مردن چه حسی دارد؟ بشنوید از مردی که دو بار مرد

مرگ برای بعضی‌آغاز، برای برخی پایان و برای خیلی‌ها فقط لحظه‌ای از درماندگی است

مصریان باستان اعتقاد داشتند که مردگان حیات ابدی دارند - CHRISTOPHE SIMON / AFP

[این مقاله بازنشر مقاله‌ای از سال ۲۰۱۷ است]
جذاب‌ترین پرسش درباره زندگی و همچنین درباره مرگ این است که آیا ما پس از مرگ زندگی ماوراءالطبیعی خواهیم داشت یا نه؟ آیا پس از مرگ چیزی شبیه «ذهن هوشیار» خواهیم داشت یا نه؟

به هر روی، مرگ فقط یک اصطلاح ساخته دست بشر است. برای بعضی‌ها آغاز، برای بعضی‌ها پایان و برای خیلی‌ها فقط لحظه‌ای از فروماندگی است وقتی علم پزشکی دیگر قادر به حفظ حیات نیست.

ذهن هوشیار چیزی است که نه علم و نه فلسفه نمی‌تواند آن را به درستی تعریف کند. تجربه آن نیز تنها برای یک موجود زنده ممکن است. بنابراین شاید کسی که مدتی کوتاه بر اساس معیارهای پزشکی فوت کرده باشد و دوباره به حیات برگشته باشد، بهترین شانس ما برای فهم تجربه مرگ باشد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)



مردی که دو بار و هر بار به مدت دو دقیقه، یک بار در اثر تصادف موتورسیکلت و یک بار در اثر مصرف بیش از حد قرص مسکن، مرگ را تجربه کرده است، در تالار گفت‌وگوی «هر چه می‌خواهی از من بپرس» سایت ردیت به پرسش‌ها درباره آن دو تجربه پاسخ داده است.

وی درباره احساس مرگ می‌گوید:

«من هیچ ایده‌ای نداشتم که مرده‌ام، تنها تجربه من یک نیستی سیاه محض بود. خبری از هیچ فکر، ذهنیت یا هوشیاری نبود. هیچ چیز.

هر دو بار من دیگر در این دنیا نبودم. سیاهی محض بود. من آن را این گونه توصیف می‌کنم که چرت می‌زنید. یک چرت کوتاه بدون رؤیا. بعد از خواب بیدار می‌شوید و احساس می‌کنید برای مدت طولانی خوابیده‌اید، در حالی که در واقع فقط ۱۵ دقیقه چرت زده‌اید.

تنها دلیلی که من می‌دانم مرده بودم این است که پزشکان موظف بودند این اطلاع را با من در میان بگذارند. به من گفتند که جهات اطلاع، شما برای چند دقیقه مرده بودید.  

بنابراین اگر پزشکان چیزی نمی‌گفتند، من فقط فکر می‌کردم که یک چرت بدون رؤیا در خواب زده‌ام.

وی درباره این که آیا واقعاً «نیستی سیاه محض» را تجربه کرده است یا این که خلائی در حافظه‌اش بوده است و بعد حافظه آن خلاء را با تصور «سیاهی محض» پر کرده است، می‌گوید:  

«قطعاً خلائی در کار نبود. دقیقاً مثل یک خواب بی‌رویا بود. شما وقتی بیدار می‌شوید، احساس نمی‌کنید زمان به جلو پریده است. شما می‌دانید که مدتی خواب بوده‌اید. در عین حال، پس از بیدار شدن هیچ تجربه‌ای به یاد نمی‌آورید، مگر این که رؤیایی در خواب دیده باشید.

بنابراین بله و نه. من چیزی را تجربه کردم و آن چیز نیستی بود.»

وی در مورد احساس لحظه مردن می‌گوید:

«اولین بار درست قبل از تصادف بود و تنها چیزی که در ذهنم بود فکر: اوه لعنتی! بود.  

بار دوم هیچ تصوری نداشتم. در حال درد کشیدن بودم و بعد یک‌باره دیگر هیچ چیز نبود. دیگر زنده نبودم. سپس دوباره بیدار شدم و درد داشتم.»

وی درباره این که در دو تجربه مرگ تجارب که معلول دو علت مختلف بودند، تجربه متفاوتی داشته است یا نه، می‌گوید:

«این دو تجربه کاملاً یکسان بودند. تنها تفاوت این است که در مورد تصادف، من  ثانیه قبل از حادثه را خیلی واضح‌تر به یاد دارم. بار دوم آن قدر درد داشتم که نسبت به محیط پیرامون اصلاً آگاه نبودم.»

وی درباره گزارش دیگران از تجربه نزدیک به مرگ بر این نظر است که:

«من فکر می‌کنم که دیگرانی که از تجربه نزدیک به مرگ حرف می‌زنند، ذهن‌شان هنوز فعال بوده است. آن چه آن‌ها تجربه کردند فقط نوعی رویا است.»

وی درباره وقتی به او گفتند که مرده بوده است، می‌گوید:

«خب اولین واکنش من این بود: آه! عجب! حالا می‌توانم به دوستانم بگویم که من مرده‌ام و دوباره به زندگی برگشته‌ام. اما بیشتر این افکار نتیجه مورفین بود.

پس از چندی به واقعیت برگشتم. متوجه شدم که: ‌‌ای داد! می‌توانستم الان مرده باشم. همان موقع بود که فهمیدم وضعیت من چقدر جدی و وخیم بوده است.

حالا از مرگ ترس کمتری دارم. اکنون می‌دانم که مرگ به هیچ وجه بدتر از خوابیدن نیست. وقتی می‌میری، دیگر نیستی. جای نگرانی نیست!»

وی درباره دین و زندگی پس از مرگ چنین می‌گوید:

من همیشه خداناباور بوده‌ام، اما همیشه در گوشه‌ای از خودم این امیدواری را داشته‌ام که خدا یا بهشتی یا چیزی بزرگ‌تر از ما در کار باشد. منظورم این است که چه کسی است که نخواهد بهشتی وجود داشته باشد؟

من هنوز خداناباور هستم. از آن تجربه الان دیگر می‌دانم که چیزی به نام خدا یا بهشت ​​وجود ندارد. حداقل برای من نیست. استدلال من این است که اگر خدایی بود انسان‌ها را و خانواده‌شان را مجبور به عبور از این تجربه نمی‌کرد.

من یک خداناباور هستم و همیشه خواهم ماند. اما معتقدم اعتقاد شما اعتقاد شماست. تنها چیزی که می‌توانیم به اشتراک بگذاریم تجربیات خودمان است. آن گاه هر کس می‌تواند برداشت خودش را بکند.»

وی درباره نگاهش به زندگی پس از تجربه مرگ می‌گوید:

همه آن چه که من از زندگی می‌خواهم این است که خوش باشم و اثری در بهبود زندگی دیگران داشته باشم.  

وقتی مرده باشم دیگر دستاوردهای شخصی برایم مهم نخواهد بود. تنها چیزی که بعد از مرگ من زنده خواهد ماند تأثیر من بر روی افرادی است که هنوز زنده هستند و امیدوارم تأثیر من مثبت باشد!»

 

© The Independent

بیشتر از زندگی