شش راهبرد اصلاح‌طلبان برای ماندن در عرصه قدرت و سیاست‌ورزی

این راهبردها در گِل جمهوری اسلامی ایران وامانده‌اند

موسوی خوئینی‌ها از چهره‌های برجسته در جریان اشغال سفارت آمریکا در تهران بود- عکس از مهر

پس از شکست اصلاح‌طلبان در بیعت ۱۳۹۸ و روشن شدن این موضوع برای آن‌ها که در بیعت ۱۴۰۰ نیز شانسی نخواهند داشت، برای ماندن در قدرت و تداوم سیاست ورزی به تکاپو افتاده‌اند. در میان صداهایی که از آن‌ها برمی‌خیزد، به شش راهبرد برای تداوم سیاست‌ورزی در چارچوب نظام بر‌می‌خوریم. 

سرزنش رهبر و وفاداری به ایدئولوژی نظام

نامه موسوی‌خوئینی‌ها به علی خامنه‌ای در تیرماه ۱۳۹۹ ازاین‌جهت بسیار گویاست. او مشکلات موجود را به تصمیمات و سیاست‌های رأس نظام نسبت می‌دهد بدون آن‌که ذره‌ای از ایدئولوژی و سیاست‌های آن کوتاه بیاید. در انتقادها و گزارش‌های مربوط به این نامه به وجه اول بیشتر توجه شد، اما وجه دوم مغفول ماند. این راهبرد برای ماندن در قدرت به سمت قشر حامی نظام (همان حدود ده درصد جامعه) رو می‌کند، اما صرفاً خامنه‌ای را به‌عنوان عامل از کف رفتن قدرت و ثروت و منزلت پایگاه اجتماعی نظام معرفی می‌کند؛ گویی روحانیون و سپاه و نیروهای سیاسی و مدیران هیچ نقشی در این تباهی و فلاکت نداشته‌اند. این پایگاه درحالی‌که در برابر وفاداری به‌نظام بدون هیچ شایستگی از منابع کشور برخوردار است، رویش را از خامنه‌ای به‌سوی موسوی‌خوئینی‌ها برنمی‌گرداند.

هدف قرار دادن جلوه‌فروشانِ «ساختارها»

راهبرد دیگر به‌جای نقد رهبر، نقد ایدئولوژی، نقد سیاست‌های کلان و نقد نظام تصمیم‌گیری (که هزینه زیادی دارد)، بر اصلاح ساختارها تأکید دارد. کسانی که از این موضوع در جمع اصلاح‌طلبان سخن می‌گویند، در مورد مزاحم‌ترین و فاسد‌ترین ساختار، یعنی ولایت‌فقیه و تمرکز قدرت در دست یک نفر و منصوبان وی و نیز مهم‌ترین ابزار وی، یعنی سپاه، سکوت می‌کنند. آن‌ها روشن نمی‌کنند که با دست‌نخورده ماندن ولایت‌فقیه چگونه تغییر و تحول در بوق‌های حکومتی (رادیو و تلویزیون حکومتی)، قوای قهریه (قوه قضاییه) و دستگاه امتیاز سازی (شورای نگهبان) آن ممکن است. آیا در جمهوری اسلامی ایران ساختاری که رنگ و بوی ایدئولوژیک نگرفته باشد و بقایش به بقای نظام گره نخورده باشد، وجود دارد؟  این رهیافت بیشتر به کار عدم حذف از فضای عمومی همراه با جلوه‌فروشی برای تحول‌خواهی می‌آید تا تغییر و تحول در ساختارها. 

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

این رهیافتِ بخشی از اصلاح‌طلبان، درست مثل مبارزه با فساد، بخشی از اصولگرایان است که معتقدند باید با فساد مبارزه کنند، اما سپاه و بیت رهبر و خود وی را از هرگونه شفافیت و پیگیری و پاسخگویی معاف می‌کنند. 

«کارگزاریم تا وقتی‌که بخواهند»

موضع حزب کارگزاران و هم‌عقیده‌های آن (معروف به «میانه‌رو» در رسانه‌های غربی) در جمع اصلاح‌طلبان این است که به‌عنوان مدیر اجرایی در رأس کارها باشند؛ هم به نهادهای انتصابی و انتخابی باج بدهند و هم خودشان از منابع و امتیازات برخوردار شوند. خامنه‌ای و سپاه، به‌رغم نقد به وفاداری این گروه و در مواردی ترجیح «حزب‌اللهی‌ها» بر آن‌ها، این دسته را در قشر حاکم نگاه داشته‌اند، چون تدارکاتچی‌های خوبی هستند و به مقامات نظامی و مذهبی تا بتوانند خدمت و اگر به آن‌ها دستوری داده شود، اطاعت می‌کنند. زمانی که به آن‌ها نیاز باشد (مثل بستن برجام) می‌آیند و کار را انجام می‌دهند و زمانی که وقت رفتنشان باشد، مقاومت نمی‌کنند. ازاین‌جهت روحانی و ظریف را باید در جمع همین گروه قرار داد؛ گرچه اسما جزو حزب کارگزاران نیستند. 

در آب‌نمک خواباندن جانشین رهبری

اعضای مجمع روحانیون مبارز بسیار به خمینی نزدیک بودند و بر اساس آن نزدیکی، بسیاری از گلوگاه‌های قدرت را در اختیار داشتند. خامنه‌ای که بر کرسی رهبری نشست، آن‌ها را به حاشیه راند. آن‌ها به‌رغم تبعیت از خامنه‌ای و گهگاه سخنان دوپهلو زدن، همیشه چشمی هم به کسب مقام رهبری داشته‌اند. سال‌هاست که آن‌ها سید حسن خمینی، نوه روح‌الله خمینی را در آب‌نمک خوابانده‌اند تا بر کرسی رهبری بعدی بنشیند و این بخش از اصلاح‌طلبان را به دوران اوج قدرتشان در دوران خمینی بازگرداند. به همین دلیل است که تا نام حسن خمینی برای نامزدی در مجلس یا ریاست جمهوری مطرح می‌شود، آن‌ها مخالفت می‌کنند. البته از این‌که وی برای مجلس خبرگان نامزد بود خشنود بودند، چون پله‌ای برای رهبر شدن بود؛ اما شورای نگهبان و «بیت» برنامه آن‌ها را می‌دانست و سید حسن خمینی را برای نامزدی در مجلس خبرگان رد صلاحیت کرد. برای آن‌ها، دوران خمینی «طلایی است»، چون با داشتن ارتباط با بیت خمینی، هر کاری که می‌خواستند می‌کردند. این دسته از اصلاح‌طلبان بسیار جاه‌طلب‌تر از گروه کارگزاران هستند. 

یافتن رحم‌های اجاره‌ای

بخش دیگری از اصلاح‌طلبان برای به حاشیه نرفتن، به راهبرد اجاره کردن افرادی از گروه‌های مقابل و پناه گرفتن در زیر سایه آن‌ها رو کرده‌اند. آن‌ها این کار را در مورد حسن روحانی انجام دادند (او هیچ‌وقت اصلاح‌طلب نبود) و در ازای روی دادن خود و دعوت پایگاه خود به رأی دادن به روحانی، بخشی از کابینه را به خود اختصاص دادند. در مورد بیعت ۱۴۰۰ نیز دارند به علی لاریجانی فکر می‌کنند. اگر فرد دیگری نیز مطرح باشد، ظرفیت مذاکره و ستم‌خواهی و سهم دهی را دارند. 

تمسک به محصوران برای بسیج اجتماعی

فراموش نکنیم که موسوی و رهنورد و کروبی هنوز در زندان خانگی به سر می‌برند. دسته کوچکی از اصلاح‌طلبان هنوز امید دارند که اینها از زندان خانگی بیرون آیند و رهبری جنبش سبز را - که به باور آن‌ها هنوز زنده است- به دست گیرند و بر فراز این جنبش، در مقامات اجرایی و پارلمانی قرار گیرند. این گروه توجه ندارند که جامعه از این افراد به عنوان رهبر، گذشته است. آن‌ها حتی در صورت آزادی از حصر، دیگر به عنوان رهبران یک جنبش اجتماعی بلاموضوع شده‌اند، چون جامعه به سمت‌وسوهای دیگری نسبت به سال ۱۳۸۸ حرکت کرده است. این امر البته مانع از تأکید بر حقوق آن‌ها و ضرورت آزادی از حصر خانگی به‌عنوان شهروند نیست. 

چنان‌که می‌بینید، برخی از این رهیافت‌ها از جنس قرابت به نظام و دسته دیگر از جنس بی‌توجهی است، برخی جنبش- محور هستند و برخی دولت- محور؛ برخی به انتقاد از رأس نظام می‌پردازد و برخی دیگر در پی انقلاب سبز است، اما همه در چارچوب «جمهوری اسلامی» قرار می‌گیرند. بزرگ‌ترین مشکل این رهیافت‌ها آن است که وعده‌های اصلاح‌طلبان در دهه شصت، یعنی دمکراسی، حقوق مدنی، تنش‌زدایی با دنیای خارج و شفاف‌سازی، از آن‌ها حذف‌شده است. اصلاح‌طلبی، از دسته‌ای در‌ سیاست و ارزش، به وفاداری به افرادی خاص و گرفتن سهمی از قدرت تقلیل یافته است.    

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه