روابط ایران و اسرائیل تا پیش از سال ۱۳۵۷، بر پایه همکاریهای سیاسی، نظامی و اقتصادی بنا شده بود، اما با وقوع انقلاب و استقرار جمهوری اسلامی، این روابط بهسرعت قطع شد و گفتمان «دشمنی ایدئولوژیک» با اسرائیل در دستور کار نظام جدید قرار گرفت.
در بیش از چهار دهه گذشته، رهبران جمهوری اسلامی بارها از «نابودی قریبالوقوع اسرائیل» سخن گفتهاند و با حمایت گسترده از گروههای نیابتی در منطقه نظیر حزبالله لبنان، حوثیهای یمن، حماس و جهاد اسلامی فلسطین، تلاش کردهاند این سیاست را در میدان عمل نیز دنبال کنند. در مقابل، اسرائیل نیز برنامه هستهای جمهوری اسلامی را تهدیدی وجودی برای خود قلمداد میکرد.
در این میان، انکار رسمی هولوکاست از سوی برخی مقامهای جمهوری اسلامی و حمایت رسانهای از روایتهای افراطی، بر شدت تنشها افزود. این سیاستهای تبلیغی و نظامی در حالی دنبال شدند که زیرساختهای داخلی جمهوری اسلامی، اعم از اقتصادی، اجتماعی و نظامی، برای یک درگیری مستقیم یا حتی بلندمدت با اسرائیل آمادگی نداشتند.
این گزارش به بررسی ابعاد شکنندگی و ضعف تابآوری جمهوری اسلامی در جنگ مستقیم با اسرائیل میپردازد و نشان میدهد که جمهوری اسلامی برخلاف نمایشهای تبلیغاتی، در برابر پیامدهای چنین درگیری، چقدر آسیبپذیر بوده است.
ادعای نابودی اسرائیل
علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، نخستینبار سال ۱۳۹۴ طی سخنانی، این ادعا را که «اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید»، مطرح کرد؛ ادعایی که پس از آن دیگر مقامها و حامیان جمهوری اسلامی هم بهتناوب تکرار کردند.
هرچند انتظار میرفت دستکم بسترها و ابزارهای موردنیاز برای تحقق این ادعا در جمهوری اسلامی فراهم باشد، عملکرد جمهوری اسلامی در جریان جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل نشان داد که شعارهای سالیان گذشته بیش از آنکه مبتنی بر توان عملیاتی و راهبردی باشند، چیزی جز رجزخوانیهای سیاسی و تبلیغاتی نبودند و در حد همان شعارهای «مرگ بر اسرائیل» و «مرگ بر آمریکا» باقی ماندند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
بامداد ۲۳ خرداد، زمانی که جمهوری اسلامی در کشوقوس مذاکره با ایالات متحده درباره برنامه هستهای بود، اسرائیل با مجموعهای از حملات غافلگیرکننده، آغاز خونین یکی از مهمترین درگیریهای مستقیم میان دو دشمن دیرینه را رقم زد.
این درگیری را باید اوج چندین دهه دشمنی دانست که در قالب جنگهای نیابتی، تهدیدهای رسانهای و تقابلهای امنیتی پنهان شکل گرفته بود و آخرین سری آن نیز پس از حمله هفتم اکتبر حماس به اسرائیل آغاز شد.
نیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، در نخستین واکنش رسمی به حمله گسترده این کشور به جمهوری اسلامی، آن را «گامی دفاعی و ضروری برای حفظ موجودیت اسرائیل» دانست و با اشاره به سیاستهای چهار دهه گذشته جمهوری اسلامی، گفت: «رهبران تهران دههها است که آشکارا خواستار نابودی اسرائیل بودهاند. آنها این سخنان نسلکُشانه را با برنامه تسلیحات هستهای همراه کردهاند.»
از نگاه نتانیاهو، تهدید صرف جمهوری اسلامی کافی نبود، زیرا انباشت اورانیوم، بیتوجهی به بازرسیهای بینالمللی و پیشرفت در فناوریهای موشکی تهران را در آستانه تبدیل شدن به یک قدرت هستهای قرار داده بود. او در ادامه افزود: «اگر جمهوری اسلامی متوقف نشود، میتواند در مدت بسیار کوتاهی سلاح هستهای تولید کند. ممکن است یک سال یا حتی چند ماه کمتر از یک سال طول بکشد.»
بر این اساس، اسرائیل عملیات نظامی گستردهای را با نام رمز «طلوع شیران» آغاز کرد؛ برنامهای که با هدف تخریب مراکز کلیدی غنیسازی در نطنز، حذف یا آسیبرسانی به چهرههای اصلی برنامه هستهای جمهوری اسلامی و نیز هدفگیری بخشهایی از زرادخانه موشکی جمهوری اسلامی طراحی شده بود. نتانیاهو در روزهای پس از آن نیز چندین بار دیگر مواضعش را تکرار کرد و افزود که تهدید هستهای جمهوری اسلامی تنها متوجه اسرائیل نیست، بلکه کشورهای عرب منطقه را نیز دربرمیگیرد.
هدف قرار دادن تاسیسات هستهای
یکی از نخستین و مهمترین اهداف حملات اسرائیل در جریان جنگ، نابودی تاسیسات هستهای جمهوری اسلامی بود؛ مراکزی که طی سالها به نماد «اقتدار علمی و راهبردی» حکومت بدل شده بود و در عین حال، بهعنوان «کانون تهدید» علیه امنیت منطقهای و جهانی تلقی میشد.
نیروی هوایی اسرائیل در تاریخ ۱۶ ژوئن، با هدف قرار دادن مرکز فرماندهی سپاه قدس در تهران، ضربهای روانی و عملیاتی به ساختار امنیتی نظام وارد کرد و همزمان، تاسیسات هستهای نطنز و فرود را هدف قرار داد. اما اوج حملات شامگاه یکم تیرماه بود که با پیوستن رسمی ایالات متحده به جنگ، دامنه حملات به مرحلهای تازه وارد شد.
آمریکا با اعزام بمبافکنهای پیشرفته، سه سایت کلیدی فردو، نطنز و اصفهان را هدف قرار داد. پس از آن، دونالد ترامپ، رئیسجمهوری ایالات متحده، در بیانیهای اعلام کرد که این تاسیسات کاملا نابود شدهاند و آمریکا برای ادامه درگیری نظامی تصمیمی ندارد.
هرچند مقامهای جمهوری اسلامی مدعی شدهاند که تنها ورودیها و خروجیهای سایت فردو آسیب دیدهاند و خود تاسیسات سالماند، تصاویر ماهوارهای روایت رسمی تهران را زیر سوال میبرد. این تصاویر نهتنها لایه خاکستری روی کوههای اطراف فردو را نشان میدادند، بلکه دهانههای ایجادشده در اثر سقوط بمب و مسدود شدن کامل ورودیهای سایت نیزمشهودند.
پیش از این حمله، افزایش فعالیت لجستیکی و حضور کامیونهای متعدد در اطراف فردو ثبت شده بود. شواهدی که احتمال جابجایی اضطراری مواد هستهای حساس را تقویت میکرد. یکی از مقامهای رژیم هم در گفتگو با خبرگزاری رویترز ادعا کرد که بخش زیادی از اورانیوم غنیشده پیش از حمله، به مکانی نامعلوم منتقل شده بود.
حمله به فرماندهی و ستون فقرات برنامه هستهای
یکی از مهمترین پیامدهای جنگ ۱۲روزه جمهوری اسلامی و اسرائیل از میان رفتن چهرههایی بود که در هدایت، طراحی و اجرای سیاستهای امنیتی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، بهویژه در ارتباط با دشمنی با اسرائیل، نقشی حیاتی ایفا میکردند.
در راس این فهرست، نام محمد باقری، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، بهچشم میخورد؛ فردی که نقش هماهنگکننده نهایی میان نیروهای سپاه، ارتش و ساختار دفاعی جمهوری اسلامی را برعهده داشت. همزمان، حسین سلامی، فرمانده کل سپاه پاسداران، و غلامعلی رشید، فرمانده قرارگاه مرکزی خاتمالانبیا، نیز کشته شدند. دو چهرهای که مسئول طراحی و نظارت بر راهبردهای کلان تقابل منطقهای جمهوری اسلامی بودند.
در حوزه موشکی، امیرعلی حاجیزاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه که بارها از آمادگی برای «پاسخ سخت به اسرائیل» سخن گفته بود، در جریان یکی از حملات هوایی کشته شد. از سوی دیگر، ساختار اطلاعاتی سپاه نیز ضربهای جدی متحمل شد؛ زیرا محمد کاظمی، فرمانده سازمان اطلاعات سپاه، همراه با حسن محقق (جانشین سازمان) و محسن باقری، از نیروهای ارشد اطلاعاتی، همگی در جریان عملیاتی هدفمند کشته شدند.
در سطوح عملیاتیتر، مهدی ربانی، معاون عملیات ستاد کل نیروهای مسلح، و غلامرضا محرابی، معاون اطلاعات و امنیت ستاد کل، به همراه داود شیخیان، فرمانده پدافند هوایی نیروی هوافضای سپاه، از دیگر کشتهشدگان بودند که نبودشان خلا جدی در کنترل و دفاع از آسمان به وجود آورد.
در کنار فرماندهان نظامی، چهرههای هستهای نیز بهطور ویژه در فهرست ترورهای این جنگ قرار گرفتند. از جمله فریدون عباسی، سردار سابق سپاه و رئیس پیشین سازمان انرژی اتمی ایران و محمدمهدی طهرانچی، رئیس سابق دانشگاه آزاد و یکی از طراحان برنامه علمیــهستهای جمهوری اسلامی.
عبدالحمید مینوچهر، احمدرضا ذوالفقاری، سید امیرحسین فقهی، اکبر مطلبیزاده، علی بکایی کریمی، منصور عسگری، سعید برجی و علی باکویی نیز همگی از متخصصان کلیدی در حوزه غنیسازی، مهندسی هستهای و فناوریهای نوین بودند که طی حملات هوایی یا عملیات تروریستی هدف قرار گرفتند. آخرین نفر هم محمدرضا صدیقی صابر، پژوهشگر هستهای، مستقر در آستانه اشرفیه بود که ساعاتی قبل از اجرای آتشبس هدف قرار گرفت.
آشکار شدن حفرههای دفاعی و امنیتی
در پی تلفات گسترده و حملات بیسابقه به زیرساختهای نظامی و هستهای، جمهوری اسلامی طبق الگوی همیشگی خود، وعده «پاسخی سخت و پشیمانکننده» را مطرح و سپس به شلیک دهها موشک به سوی شهرها و پایگاههای نظامی اسرائیل اقدام کرد، اما بخش عمدهای از این موشکها را سامانههای دفاع موشکی اسرائیل رهگیری و در آسمان منهدم کردند و آنچه قرار بود نمایانگر «اقتدار موشکی» جمهوری اسلامی باشد، بهوضوح نشان داد که توان تغییر در معادله جنگ را ندارد.
در همین بازه زمانی، نخستوزیر اسرائیل و پس از او دونالد ترامپ، رئیسجمهوری ایالات متحده، با لحنی بیسابقه از «ضرورت تغییر رژیم در ایران» سخن به میان آوردند؛ موضوعی که پیش از این عمدتا در سطح گمانهزنیهای سیاسی مطرح بود.
در داخل ایران هم نارضایتی عمومی با سرعتی بیسابقه گسترش یافته است. مردمی که سالها از رسانههای حکومتی شنیده بودند جمهوری اسلامی قدرت اول منطقه است، با واقعیتی عریان مواجه شدند: نبود پناهگاههای عمومی، ناتوانی در پدافند هوایی، نبود سازوکار هشدار سریع، و سردرگمی شدید در مدیریت بحران.
شبکههای اجتماعی پر بود از پیامهای کاربرانی که از نبود کمترین آمادگی دفاعی در برابر حملات خبر میدادند. گزارشهایی هم از فروریختن ساختمانها، ترافیکهای بیپایان در شهرها و کمبود سوخت، آب و دارو منتشر شد.
همزمان، برخی تحلیلگران نظامی نیز در رسانهها تصریح کردند که جمهوری اسلامی کاملا غافلگیر شده است. اما آنچه بیش از هر چیز نگاهها را به خود جلب کرد، مسئلهای بود که حتی با سانسور رسمی هم نتوانست پنهان بماند: در روزهای جنگ، آسمان ایران بهطور کامل در اختیار اسرائیل قرار داشت.
اوج این تحقیر زمانی آشکار شد که گزارش شد هواپیمای حامل وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی پس از دریافت مجوز از تلآویو توانست از حریم هوایی ایران خارج شود. این موضوع که در فضای مجازی و رسانههای خارجی بازتاب گستردهای داشت، نشانگر فروپاشی کامل اقتدار هوایی و امنیتی جمهوری اسلامی بود و این سوال را برای بسیاری از مردم پررنگ کرد که نتیجه سالها دشمنی با اسرائیل، تاکید بیوقفه بر برنامه هستهای، صرف هزاران میلیارد دلار از منابع کشور و صدها تریبون رسمی برای شعارهای مرگ بر آمریکا و اسرائیل چه شد؟ پاسخ هم البته برای بسیاری روشن بود: دود شد و به هوا رفت.
رژیمی در آستانه سقوط
سرانجام در شامگاه دوشنبه دوم تیرماه ۱۴۰۴، در شرایطی که تنشها به اوج رسیده و افکار عمومی در داخل و خارج از ایران درگیر موجی از ابهام، گمانهزنی و شایعه بود، دونالد ترامپ، رئیسجمهوری ایالات متحده، اعلام کرد که پس از حمله موشکی ناموفق جمهوری اسلامی به پایگاه العدید در قطر، شرایط برای صلح مهیا شده است. این حمله که با هدف نشان دادن قدرت بازدارندگی جمهوری اسلامی انجام شده بود، به دلیل رهگیری و خنثیسازی کامل، به نمادی دیگر از ضعف آشکار توان تهاجمی جمهوری اسلامی بدل شد.
چند ساعت بعد، در میانه فضای سنگین و پرابهام، عباس عراقچی، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، آتشبس را اعلام کرد و به نظر میرسد که جنگ ۱۲ روزه جمهوری اسلامی و اسرائیل، به پایان رسیده است، با این حال از نظر بسیاری از مردم، پایان جنگ نهتنها پایان بحران نبود، بلکه آغاز دوران تازهای از فرسایش سیاسی، امنیتی و مشروعیتی جمهوری اسلامی تلقی میشود، چرا که این جنگ عمق شکنندگی جمهوری اسلامی را بهشکلی بیسابقه و عریان برملا کرد.
در طول این ۱۲ روز، جمهوری اسلامی نهتنها بخش مهمی از توان نظامی، فرماندهی و پدافندی خود را از دست داد، بلکه تصویر اقتدارش نزد افکار عمومی هم در هم شکست. توان موشکیاش بیاثر شد، آسمانش در کنترل حریف بود، ساختار اطلاعاتیاش آسیب دید و فرماندهان نظامیاش کشته شدند و در نهایت، مجبور به پذیرش آتشبس شد، بدون آنکه هیچ امتیاز راهبردی به دست آورده باشد.
هرچند دقایقی پس از اجرای آتشبس نمایش «پیروزی» در رسانههای حکومتی آغاز شد، بسیاری از مردم ایران هرگز چنین ادعایی را باور ندارند و اتفاقا صحنههای شکست حکومت را در آسمان ایران شاهدند. این پایان جنگ با این پرسش همراه بود: آیا نظامی که پس از دههها تهدید، تبلیغ و هزینه، در نخستین برخورد مستقیم، چنین فرو میپاشد، توان بقا در برابر خشم و مطالبات داخلی را دارد؟
جنگ شاید تمام شده باشد، اما آنچه در حافظه جمعی مردم مانده، نه پیروزی و نه مقاومت که بیپناهی، غافلگیری و سقوط سریع اقتداری ساختگی است که سالها بر دوش ملت تحمیل شد. اکنون برای بسیاری، دوران پس از این آتشبس، دوران تماشای افول نظامی است که روزی نابودی دیگران را وعده میداد، اما خود به مرز نابودی نزدیک شده است.