از شعار مقاومت تا واقعیت تعامل؛ دوگانگی سیاست خارجی جمهوری اسلامی

اتحاد با قدرت‌های شرقی نمی‌تواند از لحاظ سرمایه‌گذاری و فناروی کاملا جایگزین رابطه با غرب باشد

پرچم‌های جمهوری اسلامی، ایالات متحده‌، دونالد ترامپ و رهبر جمهوری اسلامی ایران ـ عکس از وبسایت خامنه‌ای/ رویترز

وقتی علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، می‌گوید کشمکش با آمریکا حل‌نشدنی است و توصیه مذاکره مستقیم با آمریکا از سوی افراد «ظاهربین» مطرح می‌شود، در واقع به مسئله مهمی اشاره می‌کند که ابعاد آن فراتر از اتخاذ یک موضع ایدئولوژیک و سختگیرانه است. این اظهارات پرده از پیچیدگی ژئوپولیتیکی برمی‌دارد که تهران سعی دارد در میانه طوفانی از چالش‌های درونی و بیرونی آن را مدیریت کند.

این اظهارات تنها قطعه‌ای کوچک از پازل سیاست جمهوری اسلامی به شمار می‌روند؛ عرصه‌ای پرآشوب که جریان‌های متعارض در آن به دنبال پاسخ به یک پرسش سرنوشت‌ساز می‌گردند: جمهوری اسلامی چگونه می‌تواند در چارچوب یک نظم بین‌المللی در حال تغییر عمل کند، در حالی که با انزوای جهانی فزاینده و اقتصادی فرسوده دست‌وپنجه نرم می‌کند؟

تحولات سیاست جهانی پس از پایان جنگ سرد و برجسته شدن نقش ائتلاف‌ها، بسیاری از دولت‌ها ازجمله جمهوری اسلامی را به بازنگری سیاست خارجی‌اش واداشت. در همین چارچوب، فکر «نگاه به شرق» در فضای سیاسی ایران مطرح شد؛ رویکردی که هدفش تنها رهایی از وابستگی به غرب نیست، بلکه تلاشی است برای ایجاد توازنی تازه و خروج از انزوایی که سیاست‌های شتاب‌زده جمهوری اسلامی بر کشور تحمیل کرده است. این انزوا حاصل رویارویی مستقیم با هنجارهای نظم جهانی و نیز تنش‌های پی‌درپی با کشورهای همسایه بوده است؛ آن هم در حالی که اقتصاد کشور همچنان بر نفت و گاز تکیه دارد. از همین رو، راهبرد «چرخش به شرق» به‌ویژه با اتکا به همکاری با قدرت‌های نوظهور آسیایی مانند چین و هند، راهی برای تقویت و احیای اقتصاد بحران‌زده ایران به شمار می‌آید.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

با این حال، برای درک سیاست خارجی جمهوری اسلامی نمی‌توان تنها به شعارهای رسمی بسنده کرد، بلکه این امر به واکاوی عوامل ساختاری و بنیادین نیازمند است. با توجه به نظریه‌های روابط بین‌الملل، رفتار جمهوری اسلامی را می‌توان از دو زاویه متفاوت بررسی کرد: نوواقع‌گرایان (Neorealists) بر این باورند که ساختار نظام بین‌الملل و توزیع قدرت مادی عامل اصلی و تعیین‌کننده است، در حالی‌که برساخت‌گرایان (Constructivists) در شکل‌گیری منافع ملی بر نقش اندیشه‌ها و هویت تاکید می‌کنند. جمهوری اسلامی که از یک‌سو قدرت را در کشوری با هویتی اصیل و تمدنی دیرپا در دست دارد و از سوی دیگر، خود را «مدافع مستضعفان» معرفی می‌کند، مشروعیت سیاست‌های دینی‌‌ـ‌‌سیاسی خود را از همین چارچوب می‌گیرد. افزون بر آن، موقعیت ویژه جمهوری اسلامی در مقام تنها دولت شیعی در جهان، برای آن نوعی احساس تمایز به همراه آورده است؛ احساسی که در عین حال حس انزوا و محاصره را نیز تشدید می‌کند.

این واقعیت‌های ژئوپولیتیکی تا حد زیادی دوگانگی نقش جمهوری اسلامی را توضیح می‌دهند: رژیم ایران در خاورمیانه رفتاری چون «شاهین» و در آسیای مرکزی و قفقاز رفتاری چون «کبوتر» دارد. رژیم جمهوری اسلامی در محیط عربی پیرامون خود از شکاف‌های فرقه‌ای، احساسات ضدغربی و موضوع فلسطین به‌مثابه ابزاری برای گسترش نفوذ و هژمونی منطقه‌ای بهره می‌گیرد و این سیاست را با تکیه بر شبکه‌ای از متحدان و گروه‌های شبه‌نظامی نیابتی در کشورهایی چون عراق، یمن و لبنان ــ و پیش از آن در سوریه ــ پیش می‌برد. در مقابل، در آسیای مرکزی و قفقاز، جمهوری اسلامی رفتاری محتاطانه دارد، منافع ملی را بر ملاحظات ایدئولوژیک ترجیح می‌دهد، از تحریک روسیه اجتناب می‌کند و در مواجهه با منازعات قومی مانند ناگورنوـ‌قره‌باغ و چچن با احتیاط عمل می‌کند، حتی اگر این امر به معنای کنار گذاشتن شعار حمایت از امت اسلامی در سراسر جهان باشد.

بنابراین، گرایش به شرق تنها واکنش به تحریم‌ها و فشارهای غربی نیست، بلکه راهبردی چندبعدی و حساب‌شده است. همکاری با چین برای تهران اهمیت فراوان دارد، زیرا چین به منابع نفتی ایران نیاز دارد، شروط سیاسی ازجمله مسائل حقوق بشر را مطرح نمی‌کند و می‌تواند همچون موازنه‌ای در برابر نفوذ آمریکا عمل کند. از سوی دیگر، چین از بازار و منابع ایران و موضع غیرخصمانه تهران دربرابر موضوعاتی مانند وضعیت مسلمانان منطقه سین‌کیانگ بهره‌مند است. همچنین، ایران و هند در زمینه پروژه‌های تجاری و انرژی، به‌ویژه در بندر چابهار، و همچنین تقویت ثبات در افغانستان و آسیای مرکزی و مقابله با افراط‌گرایی، منافع مشترک دارند؛ این همکاری به هند امکان دسترسی راهبردی فراتر از خصومت با پاکستان را می‌دهد.

با این همه، تضمینی برای موفقیت این راهبرد وجود ندارد. تجربه تاریخی سیاست‌های افراطی، موضع مبهم جمهوری اسلامی در پرونده هسته‌ای و برخی اظهارات جنجالی، همه به روابط تهران با اروپا ــ که زمانی می‌توانست واسطه مهمی باشد ــ آسیب زده و رژیم ایران را بیش از حد به سمت مسکو و پکن سوق داده است. افزون بر این، اتحاد با قدرت‌های شرقی نمی‌تواند از لحاظ سرمایه‌گذاری و فناروی کاملا جایگزین رابطه با غرب باشد.

در فرجام می‌توان گفت که سیاست خارجی جمهوری اسلامی تلاشی پرتناقض برای شکستن انزوا با تکیه بر شرق و در عین حال ناگزیر از تعامل با غرب است.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه