۴۵ سال پیش در چنین روزهایی، محمدرضا شاه پهلوی در قاهره گرم و شرجی، در بستر احتضار بود.
پنجم مردادماه ۱۳۵۹، هنگامی که چشم از این جهان فرومیبست، به شهادت نزدیکترین افرادی که کنار بستر وی حاضر بودند، گفته بود که به ایران فکر میکند و نگران ایران است.
مردی که عاشقانه ایران را دوست داشت و اولویتش تا زمانی که چشم از این جهان فرو بست، فقط ایران بود.
این روزها که بحران شدید قطع آب و برق گریبان مردم ایران را گرفته و تامین رفاه عمومی در این حکومت امری محال به نظر می رسد، غیرممکن است به شرایط پیش از انقلاب و شخص شاه فکر نکنیم. مقایسه ناخودآگاه افکار عمومی از شرایط کنونی و شرایط پیشین و رجوع به گذشته هم بخشی از گفتمانها در فضای مجازی است.
برنامه ایجاد رفاه عمومی و توسعه زیرساختهای ایران و انقلاب صنعتی در کشور با هدف ارتقای سطح زندگی مردم و صنعتی شدن کشور انجام گرفت، اما مردی که تمام روزهای عمرش را، از زمان به دست گرفتن قدرت در نوجوانی، صرف آبادانی، رفاه و پیشرفت ایران کرد، در میانه کار مجبور به ترک کشور شد.
ایران دهه ۱۳۵۰ چنان در حال شکوفایی و رونق کسبوکار بود که در عرض دو دهه، مهمترین و امنترین مقصد سرمایهگذاری، سفرهای تفریحی و جلب نیروهای متخصص خارجی برای اشتغال در صنایع و معادن شده بود و شاه با غرور و افتخار، جهانیان را برای دیدن عظمت و شکوه این سرزمین به ایران دعوت میکرد.
دوشادوش توسعه زیرساختها و طرحریزی برنامههای اقتصادی کلان، توسعه برنامههای فرهنگی و هنری، ادبیات، شعر و موسیقی نیز در ایران به اوج رسیده بود.
ایران دشمنان بسیاری داشت و شاه متوجه این تهدیدها بود. مصاحبههایش با شبکههای خارجی صریح، شجاعانه و بیانگر دانش و درک عمیق این مرد از مخاطرات و چالشهای پیش رو از بُعد بینالمللی و رقابتهای منطقهای بود.
نظرات و گفتههای این مرد بزرگ چنان ژرف و تاثیرگذار است که امروز پس از گذشت نزدیک به پنج دهه از بیان آنها، این مصاحبهها را همچنان بسیار دیدنی و شنیدنی کرده است.
مردم ایران این مصاحبهها را ندیده بودند و شاه را نمیشناختند. این گفتگوها و افکار شاهنشاه در دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰، بازتاب گستردهای پیدا نکرد، چون جهان در عصر خاموشی ارتباطات بود. اینترنت، ماهواره و کامپیوتر وجود نداشت و اطلاعرسانی به شیوه روز، یعنی انتشار روزانه روزنامه انجام میگرفت و تلویویزیون نیز پدیدهای جدید بود که هنوز به بسیاری خانهها وارد نشده بود و از طرفی پخش برنامهها نیز محدود بود.
اینک بهجرات میتوان گفت که اگر مردم شاه را میشناختند، انقلابی اتفاق نمیافتاد.
شکوه جشنهای دو هزار و ۵۰۰ ساله بزرگداشت شاهنشاهی ایران بخشی از این تلاش برای معرفی ایران و ایجاد احترام و تکریم نزد دول خارجی بود، نه آنگونه که ملایان گفتند و تبلیغ کردند، ریختوپاش و حیفومیل ثروت کشور.
شاه باور داشت که ملت پشت او هستند و شاه در خدمت ملت است.
در کشوری ۳۰ میلیونی که توسعه و رفاه با بالاترین سرعت در حال رشد و گسترش بود و طبقه متوسط در آن شکل گرفته و ایرانیان در همه سطوح در حال پیشرفت و رسیدن به «دروازههای بزرگ تمدن» بودند، باورکردنی نبود که ملایان بتوانند گروهی از مردم را چنین بشورانند.
سقوط بهشت مردم ایران با توطئه و دسیسه غربیها و اسلامگرایان و نیروهای نفوذی کمونیست اتفاق افتاد.
در عصری که بهناگاه، تب اسلامگرایی بخشی از جمعیت را گرفت و آنها را شیفته مردی کرد که از سیاست و کیاست بویی نبرده و به دنبال نابودی هویت ایرانی بود، سایر عناصر خارجی و داخلی نیز به او پیوستند تا امروزه روزی را برای ایرانیان رقم بزنند.
آینده ایران، آنچه ذهن آریامهر فقید را در آخرین لحظات عمر به خود مشغول داشته بود، امروز دغدغه ذهنی بسیاری از ایرانیان در داخل و خارج از کشور است.
۴۵ سال پس از درگذشت شاه و در نابسامانترین روزهای کشور، حکمت، درایت و ایراندوستی بیمانند این مرد بیشازپیش، مقابل دید همگان قرار گرفته است.
مردی که به اسلام و همه ادیان احترام میگذاشت. به بازدید امکان مذهبی میرفت. جامعه برای برگزاری مراسم مذهبی، برنامههای فرهنگی و هنری و جشن و شادی عمومی از آزادی کامل برخوردار بود. حریم خصوصی افراد را محترم میداشتند و فردی به دلیل افکار و عقاید مذهبی خود بازخواست نمیشد یا هدف تعرض قرار نمیگرفت.
ایران در سال ۱۳۵۷ در موقعیت ممتازی قرار داشت. آزادی، احترام به ادیان و اقوام و حقوق برابر برای تمام مردم کشور به معنای واقعی کلمه اجرا میشد. دستاوردی که بهراحتی تامین نشده بود و حاصل کوشش رضاشاه و پس از آن، پسرش محمدرضاشاه بود.
ایران پدیدهای بود که هنوز هم در خاورمیانه نظیر ندارد. با وجود تغییرات و اصلاحاتی که در کشورهای منطقه صورت پذیرفته است و رشد اقتصادی بینظیری که داشتهاند، جوامع این کشورها از نظر بالا رفتن سطح بینش و تضارب آرا، همچنان نتوانستهاند به ایران نیمقرن پیش نزدیک شوند.
ایران امروز، ۴۵ سال پس از درگذشت شاه، کشوری است که زیرساختهای آن دچار فرسودگی شدید شده است. کارخانههای تولیدی از رده خارج و تاسیسات مستهلکشده و بحرانهای پیدرپی از جنگی که جمهوری اسلامی با اسرائیل به خانه خواند، تا تعطیلیهای پیاپی به دلیل آلودگیها و قطع مکرر آب و برق، بیش از هر چیز ناتوانی حکومت را در اداره کشور نمایان کرده است.
مقامهای اصلی نظام نیز کهولت سن پیدا کردهاند. از رهبر کنونی آن گرفته تا اعضای خبرگان رهبری و حتی نمایندگان آتشینشان در مجلس شورای اسلامی نیز رو به پیری گذاشتهاند. آنها نیز مانند صنایع و تاسیسات کهنه ایران که در حال از کار افتادناند، کمکم از کار خواهند افتاد.
افسوس از جان آن ایرانیان و آن زندگیهای زیبایی که در این نیمقرن با آه و افسوس، نداری و سرکوب و بیسرنوشتی سپری شد و بسیاری در آرزوی تغییر حکومت چشم از جهان فرو بستند.
و اینک هر ایرانی اصیل شاهی است که در هر زمانی و در هر مکانی حتی در زمان احتضار، مانند شاهنشاه آریامهر به ایران فکر میکند و ایرانیان، ایران را دوباره از نو خواهند ساخت.
نومید مشو ز چاره جستن / کز دانه شگفت نیست رستن
کاری که نه زو امید داری/ باشد سببِ امیدواری
در نومیدی بسی امید است / پایان شبِ سیه سپید است
گر صبر کنی، به صبر بیشک/ دولت به تو آید اندکاندک
(لیلی و مجنون- خمسه نظامی)