شعسا، ناسا و یک دهه تقرب و بی‌برنامگی

موشکی که ناسا قرار است هوا کند، هنوز معلوم نیست چه بردی دارد و چه کسانی سوار آن خواهند شد

جلسه شورای عالی اصلاح طلبان به ریاست محمدرضا عارف -- عکس از روزنامه اعتماد

اگر از تعابیر تیتر اصلی این نوشته سر درنمی‌آورید تنها نیستید و مشکل از بی‌اطلاعی شما نیست. نه تنها تعابیر فوق بلکه اقدامات اصلاح‌طلبان برای خود آن‌ها نیز گیج‌کننده است. اصلاح‌طلبان در دهه‌ ۹۰ نشان داده‌اند که برای آینده‌ کشور هیچ چشم‌اندازی غیر از حفظ جمهوری اسلامی ندارند و تنها غریزه‌ بقا بر آن‌ها حاکم شده است. «شعسا» و «ناسا» برساخته‌های توخالی اصلاح‌طلبان در یک دهه‌ گذشته برای ابرازوجود و حل مشکلات درونی (پراکندگی، سردرگمی و بی‌برنامگی) خودشان بوده است و به یافتن راه‌حل و سیاست‌های بدیل برای مواجهه با مسائل و مشکلات اجتماعی و سیاسی در ایران، هیچ ربطی ندارند. نامزدهای این گروه‌ها نیز در طی دهه‌ ۹۰ خورشیدی هیچ سیاست و خط مشی‌ به‌جز رنگ (بنفش) و کلید و شعارهای توخالی، عرضه نکردند.

برای این‌ که از سردرگمی در باب عبارات فوق نجات پیدا کنید، نخست باید جملات فوق را ترجمه کرد. «شعسا»، همان «شورای عالی سیاست‌گذاری اصلاح‌طلبان» بود که در سال ۱۳۹۲ برای هماهنگ کردن فهرست‌های انتخاباتی اصلاح‌طلبان در بیعت ریاست‌جمهوری و شوراهای شهر، تشکیل شد.

 این شورا که با استعفای رئیس و نایب رئیس آن (عارف و موسوی لاری) در سال ۱۳۹۹ عملا منحل شد، در دوران حیات خود هیچ‌گاه برای حرکت اصلاح‌طلبان سیاست‌گذاری نکرد؛ بلکه کارکرد آن، فقط دادن فهرست انتخاباتی در مقاطع دو ساله بود. جبهه‌ اصلاح‌طلبان ایران (معلوم نیست چرا صفت اسلامی را که همیشه ذکر می‌کرده‌اند این بار از انتهای این نام انداخته‌اند) در آستانه‌ بیعت ۱۴۰۰ شکل گرفت تا همان کارکرد شعسا را داشته باشد. جبهه‌ اصلاح‌طلبان ایران نامی است برای «ناسا» (نهاد اجماع‌ ساز اصلاح‌طلبان). هنوز معلوم نیست موشکی که این ناسا قرار است هوا کند، چه بردی دارد و چه کسانی سوار آن خواهند شد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

کار اصلاح‌طلبان در دهه‌ای که گذشت، درست کردن گروه‌ها و ائتلاف‌هایی بسیار متزلزل و ساختن اسامی مخفف از آن‌ها بوده است؛ بدون آن که بدانند دارند به چه سمتی حرکت می‌کنند و چه رابطه‌ای با پایگاه اجتماعی در حال تبخیر شدن خود دارند. ادعاهای توخالی (مثل اکثریت داشتن در مجلس دهم که در هفته‌ اول شکل‌گیری آن، خلافش ثابت شد) نشان داد اصلاح‌طلبان در کدام دنیا زندگی می‌کنند. با توجه به زمینه و پایگاه اجتماعی‌ که در دو دهه‌ ۷۰ و ۸۰ خورشیدی داشتند، این سردرگمی و به‌هم‌ریختگی چرا و چگونه بر اصلاح‌طلبان حاکم شد؟ به سه دلیل اشاره می‌کنم:

دموکرات‌های اقتدارگرا

اصلاح‌طلبانی که پس از گذشت سه دهه فعالیت هنوز قادر نیستند خط مشی‌ها، سیاست‌ها، برنامه‌ها و نامزدهای خود را از مجرای رای وفادارانشان بیرون بکشند (کسی مانع این کار آن‌ها نبوده است) چگونه می‌توانند منتقد شورای نگهبان برای نظارت استصوابی یا رهبری مادام‌العمر خامنه‌ای باشند؟ آن‌ها درست همانند شورای نگهبان، مجموعه‌ای از باندهای مافیایی هستند که پدرخوانده‌هایشان برای منافع خاص در دوره‌هایی در کنار هم قرار می‌گیرند و بر سر چگونگی تقسیم غنائم با هم کنار می‌آیند.

در دنیای امروز، اصلاح‌طلبان که مدعی دمکراسی هستند نمی‌توانند ادعا کنند که از انتخابات درون‌حزبی (رای اعضا و هواداران) و سازوکارهای دموکراتیک درون گروهی بی‌اطلاع هستند. اگر این کار را نمی‌کنند و ۴۶ نفر دور هم جمع می‌شوند و همه‌ تصمیمات را با شیخوخیت خاتمی و حسن خمینی و (قبلا) هاشمی رفسنجانی می‌گیرند، این کار را آگاهانه انجام می‌دهند چون می‌دانند که اگر به هواداران مجال دهند، آن‌ها را به حاشیه می‌رانند (مثل اتفاقی که در درون حزب منتجب‌نیا افتاد).

در صورت فرایند دموکراتیک درون جناحی، دیگر به اجماع سازی شیوخ نیازی نبود تا نهاد اجماع ساز اصلاح‌طلبان شکل بگیرد. شکل‌گیری این نهاد یعنی اختلافات جدی است و می‌خواهند از پراکندگی جلوگیری کنند. در میان اصلاح‌طلبان، از براندازان بالقوه تا وفاداران دست‌بوس خامنه‌ای به چشم می‌خورد. در مورد بیعت ۱۴۰۰ نیز از تحریم کننده (فائزه هاشمی) تا قائل به نامزدی علی لاریجانی «هویت» ساز و «چراغ» ساز (غلامحسین کرباسچی) به چشم می‌خورد. (هویت و چراغ برنامه‌هایی در تلویزیون دولتی در دوران ریاست لاریجانی بودند که منتقدان و مخالفان و ناهمرنگ‌ها را عمله‌ استکبار معرفی می‌کردند و مواد آن‌ها اعترافات گرفته‌شده در زندان‌ها بود)

برنامه و سیاست بدیلی ندارند

گروه‌های شناخته شده تحت عنوان اصلاح‌طلب در دهه‌ ۹۰ چه در قدرت و چه بیرون از قدرت، نه تنها هیچ برنامه و طرحی برای اصلاح وضعیت موجود به عنوان برنامه‌ انتخاباتی عرضه نکردند بلکه در مسابقه‌ رانت‌خواری با اتکا بر سرمایه‌ سیاسی دهه‌ ۷۰ و اتکای دول غربی بر آن‌ها، برای سیاست خشنودسازی، مجیزگویی رهبر جمهوری اسلامی، اغتشاشگر خواندن معترضان و حتی درخواست سرکوب آن‌ها شرکت فعال داشتند و سیاست‌های امنیتی رژیم را عملا پذیرفته بودند.

اصلاح‌طلبان بیش از یک دهه است که حتی در یک مورد، سیاست جایگزینی برای سیاست‌های جاری مثل پیشبرد برنامه‌ هسته‌ای و موشکی، گسترش طلبی در منطقه و تروریسم بین‌المللی، عرضه نکرده‌اند. اصلاح‌طلبان در یک دهه‌ اخیر دو کارکرد عمده داشته‌اند: تلاش برای تقرب به خامنه‌ای و بیت و سپاه برای شستن گناهانی که در سال ۱۳۸۸ مرتکب شدند و دادن فهرست‌های انتخاباتی با گذاشتن اسامی رقبای سابق خود و وفاداران به خامنه‌ای برای اثبات این ‌که به نظام وفادارند (از روحانی در دو دور بیعت‌های ریاست‌جمهوری قبلی و احتمالا علی لاریجانی برای دور بعد). سپاه، بیت و خامنه‌ای به گاوهای مقدس اصلاح‌طلبان تبدیل شده‌اند که هیچ انتقادی را متوجه آن‌ها نمی‌کنند.

هیولای خودساخته

تصور اصلاح‌طلبان در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ خورشیدی این بود که با اتکا به مردم می‌توانند حکومت را وادار به اصلاح و تغییر کنند (فشار از پایین و چانه‌زنی در بالا) و در این میان، سهم بیشتری از قدرت را به دست بگیرند اما در پایان دهه‌ ۸۰ از خواب بیدار شدند و با هیولایی که خود خلق کرده بودند (ولایت‌فقیه و سپاه پاسداران بی‌قید و محدودیت و بسیج بی‌ترمز) مواجه شدند و پس از اعترافات در دادگاه‌های نمایشی بعد از جنبش سبز، فهمیدند که مردم در این نظام کاره‌ای نیستند و آن‌ها باید خود را با قوای قهریه هماهنگ کنند. مشکل آن‌ها این بود که دیگر قوای قهریه نمی‌توانستند به آن‌ها اعتماد کند و برچسب فتنه‌گر بر آن‌ها ماندگار شد؛ حتی اگر در ده‌ها نامه به خامنه‌ای، به او اظهار بیعت و وفاداری کنند. از همین جهت نامه‌های خاتمی از جمله نامه‌ اسفندماه ۱۳۹۹ او به خامنه‌ای را باید کاملا نادیده گرفت چون تاثیری بر نقشی که حکومت از آن‌ها انتظار دارد نخواهد داشت.

آن‌ها در دهه‌ای گذشت فقط به کار گرم کردن تنور بیعت و نمایش میانه‌روی حکومت در خارج از کشور می‌آمدند. اما هر دو کارکرد در حال فروکش کردن است: پایگاه اجتماعی اصلاح‌طلبان کوچک و کوچکتر شده است و آن‌ها نمی‌توانند افراد زیادی را به شرکت در انتخابات تشویق کنند. احساس نیاز حکومت به آن‌ها نیز به شدت کاهش یافته است. دول غربی نیز با کندی بسیار متوجه شده‌اند که با خامنه‌ای سروکار دارند و او رهبر مذهبی کشور نیست؛ بلکه تصمیم‌گیرنده نهایی در امور کلان و خرد است.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه