اسرائیل و ایران؛ دوست یا دشمن؟

نگاهی مختصر به پیشینه روابط ایران و اسرائیل

دیدار رضا صفی‌نیا، نماینده ویژه ایران در اسرائیل با بن‌گوریون در اورشلیم، ۱ ژوییه ۱۹۵۰-Teddy Brauner/GPO

شاهزاده رضا پهلوی روز یکشنبه با اعلام خبر سفر قریب‌الوقوع خود به اسرائیل منجر به واکنش‌های سریع شد. او اعلام کرد این سفر را با هدف رساندن پیام دوستی مردم ایران، گفتگو با متخصصان آب اسرائیلی و شرکت در مراسم روز یادبود هولوکاست انجام می‌دهد. شاهزاده رضا پهلوی تاکید کرد: «می‌خواهم مردم اسرائیل بدانند که جمهوری اسلامی نماینده مردم ایران نیست. پیوند دیرین میان دو ملت ایران و اسراییل می‌تواند دوباره برقرار شود و به هر دو ملت سود برساند. به اسرائیل می‌روم تا نقشم برای ساختن آن آینده روشن‌تر را ایفا کنم.»

رویکرد شاهزاده رضا پهلوی در تضاد آشکار با رویکرد جمهوری اسلامی قرار دارد که دشمنی با اسرائیل و یهودستیزی را سال‌ها است به یکی از ارکان اصلی خود تبدیل کرده است. جمهوری اسلامی امروز تنها حکومت جهان است که به نیروهای شبه‌نظامی که علیه اسرائیل می‌جنگند کمک تسلیحاتی می‌کند و ابایی از تهدید میلیون‌ها شهروند اسرائيلی به کشتار ندارد. علی خامنه‌ای در ضمن تنها رهبر دولتی در جهان است که هولوکاست، پدیده کشتار شش میلیون یهودی در خلال جنگ جهانی دوم، را بی‌شرمانه انکار می‌کند. نشریات وابسته به جمهوری اسلامی،‌ مثلا روزنامه «کیهان»، در سال‌های گذشته به تحسین آدولف هیتلر و منکران هولوکاست دست زده‌اند.

پیوند دیرین

پیوند ایران و ملت یهود البته به قرن‌ها قبل از تشکیل دولت اسرائیل بازمی‌گردد. در سال ۵۳۸ پیش از میلاد بود که کورش کبیر، بنیانگذار پادشاهی هخامنشی،‌ با فتح بابل به یهودیان امکان داد که به ۵۹ سال دوران اسارت خود در بین‌النهرین پایان دهند و به ممالک خود در پادشاهی یهودیه در فلسطین بازگردند. همین است که کوروش نزد ایرانیان یهودی همیشه از جایگاهی ویژه برخوردار بوده است. (پیش از این در مورد نقش تاریخی ایرانیان در عید حنوکا و عید پوریم یهودیان نیز نوشته‌ام.)

اما از تاریخ باستان بگذریم و به قرن بیستم و ماجرای تشکیل دولت اسرائیل و روابط آن با ایران بپردازیم.

بنیان تشکیل اسرائیل به جنبش صهیونیسم مدرن می‌پردازد که در اواخر قرن نوزدهم اغاز شد. یهودیان به تشویق این جنبش به فلسطین، سرزمین تاریخی خود، مهاجرت می‌کردند و می‌کوشیدند جامعه‌ای نوین در آن‌جا به پا کنند. البته شماری از یهودیان از قدیم‌الایام در سرزمین فلسطین بودند و مثلا شهر بیت‌المقدس (اورشلیم) در زمان امپراتوری عثمانی هم اکثریت یهودی داشت (طبق سرشماری سال ۱۹۰۵). با پایان جنگ جهانی اول و سقوط امپراتوری عثمانی، فلسطین به رای «جامعه ملل» به قیمومیت بریتانیا سپرده شد. لندن از سال ۱۹۱۷ فلسطین را در اشغال خود داشت و به جنبش صهیونیستی نیز وعده داده بود که یهودیان حق برپایی «خانه یهود» در فلسطین را خواهند داشت مادام که به حقوق سایر مردمان این سرزمین لطمه نخورد.

در این سال‌ها درگیری بین یهودیان و عرب‌های مسیحی و مسلمان در فلسطین اتفاق افتاد و ایران به عنوان کشوری با اکثریت مسلمان در مواردی از فلسطینی‌ها پشتیبانی می‌کرد. مثلا باقر کاظمی، نماینده ایران، در سال ۱۹۳۵ در جلسه مجمع عمومی «جامعه ملل» در ژنو چنین کرد. با این همه ایران سر دشمنی با یهودیان ساکن فلسطین را نداشت و در سال ۱۹۴۲ «آژانس یهود» که نهاد اصلی جنبش صهیونیستی بود دفتری در تهران باز کرد که بعدها به سفارت عملی اسرائیل تبدیل شد.

پس از جنگ جهانی دوم، بریتانیا مساله آینده فلسطین را به سازمان ملل سپرد. در سال ۱۹۴۷ کمیته‌ای متشکل از ۱۱ کشور که عضو شورای امنیت نبودند و بی‌طرف به حساب می‌آمدند تشکیل شد. این کمیته سفرهایی به فلسطین داشت و نصرالله انتظام، دیپلمات ارشد ایرانی، از طرف کشورمان در این سفرها حاضر بود که قبلا در مورد آن نوشتم. علیقلی اردلان، دیپلمات ایرانی سفارت در ترکیه، از دیگر چهره‌های حاضر در این سفرها بود. نهایتا دو طرح از کمیته بیرون آمد: یکی طرح تقسیم فلسطین به دو کشور یهودی و عربی؛ و دیگری طرحی برای تشکیل یک دولت واحد فدرال. اکثریت کمیته که متشکل از کشورهای غربی و آمریکای لاتین (از جمله سوئد، استرالیا و اروگوئه) بودند به اولی رای دادند و ایران به همراه تنها دو دولت دیگر که آن‌ها نیز گرایش مستقل داشتند (هند و یوگسلاوی) به طرح دولت فدرال رای دادند که با این حساب شکست خورد. چکسلواکی به عنوان تنها متحد شوروی حاضر در این کمیته نیز به طرح اولی رای داد که خبر از مواضع مسکو و پراگ در آن سال‌های می‌دهد.

با رای سازمان ملل، یهودیان در ماه مه ۱۹۴۸ تشکیل دولت اسرائیل را اعلام کردند و به زودی خواهان عضویت در سازمان ملل شدند. کشورهای عربی اما حاضر به قبول رای سازمان ملل نبودند و دست به جنگ‌افروزی علیه دولت تازه‌تاسیس اسرائیل زدند. ایران در این جنگ بی‌طرف بود اما عناصر ارتجاعی اسلام‌گرا در ایران علیه دولت اسرائیل تبلیغ می‌کردند. آیت‌الله کاشانی حتی مدعی بود که گروهی از ایرانیان را به فلسطین اعزام می‌کند تا در جنگ علیه اسرائیل شرکت کنند. او در تبلیغاتش می‌گفت: «یک عده یهودی قاچاقچی بی‌وطن که مطرود جمیع بلاد عالم می‌باشند به زور دول بزرگ در آن‌جا مسکن گزیده‌اند». در مقابل حزب توده ایران که یهودیان ایرانی نیز در صفوفش گرد آمده بودند از استقلال اسرائیل دفاع می‌کرد و از دولت ایران می‌خواست این کشور نوپا را به رسمیت بشناسد و با آن رابطه برقرار کند.

اسرائیل از همان روزها قصد برقراری رابطه با ایران را داشت. موشه شارت، وزیر خارجه اسرائیل، خطاب به تهران نامه نوشت و خواهان به رسمیت شناخته شدن بود. دیوید بن گوریون، اولین نخست‌وزیر اسرائیل، نظریه «اتحاد حاشیه» را مطرح کرد که به موجب آن حالا که اسرائیل با همسایگان عربش در جنگ بود باید با «همسایگانِ همسایگانش» یعنی کشورهای غیرعربی منطقه رابطه برقرار کند. این کشورها غیر از ایران شامل بودند بر ترکیه و اتیوپی و البته در بعضی تعابیر مسیحیان لبنان را نیز شامل می‌شدند.

این البته تعریف اسرائیل از زاویه منافع ملی خودش بود. ایران از زاویه منافع خود به عنوان کشوری دیرین و قدرتمند در منطقه در جهت عمومی برقراری رابطه با تمام کشورها قرار داشت. تهران در سال ۱۹۴۹ در سازمان ملل به عضویت اسرائیل رای منفی داد اما عموما می‌توان گفت که واقعیت وجود این کشور از ابتدا به رسمیت شناخته می‌شد. ایران بر خلاف کشورهای عربی هم بازرگانی گسترده با اسرائیل داشت، هم روابط مدنی و هنری و ورزشی. این رابطه در جناح‌های مختلف سیاسی ایران نیز برقرار بود بود. مثلا محافل نزدیک به حزب توده با احزاب چپ‌گرای اسرائیلی رابطه داشتند. از سوی دیگر سپهبد حاجعلی رزم‌آرا در سال ۱۹۴۹ (مدتی پیش از نخست‌وزیر شدنش) در سخنانی ارتش اسرائیل را ستود و آن‌را الگویی برای ایران دانست. در عین حال جامعه یهودی ایران در شماری کم به اسرائیل مهاجرت کردند و عموما به زندگی خود در میهن‌ دیرین‌شان، ایران، ادامه دادند. در همین سال‌ها حدود ۸۰۰ هزار یهودی از کشورهای عربی مجبور به گریختن به اسرائیل شدند. بسیاری از یهودیان عراقی که روابطی دیرینه با هم‌کیشان خود در ایران داشتند از راه ایران به اسرائیل می‌رفتند. محمد ساعد مراغه‌ای، نخست‌وزیر ایران، در فوریه ۱۹۵۰ در سخنانی تاثیرگذار اعلام کرد که در ایران به روی همه پناهجویان باز است و این‌گونه به یهودیان کشورهای عربی اجازه داد از ایران به عنوان پلی امن برای رسیدن به اسرائیل استفاده کنند.

در مارس ۱۹۵۰، کمتر از دو سال پس از بنیانگذاری اسرائیل، دولت ایران به نخست‌وزیری ساعد بالاخره اسرائیل را به رسمیت شناخت. نصرالله انتظام، سفیر وقت ایران در سازمان ملل، این موضوع را در روز هفت مارس در دیدار با همتای اسرائیلی خود، آبا ابان، دیپلمات شهیر اسرائیلی، مطرح کرد. انتظام در این هنگام البته رئیس مجمع عمومی سازمان ملل هم بود و در همین سمت هنگام بازدید بن‌گوریون از سازمان ملل با او نیز دیدار کرد. چند هفته بعد رضا صفی‌نیا به عنوان نماینده ویژه ایران به اسرائیل رفت و مراسمی به افتخار او در اورشلیم برگزار شد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

اما دولت محمد مصدق که چند ماه بعد سر کار آمد، صفی‌نیا به تهران بازگردانده شد. روایت رسمی مصدق این بود که کاهش حضور دیپلماتیک ایران در اسرائیل به دلایل مالی بوده است. در عین حال روابط بازرگانی دو کشور ادامه یافت. ایران در آن سال‌ها به اسرائیل محصولات کشاورزی می‌فروخت و کالاهای صنعتی وارد می‌کرد. در عین حال، حسین فاطمی که هنوز وزیر خارجه نشده بود در مجلس علیه اسرائیل نطق کرد. درگیری دولت مصدق با بریتانیا در این سال‌ها او را به چهره‌ای جهانی تبدیل کرد و جالب این‌جا است که بسیاری از اسرائیلی‌ها که همین چند سال پیش خود درگیر جنگ با بریتانیا و تلاش برای استقلال بودند از همین زاویه از مصدق استقبال می‌کردند؛ جریان اپوزیسیون راست‌‌گرا در اسرائیل که بیش از جریان سوسیالیست غالب ضدبریتانیایی بود حتی بیشتر از مصدق تمجید می‌کرد. طرفه آن‌جا که نخست‌وزیر ایران حالا هم مورد تحسین راست‌گرایان اسرائیلی بود و هم الهام‌بخش ملی‌گرایان در مصر. فاطمی اما پس از رسیدن به وزارت خارجه دفتر «آژانس یهودی» در ایران را تعطیل کرد و به نظر می‌خواست ایران را به کشورهای عربی نزدیک‌تر کند. اما این دفتر مدت کوتاهی بعد دوباره گشوده شد که نشان می‌دهد فاطمی در این زمینه تصمیم‌گیرنده واحد نبود. یک ماه بعد (ژوئن ۱۹۵۳) حتی شاهد امضای قراردادی بین بانک ملی ایران و بانک لئومی اسرائیل بودیم که مورد حمایت دولت مصدق بود.

سیاست مستقل ملی

دولت مصدق در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سرنگون شد. محمدرضا شاه پهلوی در سال‌هایی که در پی آمد از طرف بسیاری از طرفداران مصدق و چپ‌گرایان متهم به سرسپردگی به غرب و آمریکا بود و روابط ایران با اسرائیل (که غیررسمی اما گسترده بودند) نیز از مورد نقد شدید قرار می‌گرفتند. بسیاری از مخالفین شاه در این مورد افسانه‌سرایی‌هایی هم می‌کردند که واقعیت نداشت. شاه سیاست اعلام‌شده خود را «سیاست مستقل ملی» می‌نامید که بر مبنای آن منافع ملی ایران در اولویت قرار داشت و ایران از همین زاویه با کشورهای مختلف از جمله اسرائیل رابطه داشت.

ایران در دوران محمدرضا شاه در واقع توانست به توازنی مثال‌زدنی در روابط خارجه خود دست پیدا کند. چرا که هم با کشورهای غربی رابطه دیپلماتیک داشت و هم با شوروی، کشورهای بلوک شرق و کشورهای کمونیستی خارج از این بلوک همچون یوگسلاوی و چین. در منطقه نیز روابط ایران هم با اسرائیل برقرار بود و هم با کشورهای عربی. ناصر البته روابط با مصر البته را قطع کرده بود اما در سال ۱۹۷۰ (چند هفته پیش از درگذشت رئیس‌جمهور مصر) مجددا روابط برقرار شد.

شاه در مقابل اسرائیل هرگز سیاستی یک‌جانبه نداشت. در سال ۱۹۶۷ که اسرائیل در پی جنگ شش روزه سرزمین‌های فلسطینی باضافه بخش‌هایی از خاک مصر و سوریه را اشغال کرد، شاه به شدت با این حرکت مخالفت کرد. مقامات ایران هم در گفتگوهای علنی و رسانه‌ای و هم در دیدارهای خصوصی با دیپلمات‌های اسرائیلی با اشغال سرزمین‌های فلسطینی مخالفت می‌کردند. خود شاه چند روز پس از جنگ شش روزه اعلام کرد: «عصر تصرف اراضی دیگران از طریق نیروی اسلحه پایان یافته».

نمونه‌ای از برخورد مقام‌های ایران و اسرائيل را در دیداری می‌بینیم که در دسامبر ۱۹۷۰ در ویلای اردشیر زاهدی، وزیر خارجه وقت ایران، در حصارک بین شماری از دیپلمات‌های دو کشور برقرار شد. از طرف اسرائیلی‌ها، آبا ابان، وزیر خارجه وقت، در این دیدار حضور داشت. ابان در این دیدار به زاهدی گفت: «‌ما و شما دارای علایق و منابع مشترک هستیم. ما معتقدیم که استقلال کشورهای خاورمیانه و موجودیت آ‌ن ها باید حفظ شود ما معتقد بوجود تنوع هستیم. وقتی طرز فکر کشورهایی همچون عراق و یمن نوبی را می‌بینیم در اعتقاد خود بضروروت همکاری با ایران راسخ‌تر می‌شویم. من امیدواریم که این نوع مذاکرات و تبادل نظرها بین ما ادامه داشته باشد.» با این حساب جوی از دوستی بین دو کشور برقرار بود و ایران در ضمن نظراتش را صراحتا مطرح می‌کرد.

مقامات ایران در عین حال به کشورهای عربی می‌گفتند که باید واقعیت موجودیت اسرائیل را بپذیرند و رویای نابودی آن‌را کنار بگذارند؛ حرفی که کشورهای عربی پس از گذشت سال‌ها به آن رسیدند. ایران در این سال‌ها حتی در یک مورد از یاسر عرفان، رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین، مبلغ ۳۰۰ هزار دلار حمایت مالی به عمل آورد و می‌کوشید فلسطینی‌ها را به سوی صلح سوق دهد و از اقداماتی همچون ربایش هواپیما که گروه‌های فلسطینی انجام می‌دادند به شدت انتقاد می‌کرد. نخست‌وزیر وقت ایران، امیرعباس هویدا، که به دلیل بزرگ شدن در کشورهای عربی به این این زبان مسلط بود، در بسیاری از این مذاکرات شخصا حضور داشت و به زبان عربی صحبت می‌کرد. شاه در ضمن به آمریکا پیشنهاد داد که بین اسرائیل و عرب‌ها میانجیگری کند؛ پیشنهادی که ایران می‌توانست در آن نقشی یگانه داشته باشد.

با این حساب ایران هم از سر دوستی با اسرائیل وارد می‌شد و هم از سر رابطه برابر و هم با خواست صلح. در عین حال روابط اقتصادی، علمی و ورزشی گسترده‌ای بین دو کشور موجود بود. دکتر فیروزه کاشانی ثابت، استاد تاریخ در دانشگاه پنسیلوانیا، اخیرا در مقاله‌ای که در ژورنال علمی «مطالعات خاورمیانه» منتشر شد به موضوع روابط ایران و اسرائیل در بازه زمانی دهه ۱۹۳۰ تا ۱۹۷۰ پرداخته است. کاشانی ثابت در این مقاله به سفر پنج دانشمند ایرانی به اسرائیل در سال ۱۹۶۰ برای شرکت در همایش بین‌المللی موسسه وایزمن اشاره می‌کند که طی آن مذاکراتی بین علی اصغر آزاد، از روسای وقت دانشگاه تهران، و کمیسیون انرژی اتمی اسرائیل برای همکاری در زمینه استفاده صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای نیز صورت گرفته بود. آزاد در واقع بنیانگذار مرکز اتمی دانشگاه تهران و از پدران بنیانگذار صنعت هسته‌ای ایران بود و این نشانی است از اهمیت این رابطه.

لیور استرنفلد، تاریخدان اسرائیلی ایران‌شناس و استاد دانشگاه ایالتی پنسیلوانیا، نیز به زوایای مختلف روابط ایران و اسرائیل در این دوره پرداخته است و از جمله به سفر جلال آل احمد و سیمین دانشور به اسرائیل که در همین سال‌ها سرگرفت و به سفرنامه‌ای منجر شد که آل احمد در آن با تمجید بسیار از اسرائیل گفته بود. استرنفلد در ضمن از زوایای مردمی دیگر این رابطه نوشته است: از خواننده‌های اسرائیلی در کاباره‌های ایران تا دیدارهای تیم‌های فوتبال ایران و اسرائیل که در آن روزها به همراه هم از قدرترین‌های آسیا بودند.

با وقوع انقلاب ۵۷ و سرکار آمدن اسلام‌گرایان، سفارت غیررسمی اسرائیل در ایران مجبور به تعطیلی شد. یاسر عرفات از اولین چهره‌های خارجی بود که خود را به ایران رساند و کنار خمینی عکس گرفت. اما حتی در سال‌های اول برپایی جمهوری اسلامی نیز اسرائیل دشمن ایران نبود. وقتی جنگ ایران و عراق درگرفت در حالی که یاسر عرفات دست به حمایت از صدام زد، اسرائیل به طور مخفی به ایران سلاح می‌فروخت چرا که صدام را دشمنی بزرگ‌تر می‌دانست و باور داشت ایران و اسرائیل بار دیگر به مدار دوستی باز خواهند گشت.

با گذشت سال‌ها، جمهوری اسلامی این دشمنی را بیش‌تر کرد و امروز اسرائیل و مردم آن‌را به نابودی تهدید می‌کند و در ضمن مخل صلح در منطقه و از جمله صلح بین اسرائیل و فلسطینی‌ها بوده است. تاریخ اما نشان می‌دهد که ایران سابقه دوستی با اسرائیل را دارد و روابط گسترده‌ای بین این دو کشور برقرار بوده است؛ روابطی که انتظار می‌رود ایران آزاد نیز روزی دوباره برقرار کند.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه