در پیامد زلزلهای ویرانگر، ترکیه عازم انتخاباتی تاریخی میشود که در آن دو حزب «عدالت و توسعه» و «جمهوریخواه خلق» در برابر یکدیگر قرار گرفتهاند. این خطوط شاید وصف انتخاباتی به نظر برسند که دو هفته دیگر فرا میرسد، اما در عین حال میتوانند وصف رویدادهای ۲۰ سال پیش نیز باشند؛ سوم نوامبر ۲۰۰۲ که مردم ترکیه پای صندوقهای رای رفتند تا ۵۵۰ نماینده مجلس خود را تعیین کنند. سه سال پیش از آن، ۱۷ اوت ۱۹۹۹، دو زلزله در گسترهای نزدیک به استانبول به مرگ بیش از ۱۷ هزار نفر و بیخانمانی حدود نیم میلیون تن از شهروندان ترکیه انجامیده و طبقه سیاسی کشور را لرزانده بود. در زمان وقوع این زلزلهها، بولنت اجویت، نخستوزیر چپ میانه، تازه چند ماه بود که به قدرت رسیده بود، اما حضور دهها ساله او در سیاست (هرچند شامل زندان و چشیدن طعم سرکوب نیز میشد) باعث شد که احساس جامعه در قبال کل طبقه حاکمه، دامنگیر او نیز بشود. مردم ترکیه خواهان تغییر بودند.
سه سال بعد که نوبت انتخابات رسید، پیشتاز انتخابات، حزبی نوپا بود که تازه تشکیل شده بود: «عدالت و توسعه». این حزب از بسیاری جهات در ادامه سنتی دیرین در سیاست ترکیه و مشابه احزاب پیشین بود؛ احزابی منتقد سکولاریسم و با درجهای گرایش به اسلامگرایی که در برابر احزاب طرفدار سکولاریست و حامی میراث مصطفی کمال آتاتورک، بنیانگذار جمهوری، قد علم میکردند. رقابت پرتلاطم این جبههها باعث شده بود که عرصه سیاست ترکیه بارها دخالت ارتش را به خود بیند. ارتشیها بارها با کودتا به رقابت سیاسی پایان دادند و امور را خود به دست گرفتند. این بود که شاهد چهار کودتا در سالهای ۱۹۶۰، ۷۰، ۸۱ و ۹۷ بودیم. مورد آخری را «کودتای پستمدرن» مینامند، چرا که نیازی نبود تانکی به خیابان بیاید. شورای امنیت ملی که تحت رهبری ارتش بود، بیانیهای صادر کرد که باعث شد نجمالدین اربکان، نخستوزیر اسلامگرا (که رابطه نزدیکی با هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهوری وقت ایران، نیز داشت)، استعفا دهد و دولت ائتلافیاش کنار رود. «حزب رفاه» که حزب اربکان بود، چند ماه بعد رسما ممنوعه اعلام شد؛ اتفاقی که پیش از در پی کودتاهای ۱۹۷۱ و ۸۰ برای دو حزب دیگر او نیز افتاده بود. اسلامگرایان این بار حزب چهارم خود را با نام « فضیلت» بر پا کردند. اما این حزب هم در ۲۰۰۱ بیآنکه نیازی به کودتا باشد، با حکم دادگاه قانون اساسی تعطیل شد.
اما این بار راهبرد اسلامگرایان برای گام بعدی، تفاوتی عمده با موارد پیشین داشت. در پی ممنوعیت حزب فضیلت، رهبران آن دو حزب مجزا با راهبردهایی کاملا متفاوت برپا کردند: یکی «حزب سعادت» به رهبری رجایی کوتان که ادامهدهنده خط سنتی اربکان بود، و دیگری «حزب عدالت و توسعه» که قصد داشت طرحی نو دراندازد. رهبران این حزب میخواستند به جای اسلامگرایی سنتی نوع اربکان، حزبی با گرایش راست میانه تاسیس کنند که بتواند حمایت بخش وسیعی از جامعه را جلب کند و قصدش درگیر شدن با نهادهای سکولار نباشد؛ حزبی که بتواند از خطر دخالت ارتش و قوه قضائیه بجهد.
بنیانگذاران این حزب جدید از چند دسته بودند: برخی چهرههای جناح اصلاحطلب حزب فضیلت مثل عبدالله گل و بولت آرینچ، و برخی دیگر از احزاب راست میانه همچون حزب وطن (به رهبری تورگوت اوزال، نخستوزیر محبوب دهه ۱۹۸۰) و حزب راه حقیقی (که رهبر تاریخیاش، سلیمان دمیرل، مهمترین چهره راست میانه ترکیه در قرن بیستم بود) میآمدند. برخیها حتی سابقه چپ میانه داشتند؛ مثلا ارتغرل گونای که سالها از نمایندگان حزب جمهوریخواه خلق در مجلس ترکیه بود و اینک به بنیانگذاران حزب عدالت و توسعه میپیوست. بسیاری از چهرههای حزب، جوانهایی بودند که برای نخستین بار به صحنه سیاست قدم میگذاشتند؛ مثلا علی باباجان ۳۱ ساله و مولود چاووشاوغلوی ۳۳ ساله که بعدها از وزیران بنام این حزب شدند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
اما مهمترین چهره حزب عدالت و توسعه، فردی باتجربهتر بود که در انتخابات ۲۰۰۲ هیچ سمت رسمی نداشت و حتی نامزد نبود: رجب طیب اردوغان ۴۷ ساله، شهردار سابق استانبول، که به علت خواندن شعری با محتوای اسلامگرایی به حکم دادگاه کنار رفته بود و چند ماهی زندانی شده بود. به حکم همان دادگاه، او هنوز اجازه نداشت نماینده مجلس شود. اما سایه اردوغان پشت حزب جدید آشکار بود.
حزب عدالت و توسعه توانست از تازهواردی خود و خشم مردم به طبقه سیاسی کشور، به بهترین وجه استفاده کند و در انتخابات ۲۰۰۲ به پیروزی قاطع برسد. در حالیکه حزب سعادت فقط ۷۸۵ هزار رای به دست آورد، حزب عدالت و توسعه نزدیک ۱۱ میلیون رای، یعنی بیش از ۳۴ درصد آرای مردم را از آن خود کرد. بخت نیز البته با این حزب همراه بود. در شرایط عادی، ۳۴ درصد آرا قاعدتا نمیبایست به معنای دستیابی به اکثریت پارلمانی باشد. اما قانون انتخاباتی ترکیه که طبق آن، احزاب با کسب حداقل ۱۰ درصد آرا میتوانند وارد مجلس شوند، باعث شد که فقط دو حزب به مجلس راه یابند: عدالت و توسعه با ۳۶۳ کرسی، یعنی اکثریت عظیم دوسومی، و جمهوریخواه خلق (حزب آتاتورک) با ۱۷۸ کرسی. حزب راه حقیقی که سالها در دولتهای ائتلافی حضور داشت، بیش از سه میلیون رای آورد، اما این معادل ۹.۵ درصد بود و در نتیجه حتی یک کرسی هم نگرفت. تمامی احزاب عمده سیاست ترکیه نیز بین پنج تا هشت درصد رای آوردند تا هیچ یک به مجلس راه پیدا نکنند.
اینک دور جدیدی در تاریخ سیاسی کشور آغاز شده بود؛ هرچند، هنوز معلوم نبود که حزب جدید چقدر پایدار باشد و اردوغان که حتی عضو مجلس هم نبود، چه نقشی بتواند ایفا کند.
دریای سیاه
رجب طیب اردوغان سالها پیش از آن روز تاریخی، ۲۶ فوریه ۱۹۵۴ در روستای گویسوی استان ریزه واقع در منطقه دریای سیاه ترکیه متولد شده بود. مثل بسیاری از مردمان آن خطه، خانوادهاش مسلمانانی محافظهکار بودند و وضع مالی مساعدی نداشتند. اصلیت خانواده او به منطقه مسلماننشین آجارا در گرجستان بازمیگشت که به شهر ساحلی باتومی معروف است. احمد اردوغان، پدر رجب طیب اردوغان، سرجوخه گارد ساحلی ترکیه بود. مادرش، تنزیله موتلو، خانهدار بود و ۱۹ سال کوچکتر از پدر. در نوجوانی اردوغان، خانواده او نیز مانند بسیاری از خانوارهای ترکیه در نقاط حاشیهای، به استانبول کوچ کردند و ساکن محله فقیرنشین قاسمپاشا شدند. اردوغان در نوجوانی هفتهای ۲ لیر و ۵۰ قروش از خانواده پول توجیبی میگرفت که معادل کمتر از یک دلار بود. معروف است که با آن کارت پستال میخرید و در خیابان میفروخت. از دیگر موارد اشتغالش در آن دوران، فروختن بطریهای آب به رانندهها و دورهگردی برای فروش «سیمیت» (کلوچه معروف ترکها) بود. او در ضمن مانند بسیاری از جوانهای ترکیه از کودکی عاشق فوتبال بود و برای باشگاه نیمهحرفهای «جامع آلتی اسپور» بازی میکرد. او آنقدر موفق بود که باشگاه معروف فنرباغچه خواهان جذبش بود، اما پدرش مانع شد. یادگار دوران فوتبالی او این است که امروز استادیوم محله قاسمپاشا نام «طیب اردوغان» را بر خود دارد.
او همچنین از نوجوانی اهل تدین بود و عضو «جماعت اسکندرپاشا» که جزو طریقتهای صوفی جریان نقشبندی-خالدی در ترکیه است. تحصیلاتش را در دبستان قاسمپاشا پیاله آغاز کرد و از مرحله ابتدایی که گذشت، به دبیرستانی مذهبی رفت که در آن دانشآموزان علاوه بر درسهای معمول، قرآن، سیره پیامبر و زبان عربی را فرامیگیرند. اما این تحصیلات در ترکیه سکولار برای او محدودیتهایی هم ایجاد میکرد. رجب جاهطلب، میخواست به «مکتب ملکیه» یا «دانشکده علوم سیاسی» دانشگاه آنکارا برود که تاریخچه تاسیس آن به دوران سلطان عبدالعزیز عثمانی بازمیگشت و سالها مهد پرورش سیاستمداران ترکیه بود. اما این دانشگاه کسانی را که از دبیرستان سکولار دیپلم نگرفته بودند، نمیپذیرفت. بنا به روایتهای رسمی، او در عوض به دانشکده اقتصاد آکسارای در استانبول رفت تا درس مدیریت اقتصاد بخواند، اما مخالفانش سالها است که ادعا میکنند که او لیسانسش را نگرفته است.
سخنور ضدچپ، سیاستمدار جوان
جوانی اردوغان با سالهای پرتلاطم سیاست ترکیه مصادف بود که در آن، گروههای مختلف چپ و راست به تحرکات گسترده دانشجویی و حتی مسلحانه دست میزدند. این فضا بهویژه در سالهای پایانی دهه ۷۰ (یعنی بیست و اندی سالگی) اردوغان اوج گرفت و در نهایت با کودتای ۱۹۸۰ خاتمه یافت. اردوغان از همان جوانی در معرض توجه گروههای دانشجویی با گرایش راست قرار گرفت که مذهب را بهترین پتک برای سرکوب چپ میدیدند. اردوغان استعداد سخنوری داشت و لحنی خودمانی که میتوانست نیرو جمع کند. در ۲۲ سالگی (۱۹۷۶) به «اتحادیه ملی دانشجویان ترکیه» پیوست که خود را ضدکمونیست مینامید و علیه گروههای چپ فعالیت میکرد. او همچنین به «حزب سلامت ملی» اربکان پیوست و رئیس شاخه جوانان آن در محله بیاوغلوی استانبول شد، و طولی نکشید که ریاست شاخه جوانان این حزب را در سراسر استانبول در اختیار گرفت. اربکان هم مثل اردوغان اهل منطقه «دریای سیاه» بود و مانیفست «ملی گوروش» («دیدگاه ملی») که او ۱۹۶۹ منتشر کرده بود، جوانان بسیاری را جلب کرد.
اما در پی کودتای ۱۹۸۰ تمامی احزاب ممنوع شدند (حتی حزب جمهوریخواه خلق که آتاتورک بنا نهاده بود) و بسیاری از جوانانی که سالها در گروههای چپ و راست فعالیت کرده بودند، از صحنه خارج شدند. آنهایی که استطاعت مالی داشتند، به دانشگاههای خارج از کشور رفتند، اما برای اردوغان که از خانوادهای متوسط میآمد، چنین گزینهای موجود نبود و خود نیز چنین میلی نداشت. او وارد بخش خصوصی شد، اما هیچگاه سیاست را رها نکرد. ارتش سه سال بعد صحنه سیاست را مجددا گشود و به احزاب اجازه فعالیت داد. اربکان این بار «حزب رفاه» را تشکیل داد و اردوغان نیز به همین حزب پیوست و در ۱۹۸۵ رئیس شاخه حزب در استانبول شد. او سپس در انتخابات میاندورهای ۱۹۸۶ در منطقه ششم استانبول برای نخستین بار وارد رقابتی انتخاباتی شد، ولی حزبش پنجم شد و اردوغان به مجلس راه نیافت. اما حرفه سیاسی او آغاز شده بود و آن را پایانی نبود. سه سال بعد، ۱۹۸۹، نامزد شهرداری محله بیاوغلو شد که از جوانی در آن فعالیت کرده بود. این بار با کسب حدود ۲۳ درصد آرا دوم شد تا نشان دهد که نامزدی جدی است. دو سال بعد. نیز در انتخابات پارلمانی ۹۱ جزو نامزدهای اصلی فهرست حزبش بود، اما نظام انتخاباتی ترجیحی (که در آن رایدهندگان به یک حزب مشخص، میتوانند نامزدهای خود را مغایر با ترتیبی انتخاب کنند که در فهرست حزب آمده است) باعث شد که به مجلس راه نیابد. اما حزب رفاه با کسب نزدیک به ۱۷ درصد آرا، ۶۲ نماینده به مجلس فرستاد و نشان داد که به جریانی جدی در سیاست کشور بدل شده است. برای نخستین بار پس از ۱۴ سال، حزبی اسلامگرا در مجلس ترکیه حضور مییافت. خود اربکان نیز پس از ۱۱ سال غیبت به مجلس بازگشت تا بار دیگر نماینده قونیه باشد.
پسر «آناتولیایی» در استانبول
استانبول هم مثل تهران پر از مردمی است که از شهرهای دیگر به آن مهاجرت کردهاند و قدیمیترها، آنها را «شهرستانی» مینامند و به مضحکه میگیرند. اردوغان و کسانی چون او، در عین دهها سال زندگی در این شهر، به دید تحقیر، «آنادولولو» (آناتولیایی) نامیده میشدند. اما در ۱۹۹۴، اردوغان ۴۰ ساله دست به عزمی بزرگ زد. این «آنادولولو» حالا نهتنها میخواست استانبولی بودن خودش را ثابت کند، که عزم کرده بود به شهرداری این کلانشهر مشهور دست یابد. پیروزی او در نگاه اول بعید به نظر میرسید. چطور میشد نامزدی که تاکنون پیروز هیچ انتخاباتی نبوده و نماینده حزبی است که پیش از این هیچگاه شهرداری استانبول را در اختیار نداشته است، به پیروزی برسد؟
جمعیت استانبول در دهه ۱۹۹۰ به طرز سرسامآوری در حال رشد بود و میرفت تا در طول یک دهه دو برابر شود. نورالدین سوزن، پزشکی از حزب سوسیال دموکرات خلق، ۱۹۸۹ با وعده پایان دادن به فساد به شهرداری انتخاب شده بود، اما در عمل وضعیت شهر انگار بدتر و بدتر میشد. تلنبار شدن زباله، در ۱۹۹۳ باعث تراکم گاز متان و انفجاری در محله اشکودار استانبول شد که در اثر آن ۲۷ نفر کشته شدند، و به نمادی از اوضاع وخیم شهر بدل شد. اما یک سال پیش از آن افتضاح دیگری درگرفته بود که انگار تمام حرفهای اسلامگرایان را راجع به آنچه «فساد طبقه حاکم غربگرا» میدانستند، تایید میکرد. ارگون گوکنل، رئیس اداره آب و فاضلاب استانبول، در این سال همسرش را طلاق داد تا با یکی از کارمندان خود ازدواج کند که ۳۰ سال از او جوانتر بود و در این میان چند صد هزار دلار به همسر سابقش پرداخت. همسرش در رسانهها ماجرا را مطرح کرد و این سوال پیش آمد که این مقام که منصوب نورالدین سوزن بود، چطور توانسته است به چنین ثروتی دست یابد. چطور میشود از دولت حزبی که خود را «سوسیال دموکرات خلق» مینامد، چنین رفتاری صورت بگیرد؟ با تمام جنجالها، مراسم ازدواج گوکنل با تجمل بسیار در هتل هیلتون استانبول برگزار شد. سوزن البته این کارمند را برکنار کرد، اما دیگر ضربهای سخت سهمگین به جریان چپ میانه ترکیه وارد آمده بود.
اردوغان در چنین شرایطی به میدان آمد و وعده داد که حزبش «صدای تودههای خاموش» است. او که سالها در محلههای فقیرنشین استانبول زندگی و کار میدانی کرده بود، با خواستههای مردم آشنا بود. به جای بیان سخنانی انتزاعی، وعدههایی مثل ارائه نان دولتی با قیمت پایین داد و هنگام فعالیت انتخاباتی، بین مردم غذا و ذغالسنگ پخش میکرد (حرکتی که البته طبق تمامی قوانین انتخاباتی ممنوع است).
در نهایت، با اینکه در سطح کشوری فقط ۱۹ درصد مردم به حزب رفاه رای دادند، اردوغان موفق شد با کسب ۲۵ درصد آرای مردم استانبول، از تشتت آرای بقیه احزاب استفاده کند و شهردار شود.
اردوغان شهردار، به هیچ وجه دنبال تحرکات ایدئولوژیک و اسلامگرا نرفت و عملگرا بود. حتی مخالفان او نیز اذعان داشتند که او وضع کمبود آب، جمعآوری زباله، آلودگی و ترافیک شهر را بهبود بخشیده است. طرفداران محیط زیست خوشحال بودند که سیستم بازیافت جدید آخرین مدل، و اتوبوسهایی با مصرف بهینه به میان آورده است. با این حساب، حتی وقتی «کودتای پستمدرن» فوریه ۱۹۹۷ رخ داد و اربکان از نخستوزیری کنار زده شد، بدیهی بود که اردوغان عملگرا سر کار بماند.
«مسجد پادگان ما است»
اما اوضاع به گونهای دیگر رقم خورد. دسامبر ۱۹۹۷، اردوغان هنگام بازدید از شهر سیرت در جنوب شرقی کشور، شعری از ضیا گوکآلپ، روشنفکر شهیر اواخر عصر عثمانی، بازگو کرد. بخشی از این شعر چنین می گفت: «مسجد پادگان ما است و گنبد کلاهخود ما، و مناره سرنیزه ما و مومنان سربازان ما». قوه قضائیه وارد عمل شد و با اینکه این شعر در کتابی قانونی چاپ شده بود، اردوغان را کنار گذاشت و به ۱۰ ماه زندان و چندین سال ممنوعیت فعالیت سیاسی محکوم کرد. در مارس ۱۹۹۹ بالاخره او را به زندان پینارحصار در استان قلقرایلی فرستادند؛ جایی دورافتاده در منتهیالیه شمالغرب ترکیه و نزدیک به بلغارستان. اما اردوغان دقیقا در همان روزی که به زندان میرفت، آلبومی از دکلمه شعرهای غنایی با صدای خودش منتشر کرد که عنوان آن از جاهطلبی او خبر میداد: «بو شار کی بورادا بیتمز» یا «این سروده که اینجا پایان نمیگیرد». اردوغان اعلام کرد که تمام سود حاصل ازفروش این آلبوم از طریق انجمن نویسندگان ترکیه به خانوادههای کسانی اهدا میشود که در راه آزادی اندیشه در زنداناند. این آلبوم در طول ۱۹۹۹ بیش از یک میلیون نسخه فروخت و به محبوبترین آلبوم سال بدل شد.
سالها بعد که اردوغان در قامت نخستوزیر کشور از زندان سابقش بازدید کرد، گفت: «پیرانحصار برای من نماد تولد دوباره است. اینجا بود که تدارک برپایی حزب عدالت و توسعه را دیدیم.»
حزب جدید
پیروزی حزب جدید به نخستوزیری عبدالله گل منجر شد، اما همه میدانستند که او به زودی جا را برای بازگشت اردوغان خالی خواهد کرد. دولت جدید که سرکار آمد، با همراهی حزب جمهوریخواه خلق، قانون را جوری تغییر دادند تا سیاستمدارانی که فعالیت آنان ممنوع شده بود نیز بتوانند به این عرصه بازگردند. وقتی نتیجه انتخابات سیرت لغو شد و انتخابات میاندورهای جدیدی برای فوریه ۲۰۰۳ سازماندهی شد، اردوغان در صدر فهرست حزبش نامزد شد. حزب او نزدیک ۸۵ درصد آرا را از آن خود کرد تا هر ۳۰ کرسی سیرت به آن برسد. اردوغان وارد مجلس شد و بلافاصله نخستوزیری را از گل تحویل گرفت و از آن روز تا هنگام نوشته شدن این خطوط، یعنی ۲۰ سال و یک ماه و چند روز بعد، هیچگاه سکان رهبری دولت را رها نکرده است.
در پیامد انتخابات ۲۰۰۲، تمام چهرههایی که دهها سال صحنه سیاست ترکیه را قرق کرده بودند، از اجویت چپگرا تا مسعود ییلماز و تانسو چیلر راستگرا، استعفا دادند. تنها رقیب پارلمانی اردوغان، دکتر دنیز بایکال، رهبر حزب جمهوریخواه خلق بود. او نیز ۲۰۱۰، پس از درز کردن نواری که از روابط جنسی او حکایت داشت، مجبور به کنارهگیری شد. از نقاط اقبال اردوغان، این بود که رقیبان کارکشته و باسابقه نداشت.
بخت دیگر او این بود که در عصری سر کار میآمد که موج سوم دموکراسی پا گرفته بود و اینکه ارتش به میان آید و حزبی را کنار بزند که با رای مردم سر کار آمده است، دیگر پذیرفتنی نبود. در این فضا، اردوغان بیشتر محبوب غربیها بود تا ارتشیهای سکولار. اردوغان ماهرانه خود را نه اسلامگرایی خطرناک، که چیزی مشابه احزاب دموکرات مسیحی اروپا نشان داد و تاکید کرد که میخواهد به هر شیوه ممکن، ترکیه را به عضویت در اتحادیه اروپا برساند. مخالفان او بارها تظاهراتهای چندصدهزار نفره در شهرهایی مثل آنکارا و ازمیر برگزار کردند، اما بسیاری از تحرکات آنان به نظر غربیها نشانه بیمدارایی بود. مثلا در آستانه انتخابات ۲۰۰۷ میگفتند با انتخاب شدن عبدالله گل (نامزد حزب عدالت و توسعه) به ریاستجمهوری مخالفاند، چون همسرش محجبه است و ورودش به کاخ چانکایا سکولاریسم را زیر سوال میبرد.
اما مخالفان اردوغان نتوانستند با هم متحد شوند. او روندی از صلح با کردها را آغاز کرده بود که باعث شده بود بسیاری از احزاب و جمعیتهای کرد، نظری مثبت به او داشته باشند یا دستکم او را به حزب آتاتورک ترجیح دهند. در بخش خصوصی نیز موفقیت اقتصادی او و سیاستهایش باعث محبوبیت شده بود. سرانه تولید ناخالص داخلی ترکیه در دهه اول حکمرانی اردوغان چندین برابر شد. در این چارچوب، تعجبی نبود که توانست موفقیت انتخاباتیاش را حفظ کند. در انتخابات ۲۰۰۷، او بیش از ۴۶ درصد آرا را به دست آورد و اکثریت قاطع حزبش را در مجلس حفظ کرد. در انتخابات ۲۰۱۱، کمال کیلیچداراوغلو، رهبر تازه سر کار آمده حزب جمهوریخواه خلق، عملکرد حزب را بهتر کرد و رای آن را به نزدیک ۲۶ درصد رساند، اما صدرنشینی و اکثریت قاطع همچنان از آن حزب اردوغان بود که نزدیک به ۵۰ درصد آرا را از آن خود کرد.
روشن بود که اردوغان با هر میزان مخالفتی، پشتیبانی حدود ۵۰ درصد از جامعه را با خود دارد. آنها دیده بودند که نخستوزیری با سابقه اسلامگرایی و مقابله با نخبگان سکولار کشور سر کار آمده و بهرغم تمام تهدیدهای ارتش، توانسته است موقعیت خود را حفظ کند. در عین حال، اردوغان از جریان پیروان فتحالله گولن، روحانی مرموزی که هزاران دانشآموز و دانشجو در مدارس او و تحت بورسیههایش درس میخواندند، استفاده کرد تا قوه قضائیه و ارتش را پاکسازی، و جای نیروهای مسلمان را در آنها باز کند.
از ماهعسل تا «سلطان اردوغان»
با در گرفتن جریان موسوم به «بهار عربی» در ۲۰۱۱، احزابی که به لحاظ تاریخی به اخوان مسلمین نزدیک بودند که سازمانیافتهترین جریان سیاسی در بیشتر کشورهای عربی همچون مصر، سوریه، تونس و مراکش بود، در موقعیتی ممتاز قرار گرفتند. در این سالها این گمان مطرح شد که «الگوی ترکیه» که در آن حزبی اسلامگرا با دموکراسی سر کار میآید، ولی نهادهای غیرمذهبی دولت را مخدوش نمیکند، میتواند بدیل مناسبی باشد. میگفتند این الگو میتواند چهره اسلام سیاسی را دگرگون کند و بدیلی غیر از بن لادن و خمینی ارائه دهد. در ایران نیز اردوغان محبوب نهضت آزادی، اصلاحطلبان و روشنفکران دینی بود. محمد قوچانی در سرمقالهای در «شهروند امروز» او را به مثابه «آتاتورک مسلمان» ستود که میراث بنیانگذار جمهوری ترکیه را در لوای دینداری پیش میبرد.
احمد داووداوغلو، وزیر خارجه اردوغان، نظریاتی همچون «عمق راهبردی» و «صفر مشکل با همسایگان» را مطرح کرده بود و به نظر میرسید موفق است. اردوغان به تمام کشورهای همسایه، جز ارمنستان، سفر کرد و حتی کوشید روابط آنکارا را با ایروان هم بهبود دهد. ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه، دسامبر ۲۰۰۴ به ترکیه سفر کرد تا نخستین رئیس جمهوری تاریخ روسیه باشد که چنین میکند. نخستین سفر دوجانبه باراک اوباما نیز پس از انتخاب شدن، به ترکیه بود. در سالهای پس از تهاجم آمریکا به عراق، ترکیه جایگاه خوبی در این کشور داشت و روابط حسنهای نیز با اقلیم کردستان عراق و خاندان بارزانی برقرار کرد. روابط اردوغان با اسرائیل نیز در آغاز خوب بود و ۲۰۰۵ به این کشور رفت و از موزه یادبود هولوکاست در اورشلیم دیدار کرد. شیمون پرز، رئیس جمهوری وقت اسرائیل، نیز ۲۰۰۷ به ترکیه رفت و در مجلس آن سخنرانی کرد. نخستین بار بود که رهبری اسرائیلی در پارلمان کشوری با اکثریت مسلمان سخن میگفت.
اما طولی نکشید که «ماه عسل» اردوغان هم با کشورهای منطقه و غرب تمام شد، هم با مردم خودش. در جریان جنگ ۲۰۰۹ غزه و دعوای کلامی اردوغان و پرز در مجمع داووس، روابط ترکیه با اسرائیل مخدوش شد؛ گرچه هرگز قطع نشد. در سطح منطقه نیز تلاش اردوغان برای نقشآفرینی در «بهار عربی» عاقبت خوشی نداشت، چرا که نه اسد سرنگون شد و نه اخوان مسلمین توانست در سایر کشورها جاپای خود را محکم کند. دولت حاصل این جریان در مصر که ۲۰۱۳ با کودتای سیسی سرنگون شد، روابط قاهره و آنکارا نیز قطع شد و تا همین اواخر قطع مانده است. دخالت نظامی اردوغان در لیبی نیز با مقابله قاطع مصر و امارات متحده عربی روبهرو شد. اینک به نظر میرسد که تمام کشورهای حوزه دریای شرق مدیترانه، از یونان و قبرس تا مصر و اسرائیل، با هم علیه اردوغان متحد شدهاند.
اما مهمترین نکته در این روند، این است که در صحنه داخلی نیز اردوغان روز به روز اقتدارگراتر شد. در سالهای اول حضور او در صدر قدرت، حامیانش بیم آن داشتند که نهادهای سکولار قدرت با او نیز چنان کنند که با امثال اربکان و پیشینیان کرده بودند. اما اردوغان پس از دفاع دست به حمله زد و اینک از همان نهادها برای تعقیب مخالفان خود استفاده میکند. ترکیه را امروز بزرگترین زندان روزنامهنگاران میدانند و اکثریت قریب بهاتفاق رسانهها به شیوههای مختلف از دست مخالفان او در آمدهاند.
در طول ۲۰۱۳ شاهد اعتراضاتی بودیم که از بستنشینی در پارک گزی استانبول آغاز شد و به شورشی بزرگ در سراسر کشور علیه حکومت اردوغان بدل شد. با این همه، او توانست در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۴ که پس از اصلاحات هفت سال پیش، برای نخستین بار با رای مستقیم مردم صورت میگرفت، پیروز شود و از نخستوزیری به ریاستجمهوری برسد. سه سال بعد، او با یک همهپرسی دیگر موفق به اعمال اصلاحات بیشتری شد تا مقام نخستوزیری از بین برود و قدرت بیش از پیش در دست رئیس جمهوری یککاسه شود. کودتای ناکام ۲۰۱۶ طرفداران گولن (که پس از سالها اتحاد، علیه متحد قبلی خود شوریدند) نیز به اردوغان فرصتی بیش از پیش داد تا مخالفان خود را پاکسازی کند. در پی آن ماجرا، دهها هزار معلم و استاد دانشگاه و کارمند دولت اخراج، و بسیاری از آنان تبعید شدند.
در این سالها اردوغان به «سلطان اردوغان» ملقب شده و رهبری که مثل پادشاهان عثمانی خودکامه است. قصر هزاراتاقی که او در آنکارا برای نهاد ریاست جمهوری ساخته، به نمادی از اقتدارگراییاش بدل شده است. وضع خوب اقتصادی که ایجاد کرده بود، جای خود را به بحران شدید و سقوط ارز کشور داده است. رابطه خوبش با کردها نیز در جریان جنگ داخلی سوریه و تاثیرات آن بر ترکیه، از میان رفت، و بسیاری از نزدیکان و ستارههای دولتش، از علی بابا جان تا احمد داووداوغلو، به جریان اپوزیسیون پیوستند.
«سلطان اردوغان» اینک در انتخابات ۲۰۲۳ با واقعیتی بیسابقه روبهرو است: اپوزیسیونی متحد که این بار تصمیم گرفته است اختلافات را کنار بگذارد و حول نامزدی کیلیچداراوغلو، علیه او متحد شود. اردوغان عامدانه روز ۱۴ مه را برای انتخابات برگزیده است تا یادآور ۱۴ مه ۱۹۵۰ باشد؛ زمانی که حزب دموکرات به رهبری عدنان مندرس، حزب آتاتورک را شکست داد تا برای نخستین بار در تاریخ ترکیه، قدرت به شیوه دموکراتیک به حزب اپوزیسیون تحویل داده شود که مانند حزب اردوغان، منتقد سکولاریسم بود. اما مندرس ۱۰ سال بعد در کودتای ارتش سرنگون، و سپس اعدام شد. اردوغان اینگونه میخواهد خود را مدافع جریان دموکراسی و اکثریتی جلوه دهد که صدای آنان بارها در طول تاریخ ترکیه در دل کودتاها گم شده است.
اما امسال همچنین صدمین سالگرد برپایی جمهوری ترکیه است و مخالفان اردوغان، پای صندوقها رای خود را به نماینده حزبی میدهند که این جمهوری را بنا نهاد. آنان پس از سالها به این نتیجه رسیدهاند که جریان اقتدارگرا و اسلامگرای اردوغان بیش از هر چیز، تهدیدی برای اصل جمهوری و نهادهای متزلل، اما همچنان ماندگار آن است. رای مردم و شیوه عملکرد نهادها نشان خواهد داد که دومین قرن جمهوری در ترکیه با شکست اردوغان آغاز خواهد شد، یا با تداوم حکمرانی او.