رهبران نظامی سودان و ضرورت آشتی با منطق

سودان به سمت یک فاجعه بزرگ‌تر گام برمی‌دارد

نه ارتش سودان به رهبری عبدالفتاح البرهان می‌تواند نیروهای واکنش سریع به رهبری محمد حمدان دقلو (حمیدتی) را از بین ببرد و نه نیروهای واکنش سریع می‌توانند ارتش سودان را از پا درآورند و کنترل کشور را به دست گیرند. اکنون به فرض این‌که حمیدتی بتواند کنترل کشور را به دست گیرد، پروژه سیاسی، اقتصادی و تمدنی که او به‌دنبال آن است چیست؟

به نظر می‌رسد جنگ داخلی سودان به‌سرعت به سمت پیچیدگی‌ها، ویرانی‌ها، بدبختی‌ها و وحشیگری‌های بیشتر پیش می‌رود و این کشور را که از زمان استقلالش در سال ۱۹۵۶ تاکنون وضعیت عادی نداشته است، به عمق بحران فرو می‌برد.

در همین حال، هیچ کشور عربی ازجمله مصر که سودان را حیاط‌خلوت خود می‌داند را نمی‌توان مقصر وخامت اوضاع کنونی سودان دانست. هرچند آنچه در سودان می‌گذرد بر وضعیت مصر بی‌تاثیر نیست، اما نمی‌توان مصر را در این موضوع سرزنش کرد. در حال حاضر، مصر چالش‌های بسیاری پیش رو دارد که باید با آن‌ها مقابله کند. این کشور علاوه بر پرونده‌های داخلی، مسئولیت مراقبت از چند پرونده منطقه‌ای، ازجمله پرونده‌های لیبی و نوارغزه را به‌طور مستقیم بر عهده دارد. البته اگر مداخله موثر مصر نبود، بعید بود که آتش جنگ اخیر که نوارغزه را به میدان درگیری بین اسرائيل و جنبش «جهاد اسلامی» تبدیل کرده است خاموش شود، به‌ویژه این‌که جنبش جهاد اسلامی یکی از ابزارهای جمهوری اسلامی ایران در منطقه به شمار می‌رود.

با این حال، مصر به‌دلیل اهمیت حیاتی رودخانه نیل که از میان این کشور می‌گذرد، نمی‌تواند در قبال تحولات سودان (به‌عنوان کشور بالادست نیل) بی‌توجه باشد. به همین دلیل، مصر ناگزیر است در بحران سودان مداخله کند. با این حال، معلوم نیست که مصر توانایی انجام این کار را داشته باشد و بتواند قدرت‌های دیگر را در این زمینه با خود هماهنگ کند. شکی نیست که قدرت‌های بین‌المللی و منطقه‌ای دیگری نیز در این میان وجود دارند که می‌‌خواهند آنچه در سودان می‌گذرد، به‌زودی پایان یابد، به‌ویژه این‌که ادامه وخامت به معنای به خطر انداختن امنیت منطقه حیاتی دریای سرخ و کشورهای واقع در شاخ آفریقا است.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

با آنکه میانجیگری عربستان سعودی با هماهنگی آمریکا به موفقیت نسبی دست یافت، اما درگیری بین دو طرف متوقف نشد، بلکه به نقاط دیگر کشور ازجمله دارفور سرایت کرد. هیچ‌چیز در آینده قابل پیش‌بینی نیست که تاثیر تهدید آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه آمریکا، مبنی بر اعمال تحریم علیه البرهان یا حمیدتی را نشان دهد. مسلم است که هر دو ژنرال آن‌چنان بر لجبازی خود اصرار دارند که هیچ منطقی نمی‌تواند بر آن‌ها تاثیر بگذارد.

سودان به سمت یک فاجعه بزرگ‌تر گام برمی‌دارد، به‌ویژه این‌که هیچ طرف خارجی وجود ندارد که بتواند جلوی این فاجعه را بگیرد. علاوه بر آن، مردم سودان که در سال ۲۰۱۹، با وحدت و همبستگی توانستند افسران ارشد را وادار کنند تا کشور را از شر عمر البشیر و رژیم ۳۰ ساله‌اش نجات دهند، اکنون از حضور در صحنه تحولات کنونی امتناع می‌ورزند.

در حال حاضر سودان در وضعیتی به‌شدت ناامیدکننده قرار گرفته است و این امر به‌دلیل عملکرد دور از منطق دو ژنرالی است که تنها دغدغه‌شان‌، منافع و کشمکش‌های شخصی است.

درواقع، از زمان استقلال سودان تاکنون، به‌ویژه هنگامی‌که غیرنظامیان در سال ۱۹۵۸ با این استدلال که واگذاری قدرت به ارتش، راه‌حل برون‌رفت از تنگنای بحران است، قدرت را به ارتش تحویل دادند، گفتمان غیرمنطقی بر سودان حاکم است، زیرا سپردن امور کشور به ارتش در هیچ بخشی از دنیا نتوانسته است به راه‌حل مسالمت‌آمیز منتهی شود. ارتش می‌تواند در تامین امنیت ایفای نقش کند، در حالی که راهی برای دستیابی به موفقیت اقتصادی یا پیشرفت و رشد در هیچ زمینه‌ای وجود نداشته باشد.

پس از استقلال الجزایر در سال ۱۹۶۲ که ارتش قدرت را در دست گرفت، الجزایر به کشوری شکست‌خورده تبدیل شد که تاکنون قادر به آشتی با خود و مردمش نیست. در آغاز امر، ارتش الجزایر احمد بن بلا را به‌عنوان فردی غیرنظامی به ریاست‌جمهوری تعیین کرد، اما پس از دستیابی به هدف موردنیاز، او را از صحنه حذف کرد.

در لیبی که تا امروز از پیامدهای کودتای سرهنگ معمر قذافی و همراهانش در اول سپتامبر ۱۹۶۹ رنج می‌برد، ارتش چه دستاوردی داشت؟ همچنین می‌توان تجربه تلخ دولت نظامی سوریه را به یاد آورد. از زمان کودتای نظامی که افسران بعثی در ۸ مارس ۱۹۶۳ انجام دادند، سپس در ۲۳ فوریه ۱۹۶۶، افسران علوی با هدف انحصار قدرت در دست حافظ اسد (۱۶ نوامبر ۱۹۷۰) کودتا را تکمیل کردند، سوریه با فروپاشی روبرو شد و تاکنون هیچ امیدی برای بازگشت این کشور به وضعیت عادی وجود ندارد.

از زمان کودتای خونین نظامی در عراق در ۱۴ ژوئیه ۱۹۵۸، این کشور هرگز آرامش و آسایش را ندید. مصیبت‌ها ادامه یافت تا این‌که در نهایت به فاجعه بزرگی منتهی شد و دولت جورج بوش پسر در سال ۲۰۰۳، عراق را به جمهوری اسلامی ایران واگذار کرد.

برای این‌که از اصل موضوع دور نشویم، کافی است نگاهی کوتاهی به عملکرد ژنرال میشل عون که بین سال‌های ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۰ و ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۲ در کاخ بعبدا بر مسند قدرت تکیه زده بود، بیندازیم. میشل عون که از طبقه متوسط ​​مسیحی در لبنان است در هر دو دوره با مشارکت دامادش جبران باسیل و تمامی نمایندگان «جنبش عونیست» بدون هیچ استثنایی به‌دنبال تخریب نهادهای دولت لبنان برآمد و به‌طور ویژه مسیحیان را به ترک کشور و آوارگی وادار کرد. ناگفته نماند که در این میان چند استثنا نیز وجود دارد و ازجمله می‌توان به دوران سرلشکر فواد شهاب اشاره کرد که به تاسیس دولت مدرن در لبنان اقدام کرد.

اما قاعده کلی این است که افسران نظامی شایستگی به دست گرفتن قدرت را ندارند، مگر اینکه افسر بتواند ذهنیتی را که خدمت در نیروهای مسلح تحمیل می‌کند کاملا کنار بگذارد و فرهنگ نظامی خود را در خدمت سیاست قرار دهد. البته در اینجا‌ نقش سیاسی شخصیت‌هایی مانند ملک عبدالله دوم، پادشاه اردن، شیخ محمد بن زاید، رئیس دولت امارات متحده عربی و قبل از آن‌ها انور سادات، افسر روستایی که در اواخر سپتامبر ۱۹۷۰ جانشین جمال عبدالناصر شد، در تلاش برای سوق دادن منطقه به سمت بهتر شدن نمایان می‌شود.

اکنون آیا بین منطق و عبدالفتاح البرهان و محمد حمدان دقلو حمیدتی جایی برای آشتی وجود دارد؟ درواقع، این دو شخصیت به‌هیچ‌وجه شرایط و ویژگی‌های لازم برای ورود به صحنه سیاست را ندارند. بدین معنی که این پروژه ناکامی و شکست مانند پروژه‌های افسران نظامی پیشین همچون ابراهیم عبود، جعفر نمیری و عمرالبشیر که یکی ‌پس از‌دیگری قدرت را در سودان به دست گرفتند، باید برای همیشه کنار گذاشته شود.

برگرفته از روزنامه العرب

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه