پرستوهای کابل بر فراز آسمان کن

گزارش اختصاصی ایندیپندت فارسی از روز سوم جشنواره کن

از روی فرش قرمز که نگاه کنی می‌توان گفت روز سوم جشنواره کن بیش از همه در اختیار یک فیلم بود: «مرد موشکی» ساخته دکستر فلچر انگلیسی که روایتگر داستان زندگی التون جان، خواننده شهیر موسیقی پاپ، است. نمایش این فیلم در بخش خارج از مسابقه با هلهله بسیار حضار و ازدحام خیابان‌های اطراف قصر جشنواره همراه بود. در عین حال اما سینما دوستان و منتقدین سینما بیشتر دنبال نمایش فیلم‌های بخش مسابقه و نوعی از نگاه هستند. برای مخاطبین ایندپندنت فارسی اما مهمترین نمایش امروز را شاید باید «پرستوهای کابل» بدانیم، فیلم انیمیشن محصول فرانسه و ساخته زابو برایتمن و اله‌آ گوبه مِوِلِچ. فیلم بلافاصله ما را یاد «پرسپولیس» مرجانه ساتراپی و «تهران تابو»ی علی سوزنده می‌اندازد. این نیز فیلمی انیمیشنی با الهام از سبک کمیک استریپ است که داستان مصائب مردم خاورمیانه و تقلاهایشان با عشق و محدودیت‌های موجود را به تصویر می‌کشد.

«پرستوهای کابل» در پایتخت افغانستان در دوران کوتاهی که این شهر تحت سلطه طالبان بود، می‌گذرد. فیلم  داستان مردمی را می‌گوید که دوران پیش را بخاطر می‌آورند و حالا باید با سرکوب آن‌چه روزی زندگی معمولی‌شان بود سرکنند. و از سوی دیگر خود نیز نه تنها تسلیم نظم جدید که گاه همدست و همراه آن می‌شوند. یکی از اولین صحنه‌های فیلم، سنگسار زنی به جرم فحشا را نشان می‌دهد؛ در میان جمعیت سنگسارکننده مردی را می‌بینیم که تنها یک سنگ می‌اندازد و به روشنی مردد است. بعدها درمی‌یابیم که او درس‌خوانده دانشگاه کابل است و خانه کوچکی که در آن با همسرش زندگی می‌کند مامن این دو جوان در مقابل فضای طالبانی بیرون است. همسر او روی دیوار نقاشی‌ می‌کند، موسیقی گوش می‌کند و برای آن‌که مجبور به برقع پوشیدن نشود بیشتر روزها از خانه بیرون نمی‌رود. آن‌ها مدام بعضی روزهای خوش گذشته و زمانی که می‌توانستند دست به دست هم سینما بروند و در کتابفروشی محبوب‌شان قدم بزنند یادآوری می‌کنند. این مرد حالا چطور می‌تواند به همسرش واقعیتی را توضیح دهد که خود نیز جوابی برای او ندارد: که چرا آن یک سنگ را پرتاب کرده و شریک جرم شرایط موجود شده؟ در پیچ و خم داستان فیلم، از خاطرات گذشته این زن و شوهر، استاد دانشگاهشان که کلاس‌های زیرزمینی به راه انداخته و مجاهدینی می‌شنویم که سال‌ها علیه شوروی جنگیده بودند اما از شرایط امروز نیز راضی نیستند.

فیلم کاملا به زبان فرانسوی است و سازندگانش نیز فرانسوی هستند. این‌که دوره طالبان و موضوعاتی مثل سنگسار را انتخاب کرده احتمالا باعث انتقاد خواهد شد (منتقدین می‌گویند چرا بیش از حد روی این نوع داستان‌های جهان اسلام تمرکز می‌شود.) اما منصفانه می‌توان گفت که فیلم تصویری کلیشه‌ای ارائه نمی‌دهد و پیچیدگی‌‌های جامعه افغانستان را در لا به لای روایت خود به نمایش می‌گذارد. با این حال داستان فیلم آنقدر گیرا نیست و درام آن خطی است و درگیر کننده نیست و همین باعث شده با فیلمی متوسط طرف باشیم.

برای بیننده فارسی‌زبان و ایرانی، پخش ترانه‌ «اگه یه روز بخواد خدا»ی عهدیه از فیلم «سلطان قلب‌ها»‌ از نقاط قابل توجه فیلم است. ترانه چندبار در طول فیلم و در ضمن طول تیتراژ پخش می‌شود و فضایی حزن‌آلود و خاطره‌انگیز به آن می‌دهد.

دیگر فیلم بخش «نوعی نگاه»‌ که دیروز نمایش یافت «نردبان» محصول روسیه و ساخته کانتمیر بالاگوف بود که به ماه‌های اول پس از پایان جنگ جهانی دوم در لنینگراد می‌پردازد. یکی از وظایف تاریخی سینما همیشه ثبت احساسات و مصائب انسانی بوده و در تاریخ چند صد سال اخیر بشری کم‌تر می‌توان تجربه‌ای را به عظمت و دشواری مصائب مردم شوروی در زمان جنگ جهانی دوم و سال‌های بلافاصله پس از جنگ دانست. «نردبان» برای این وظیفه دشوار از یک سبک آشنای فیلم‌های باصطلاح هنری استفاده می‌کند:‌ سینمای آرام و شخصیت‌هایی که کم‌تر سخن می‌گویند و بیشتر میخکوب شرایط بغرنج تاریخی‌اند. از این لحاظ فیلم را می‌توان مشابه «توبه» ساخته الکساندر پروشکین در سال ۲۰۱۲ دانست. این سبک در «نردبان» البته خیلی بهتر اجرا شده. فیلم ماجرای دو دختر جوان است که در زمان جنگ چند سال با هم در یک واحد نظامی بوده‌اند و پس از پایان جنگ دوباره با هم زندگی می‌کنند و حالا باید شرایط سخت دنیایی که قرار بود دنیای صلح و آزادی باشد با هم سپری کنند. «نردبان» لقبی است که به کنایه به یکی از این دخترها داده می‌شود که قدبلند است (فیلم در انگلیسی عنوان «میله» دارد و در فرانسوی «زرافه» که کنایه به آدم‌های قد بلند است.) موفقیت فیلم در تصویر فضای گرم و انسانی شخصیت‌ها در میان برهوتِ سرد انسانیِ لنینگراد در آن ماه‌ها و سال‌های پرمصیبت است. از بیمارستانی که هر دو دختر در آن کار می‌کنند تا صحنه‌های تراموای شهری، فیلم در بازسازی تاریخی و خلق موقعیت‌های انسانی خوب عمل می‌کند. بسیاری از منتقدین از این فیلم استقبال کرده‌اند و از آن فیلم‌هایی است که در سینمای باصطلاح هنری مورد استقبال وسیع قرار بگیرد. اما منتقد ایندپندنت فارسی دل چندان خوشی از آن نداشت که به علت دیدگاه عمومی انتقادی به سبک فیلم‌های آرام و کم‌دیالوگ است که تصویری غیرملموس از واقعیت انسانی ارائه می‌کنند. گرچه یک منتقد مطرح روسیه به ایندپندنت فارسی گفت این نوع اثر سینمایی اتفاقا بهترین وسیله برای به تصویر کشیدن روح واقعیِ‌ شوروی آن‌ سال‌ها است:‌ سرد و آرام و کم‌امید.

در بخش مسابقه دو فیلم «آتلانتیک» ساخته متی دیاپ و «آمدیم نبودید» کن لوچ در روز سوم به نمایش درآمدند.

کن لوچ، کارگردان چپ‌گرای بریتانیایی است که نیم قرن است فیلم‌هایی با آرمان‌های چپ می‌سازد. بیشتر فیلم‌های او به مصائب طبقه کارگر بریتانیا می‌پردازند گرچه به سایر آرمان‌های چپ مثل مبارزه برای استقلال در ایرلند و جنگ داخلی اسپانیا هم پرداخته است. «آمدیم نبودید» مثل فیلم قبلی لوچ، «من،‌ دنیل بلیک» به موضوع مصائب روز طبقه کارگر در جزیره بارانی می‌پردازد. اگر فیلم قبلی (که فاتح نخل طلای کن هم شد) به موضوع کمک‌های دولتی به افراد کم‌بضاعت می‌پرداخت، لوچ این‌بار به سراغ یکی از موضوعات داغ جامعه کارگری در بریتانیا رفته است: قراردادهای موقتی و مقاطعه‌کاری روبرو که در آن کارگران هیچیک از حقوق معمول کارگری را ندارند.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

«آمدیم نبودید» روایت خانواده‌ای است که در جریان بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ شانس خانه‌دار شدن را از دست داده و حالا که چند سال گذشته مرد خانواده شغل جدیدی را آغاز می‌کند که در آن قرار است «کارگر» نباشد و خودش رئیس خودش باشد. او راننده وانتی است که مثلا «برای خودش کار می‌کند» و اما در واقع مثل همسرش (که پرستار سالمندان است) باید هفته‌ای شش روز و هر روز چهارده ساعت کار کند، آن هم بدون ضمانت‌های معمول قانون کار. اما بر خلاف «من، دنیل بلیک» فیلم جدید لوچ در نمایش پیچیدگی‌های عاطفی و لایه‌های مختلف اجتماعی موفق نیست و جزو آثار ضعیف او محسوب می‌شود. به نظر من که شانس چندانی برای «هت تریک» کردن لوچ (یعنی این‌که تبدیل به اولین کارگردانی بشود که برای سومین بار فاتح نخل طلا می‌شود) باقی نمی‌گذارد. اگر اتحادیه‌ای کارگری یا سازمانی در جامعه مدنی از لوچ خواسته بود فیلمی داستانی در مورد این پدیده قراردادهای مقاطعه‌کاری‌ بسازد این فیلم می‌توانست اثر موفقی تلقی شود اما در شکل کنونی‌اش نمی‌توان آن‌را به عنوان اثری هنری که توسط یکی از بزرگ‌ترین استادان سینمای جهان ساخته شده جدی گرفت. گرچه بسیاری از منتقدین شاید با این ارزیابی نگارنده موافق نباشند.

نقد «آتلانتیک» را می‌گذاریم برای فردا چون منتقد شما در روز سوم موفق به تماشای این فیلم نشد.

****

و اما اخبار بازار فیلم. بعضی از جالب‌ترین اخبار چند روز اخیر درباره خاورمیانه بوده‌اند.

شرکت کانادایی آیمکس که سینماهایی با فن‌آوری سه‌بعدی و پرده‌های بزرگ دارد با اعلام این‌که می‌خواهد حضور خود را در عربستان سعودی افزایش دهد خبرساز و جنجال‌آفرین شد. این خبر تیتر اول مجله «اسکرین» بود که در طول کن هر روز متنشر می‌شود. ریچارد گلفاند، مدیر آیمکس، گفت علیرغم «مسائل اخلاقی پیچیده» و نگاه‌های منفی نسبت به عربستان او می‌خواهد به سرمایه‌گذاری شرکتش در این کشور ادامه دهد.

آقای گلفاند روز چهارشنبه از «پتانسیل عظیم بازار عربستان سعودی» خبر داد. عربستان تا همین دو سال پیش اصلا یک سالن سینما هم نداشت اما حالا تنها آیمکس دو سالن سینما در عربستان دارد که آقای گلفاند آن‌ها را از بهتری نمونه‌های خود در جهان دانست. آیمکس دوم همین چهار ماه پیش در جده باز شده و در این مدت کوتاه بیش از ۱.۵ میلیون دلار درآمد داشته است.

دیگر خبر مهم این‌که سه شرکت مهم عرب گرد هم می‌آیند تا تولیدات سینمایی جدیدی عرضه کنند. «ایمج نیشن ابوظبی»، زنجیره سینماهای «واکس» ماجد الفطیمِ اماراتی و استودیوی «ام بی سی». این حرکت جدید در واقع قرار است همکاری در سراسر زنجیره تولید و پخش فیلم باشد تا موفقیت فیلم‌ها را تضمین کنند. فیلم‌ها در سراسر منطقه ساخته می‌شوند اما بیشتردر عربستان، امارات و مصر. حضور «واکس» از این جهت مهم است که فیلم‌ها عملا توزیعی تضمین شده خواهند داشت. این زنجیره سینماهایی در ۱۳  کشور در منطقه دارد:‌ امارات، لبنان، مصر، عربستان، عمان، بحرین، کویت، قطر، اردن، عراق، پاکستان، ارمنستان و گرجستان.

اولین دو فیلم این تلاش جدید که قرار و مدارهایشان این روزها در کن گذاشته می‌شود از این قرارند: «سه، چهار، بی‌نهایت» ساخته رامی یاسین و فیلم «دسگرس» با اقتباس از رمان‌های علمی تخیلی ابراهیم عباس که اخیرا در جهان عرب محبوب بوده‌اند.

در پایان به دو پروژه دیگر که این روزها در کن صحبت‌شان به گوش می‌رسد، اشاره می‌کنیم. یکی«من زلاتان» هستم که فیلم زندگی زلاتان ابراهیموویچ، فوتبالیست معروف سوئدی است. این فیلم سوئدی زبان با همکاری نزدیک خود ابراهیموویچ ساخته می‌شود. فیلمبرداری از حدود یک سال آینده آغاز می‌شود و انتظار است تا دو سال دیگر به پخش برسد. از جمله بازیگرانی که فیلم به دنبال آن‌ها است دو نوجوان برای بازی در نقش زلاتان ۱۱ ساله و ۱۶ ساله هستند.

یکی از فیلم‌هایی که موفق شده حقوق بین‌المللی خود را در کن بفروشد «بارات» با شرکت سلمان خان است که خود از تهیه‌کنندگان فیلم هم هست؛ یادآور این‌که بالیوود هم به اندازه هالیوود در کن حضور دارد. این فیلم داستان زندگی یک شهروند هندوستان از ۱۸ تا ۷۰ سالگی است و این‌گونه نگاهی به کل تاریخ هند از استقلال به این طرف. امید سازندگان این است که «بارات» فرای بازار معمول طرفداران فیلم‌های هندی در غرب برود و بتواند وارد بازار عمومی شوند. نمایش جهانی فیلم کمتر از یک ماه دیگر در روز ۵ ژوئن آغاز می‌شود و باید دید این امید چقدر شدنی است.

بیشتر از فرهنگ و هنر