ما ایرانیان خراسان بزرگ را بهخوبی میشناسیم. خطهای که نامآورانی بزرگ در حوزه علم و دانش و ادب و همچنین بزرگان و اساتیدی بیشمار در حوزه موسیقی و هنر به جهانیان عرضه داشته است. خطهای زرخیز که مانند رایحه خوش زعفرانش، از کوی و دیارش وجود ابرمشاهیری مانند فردوسی بزرگ، خیام، خواجه نصیرالدین طوسی و جابر بن حیان، آوازه خراسان را به چهارگوشه جهان رسانده است.
پهنه ای که دروازه شمال شرقی ایران قلمداد میشود و در گذشتهای نه چندان دور این منطقه در ایران تاریخی، شامل بخشهای بزرگی از افغانستان امروزی، تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان نیز میشد.
سلحشورانی بزرگ که از خراسان میآمدند و روایتهای تاریخی قیام آنها و ایستادگیشان در برابر اشغال و سلطه بیگانه، همچنان زبانزد خاص و عام است.
در سده هشتم هجری، گروهی از ایرانیان منطقه سبزوار به نام سربداران علیه حکومت استبدادی مغولان اشغالگر و ایادی آنها قیام کردند. جنبشی ملی که به یکصد و بیست سال چیرگی مغولان خاتمه داد.
مغولانی که هنگام حمله به ایران و ورود از دروازههای خراسان به توس، به روایت منابع ایرانی مانند «تاریخ جهانگشای» عطا ملک جوینی و «جامع التواریخ» رشیدالدین فضلالله، بیش از یکمیلیون نفر را در نیشابور قتلعام کردند و حتی سگان و گربهها و جانداران این خطه را از لب تیغ گذراندند.
ما ایرانیان فرزندان مصیبتهای بسیار در سرزمینی هستیم که هیچ اشغالگر و مستبدی نتوانسته است روح آزاده، میهندوست و وفادار به خاک و این ملت را نابود کند.
خراسان در هیچ دورهای از تاریخ پرافتخار خود، ماتمکده بوم و غراب نبوده است که امروز ملایان حکومت جمهوری اسلامی، کوشیدند چهره این پهنه تاریخی را به پایگاهی از افراطیگری و تبلیغی تبدیل کنند.
با وجود قتلعام اکثر جمعیت نیشابور توسط مغولان در حمله سال ۶۱۵ هجری قمری، صد سال بعد، ایرانیانی از منطقه سبزوار، جنبشی را شکل دادند که به حکومت مغولان خاتمه داد.
جمهوری اسلامی کوشید تا به واسطه وجود آرامگاه امام هشتم شیعیان در مشهد و آرامگاه خواهر امام رضا، حضرت معصومه در قم، با تغییر بافت جمعیتی این دو ناحیه تاریخی و کلیدی در ایران، پایگاههایی بزرگ و قوی با استفاده از مذهب و شعائر مذهبی این مناطق برای خود ایجاد کند.
هنگامی که در اولین موج گران شدن بنزین در سال ۱۳۹۸ ایرانیان به تورم و گرانی اعتراض خیابانی کردند، این شهر مشهد بود که شعار، رضاشاه روحت شاد را سر داد.
شعاری که همه ایران را گرفت و به حکومت و همه ناظران خارجی یادآوری کرد که تغییر چهره یک شهر به معنای تغییر خون و اصالت یک منطقه نیست که پیش از این نیز ۷۰۰ سال قبل خطه پرافتخار خراسان با قیام علیه مغولان، آن را به اثبات رسانده بودند.
سه سال و اندی از خیزش سراسری ملت ایران یا آنچه به انقلاب مهسا شهرت یافت، گذشته است؛ خیزشی که با سرکوب شدید حکومت و کشته شدن تعدادی بسیار و نقص عضو معترضان فروکش کرد. در این سه سال رگههای نارضایتی عمومی در جایجای کشور، گاه و بیگاه شعلهور شده است، اما تجمعهای مردمی هیچکدام به نقطه جوشی مانند آنچه پس از کشته شدن خانم مهسا امینی در بازداشت گشت ارشاد منجر شد، نرسید.
غیر ایرانیان در رویدادهای مختلف نظر من را بهکرات درباره اوضاع داخلی ایران میپرسند و همواره یک سوال کلیدی دارند؛ امکان براندازی نظام و تغییر حکومت از بین رفته است؟
سوالی که پاسخ آن پیچیده است و بایستی ایرانی باشید، در ایران و در بطن حوادث بزرگ شده و روحیه ایرانیان را خوب بشناسید تا اوضاع را درک کنید اما مطمئن نیستم که پاسخی که میدهیم، قابل درک و فهم باشد.
ایرانیان، خلق و خوی متفاوتی نسبت به همسایگان خود در شمال و جنوب کشور دارند. صبورند و رفتارهای تهاجمی ندارند و خشونتپرهیزند. برای کسانی که سوال میپرسند، نمونه سوریه یا بهار عربی در کشورهای مختلف را میآورم که ایرانیان چنین الگوهایی ندارند که در خیابانها با خشونت با یکدیگر مواجه شوند و دلیل وقوع انقلاب ۱۳۵۷ نیز عدم مشارکت بخش بزرگی از کشور در خشونتها و تجمعهای خیابانی بود.
با اعلام بیطرفی ارتش، بخش بزرگی از ملت ایران برای پرهیز از درگیری و خشونت در خانههایشان ماندند و به این ترتیب حکومت مذهبیون افراطی در کشور تشکیل شد.
با وجود نابسامانیهای گسترده در کشور، از تورم افسار گسیخته گرفته تا گرانیهای کمرشکن و بیکاری و گسترش فقر، آلودگی شدید هوا که در اثر سوءمدیریت ۴۶ ساله و غارت منابع ملی و فساد اداری و مالی اتفاق افتاده است، بزرگترین اعتراض شنیده شده در سه سال گذشته، مرتبط با مشکلات روزمره مردم نبود.
خراسانیها که در مراسم ترحیم و شب هفت مرگ مشکوک وکیل سرشناس و دادخواه، آقای خسرو علیکردی شرکت کرده بودند، جهت شعارهای خود را به سوی شعاری بردند که نمیگفت، آب و برق و کار و هوا و پول نداریم. شعارهایشان صاعقهای بود که تمام کشور را روشن کرد؛ این است شعار ملی، رضا رضا پهلوی.
نمیدانم آیا تا به حال از خود پرسیدهاید که چرا نامهای مشاهیر بزرگ ایران، عربی خالص و بسیار ثقیل و حتی به دور از تفکر و مرام آنها بوده است؟ برای نمونه، ابوالقاسم منصور بن حسن توسی متخلص به فردوسی، ابوالفتح عمر بن ابراهیم الخیامی مشهور به خیام، جابر بن حیان بن عبدالله الکوفی و دیگر مشاهیر بزرگ ایرانی که اسامی بلند و بالای عربی داشتهاند. به این دلیل که ایرانیان پس از تسلط اسلام و حاکمان عرب، نهتنها اجازه صحبت به زبان فارسی را نداشتند بلکه ناگزیر بودند تا اسامی عربی برای فرزندان خود انتخاب کنند.
وضعیت ایران در سدههای گذشته را با امروز ایران مقایسه کنید که موج ملیگرایی و انتخاب اسامی ایرانی و فارسی خالص و قدیمی، تبی است فراگیر که چالش اصلی را در مقابل افرادی قرار میدهد که نامهای ایرانی ندارند.
ایرانیان، نامهای شناسنامهای مذهبی را به اسامی مورد پسند عموم تغییر میدهند، مرضیه را فرناز صدا میکنند و فاطمه را ستایش، حسام تبدیل به سام میشود و اصغر و اکبر و غلام، کاملا از دایره نام های کودکان حذف میشوند.
ایرانیان راه بسیار طولانی، یعنی ۱۴۰۰ ساله را پیمودهاند تا امروز با دیگر با درایت و با شجاعت و آگاهی و افتخار، بار دیگر اسامی فارسی را برای فرزندان خود انتخاب کنند.
و خراسان بزرگ، خراسانی که جنبشهای بزرگی را در دل خود آفرید و از جنبش سیاهجامگان تا سپیدجامگان و سربداران را شکل داد و در تاریخ معاصر ما یعنی دیماه ۱۳۹۶ خواستهای سیاسی و اقتصادی ملت را از مشهد فریاد زد، ۲۱ آذرماه نیز توانست، خواستههای ملت ایران را وارد فاز جدیدی از اعتراضات کند که در آن نقش کلیدی و محوری برای شاهزاده رضا پهلوی، وارث سلطنت پهلوی تعریف می کند.
خراسان بزرگ از شاهزاده رضا پهلوی خواست تا بانگ ملت را بشنود و خود را در کانون خواستههای ملت ایران برای تغییر حکومت ببیند.
اگر فردی از من بپرسد که اینک اوضاع ایران را چگونه میبینم، خواهم گفت که خراسان، بپا خاسته است و این ایرانیان اصیل خوب میدانند که چه میخواهند و صبر و شکیباییشان همواره به نتیجههای سودمند منجر شده است. تاریخ پرافتخار خراسان و ایران، سند قضاوت و تحلیل و تفسیر ما است.

