب پیدا نمیشود؟ بحران فلسطین ما را به یاد اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا و سایر اعلامیهها و میثاقهایی میاندازد که بشریت در دو قرن گذشته به آنها دست یافته و در اعلامیهها و قطعنامههای سازمان ملل متحد به ثبت رسانده است.
ایالات متحده آمریکا در دولتهای مختلف خود، طرحها و سیاستهای متعددی را در قبال منازعه فلسطین و اسرائیل، تجربه کرده است. یکی از این طرح ها، پروژه معامله قرن بود که در دولت پیشین مطرح شد و به دلیل پشتیبانی غیر محدود از اسرائیل به شکست سختی روبهرو گشت و نتوانست راه حل مناسبی ارائه دهد. اکنون دولت جدید به ریاست جو بایدن میتواند طرحها و شیوههای دیگری را در پیش گیرد که اسرائیل و سایر طرفهای درگیر را وادار کند تا در مسیر یک راه حل عادلانه و پایدار گام بر دارند.
این چهارمین جنگی است که میان گروههای مسلط در غزه و اسرائیل رخ میدهد. همه این جنگها از نگاه شرایط، سلاح و نتائج ویرانگر آن به ویژه در غزه، مشابه همدیگر است. در جنگ اول در ۲۰۰۸، درگیری ۲۱ روز دوام کرد که منجر به کشته شدن ۱۴۳۶ فلسطینی شد که یک سوم آنها را زنان و کودکان تشکیل میدادند. در جنگ دوم در ۲۰۱۲ اسرائیل ۶۰ هزار بار حمله هوایی، زمینی و دریایی به غزه انجام داد و ۱۲ هزار خانه مسکونی را ویران و ۶۰ هزار فلسطینی را آواره کرد. در مقابل حماس ۱۵۷۳ موشک به اسرائیل پرتاب کرد که برخی از آنها برای نخستین بار به هرتزلیا، تلآویو و قدس اصابت کرد. جنگ سوم، ۵۱ روز دوام کرد که در نتیجه آن ۲۳۲۲ فلسطینی کشته و ۱۱ هزار فلسطینی مجروح شدند و هزاران خانه به ویرانه مبدل گشت.
در سه جنگ گذشته شماری از سربازان اسرائیلی نیز به قتل رسیدند، امنیت اسرائیل در برابر موشکها، خدشهدار شد و ضعف امنیتی آن در شهرک نشینهای مسلح برملا گشت. اما جنگها بدون هیچ نتیجه سیاسی به پایان میرسید و زمان زیادی از آتش بس نمیگذشت که باز گلولهباری از سرگرفته میشد و در پی آن کمکهای انسانی و اقتصادی زیر نام «همبستگی با غزه» راه میافتاد.
حال وقت آن فرا رسیده است که این دور باطل پایان یابد و گامهای حقیقی برای تعیین سرنوشت مردم فلسطین و تشکیل کشور مستقل فلسطین، برداشته شود. نباید قربانیهای جنگ جاری به هدر روند و نباید این جنگ به اختلاف و پراکندگی بیشتر فلسطینیان منجر شود. بر رهبران فلسطینی است تا از عمق همبستگی و همدلیکه اکنون در درون و بیرون فلسطین در میان فلسطینیان به وجود آمده است، درس بگیرند و بر سر یک برنامه ملی با هم به اتفاق برسند و برای تحقق و اجرای آن، رهبریِ شایستهای را بر گزینند.
از سوی دیگر، آمریکا باید نقش محوری خود در پیشبرد روند صلح را از سر گیرد. این چیزی است که جهان از آمریکا انتظار دارد. اصرار روسیه برای فعال ساختن کمیته بینالمللی صلح خاورمیانه (متشکل از آمریکا، روسیه، اتحادیه اروپا و سازمان ملل متحد)، بیانگر این است که فضای بینالمللی به این پختگی و آمادگی رسیده است که برای کار و تلاش در مسیر صلح گام بر دارد تا به این جنگهای دورهای پایان دهد و راه را برای یک حل مناسب هموار سازد و در نتیجه، طرفهای ذیدخل در خاورمیانه با همه تناقضهایش، به توافق قابل پذیرشی دست یابند و بتوانند با هم در آسایش و آرامش زندگی کنند.
© IndependentArabia