محمدرضا لطفی؛ از کار خلاقه و هنر و سیاست تا آنچه که بر جای گذاشت

موسیقی ایران

عکس از تسنیم

پنج سال پیش، در چنین روزی(۱۲ اردیبهشت)، محمدرضا لطفی، یکی از چهره‌های برجسته و جریان‌ساز موسیقی سنتی و اصیل ایرانی درگذشت. مرگ محمدرضا لطفی بسیار سریع اتفاق افتاد. او پاییز سال ۱۳۹۲ خود را آماده اجرای کنسرتی در تور اروپا و آمریکا کرد و حتی تا اروپا هم رفت، اما در همان‌جا پزشک به او گفت سرطانش به مرحله‌ای درمان‌ناپذیر رسیده و فرصتی برای زنده‌ ماندن ندارد، چه رسد به کنسرت‌دادن. لطفی بازگشت و همانند شمعی آب شد و چند ماه بعد درگذشت.

برخی مانند محمدرضا درویشی نقل‌می‌کنند:«لطفی از شش سال قبل از مرگ می‌دانست سرطان دارد اما آن را جدی‌ نمی‌گرفت و می‌گفت تا ۹۰ سالگی زنده‌ می‌ماند.»

از ماه‌ها و روزهای پایانی عمر این موسیقی‌دان و نوازنده کم‌نظیر تار و سه‌تار، عکسی در دست نیست چرا که لطفی می‌خواست تن تنومند و پهلوان‌وارش در خاطره‌ها بماند و نه پیکر نحیف و نزارش در دو ماه آخر زندگی.

انضباطی آهنین با تمریناتی طاقت سوز

زندگی لطفی را می‌توان به سه دوره مشخص تقسیم کرد. دوره اول که سخت دلبسته آموزش، تمرین و فراگیری بود؛ خود می‌گفت گاهی تمام روز را در زیرزمین منزل پدری‌اش در گرگان سرگرم تمرین وتارنوازی بود و بعدها که به تهران آمد همزمان نزد چند استاد برجسته به آموزش و فراگیری ردیف وشیوه‌های مختلف نوازندگی پرداخت.

لطفی روی شیوه‌ها، ظرافت‌ها و دقایق نوازندگی قدمایی چون وزیری، آقاحسینقلی، میرزاعبدالله و درویش‌خان کار جدی و شبانه روزی کرد و همین تلاش را برای شناخت شیوه‌های نوازندگی نوازندگان برجسته هم‌عصرش چون، علی‌اکبرخان شهنازی، جلیل شهناز و فرهنگ شریف به کار بست. آشنایی عمیق و جدی با ردیف از یک سو و درک پیچیدگی‌های آثار قدما و روایت‌های مختلف از ردیف، او را در همان سنین جوانی(حدوداً ۳۰ سالگی) به مرزهایی رساند که توانست شیوه نوازندگی خاص خود را کشف و عرضه کند. در همین دوره بود که او با حضور در برنامه جشن هنر شیراز از یک سو و شکل‌دهی گروه شیدا در رادیو و تلویزیون و زیر نظر هوشنگ ابتهاج (سایه)، به درکی متفاوت و چند لایه از موسیقی سنتی ایرانی رسید.

روح زمانه در آهنگسازی و کار خلاقه

ذوق و ذهنیت او در ملودی پردازی در همین دوره خبرساز شد. اثری چون داروک(روی شعر نیما) با تنظیم فریدون شهبازیان اوج درک او از روح زمانه در یک کار هنری بود. به گفته آقای شهبازیان «آهنگ‌های محمدرضا لطفی که از ملودی‌های بدیع، زیبا و شیرین برخوردار بود، از نظر فرم پردازش نغمات ردیف موسیقی ایرانی بی‌نظیر بود. او از معدود آهنگسازانی بود که برای اجرای خواننده اثر، بهترین فواصل ممکن را انتخاب می‌کرد که خواننده بتواند به بهترین شکل ممکن از عهده اجرای آن برآید و گروه نیز به راحتی بتواند همه نغمات دستگاه یا آواز مورد نظر را به اجرا درآورد.»

بعدها هر خواننده‌ای که با لطفی کار کرد، معترف بود که داروک بهترین کارش بود، ‌از شجریان که بیش از ده آواز برجسته با لطفی به صورت رسمی و ده‌ها آواز برجسته دیگر به صورت خصوصی دارد، تا شهرام ناظری، هنگامه اخوان، صدیق تعریف، زویا ثابت، محمد معتمدی و این اواخر علیرضا شاه محمدی و...

از هنرمند فعال سیاسی تا تبعیدی ناخواسته

دوره دوم کاری محمدرضا لطفی با جرقه‌های اولیه اعتراضات مردمی در قبل از انقلاب و به خصوص بعد از رخداد ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ آغاز شد و با تشکیل کانون چاووش و تا سال‌های اولیه دهه شصت ادامه یافت. دوره‌ای که او را نه در قامت یک آهنگساز و نوازنده، که یک فعال سیاسی به جامعه شناساند. در همین سال‌ها او ریاست دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران را بر عهده گرفت و به دلیل ظاهر متفاوتش و البته گرایش‌های چپ‌ مارکسیستی که داشت، لقب راسپوتین انقلاب را هم به خود گرفت.

در این دوره لطفی ساخت سرودهایی را بر عهده گرفت که عمده آنها ترویج روحیه انقلابی‌گری بود، حتی سرودی در مقابله با آمریکا ساخت«مرگ بر تو ای آ‌مریکا» که از روحیه ضد امپریالیستی‌اش خبر می‌داد.

این آتش و تب تند اما با هجوم مخالفان موسیقی و جریان مسلط مذهبی سیاسی، فروکش کرد و به سرعت به سردی گرایید. اهالی موسیقی تار و مار شدند و لطفی نیز ۲۰ سالی به تبعیدی اجباری تن داد تا از قامت هنرمندی که، برونگرا بود و به گفته داریوش طلایی:« تصنیفی را که ساخته بود با صدای بلند در دانشگاه می‌خواند و ساز می زد و همه را تهییج می‌کرد.»، به هنرمندی تبدیل شود که آثار خانقاهی و صوفیانه را با سازش زمزمه می‌کرد.

بازگشت به ایران و تمرکز بر آموزش و تشکیل گروه

۲۰ سال بعد لطفی به ایران بازگشت، اما زمانه دیگر شده بود، یاران قدیمی هر کدام دسته و قبیله‌ای درست کرده و شاگردانش نیز، خود استادی شده بودند. لطفی تلاش‌های بسیار کرد تا گروه بزرگان(شجریان، علیزاده، مشکاتیان، ناظری و …) را گردهم آورد و شکوه گذشته را حداقل به شکلی سمبلیک تکرار کند، اما این تلاش‌ها نه تنها ثمری نبخشید که برخی به مخالفت با او برخاستند و هر از گاه دعواهای آنها به رسانه‌ها کشیده شد. شخص لطفی هم در شعله‌ور شدن این منازعات بی‌تقصیر نبود. لطفی اما ناامید نشد و از پای ننشست؛ چند کار را همزمان به پیش برد؛ هنرمندان نسل تازه را گرد آورد و از میان آنها نزدیک به ۵۰ تن را برگزید و سه گروه همنوازان، بانوان و بازسازی شیدا را شکل داد، کنسرت‌هایی در تالار بزرگ کشور برگزار کرد. با دعوت از سازسازان سراسر کشور، کلاس‌های ماهانه سازشناسی تشکیل‌ داد، به آموزش ردیف و تحلیل آنها برای هنرآموزان تازه پرداخت. انتشاراتی را هم به راه انداخت تا همزمان هم کتاب و فصلنامه تولید کند و هم کنسرت‌ها را در قالب‌های صوتی و تصویری انتشار دهد. حاصل این فعالیت‌ها انتشار ده‌ها آلبوم صوتی و تصویری و کتاب و کنسرت گروهی و تکنوازی بود.

لطفی ۵ صبح بیدار می‌شد و می‌نوشت، هفت صبح در مکتبخانه میرزا عبدالله بود و تا ۷ شب یک نفس کار و تلاش می‌کرد. این سنتی بود که به گفته خودش از سال ۱۳۵۴ بنا گذاشته بود. می‌گفت«دیدم اگر بخواهم هم مکتب‌های مختلف نوازندگی را بیاموزم، هم با موسیقی علمی آشنا شوم، گروه تشکیل دهم، نوازنده قدر و شاخصی بشوم، کتاب بنویسم، سازسازی بیاموزم، تدریس کنم، آهنگسازی و کار خلاقه انجام دهم، نباید روزی بیشتر از ۵ ساعت بخوابم و لذا از همان سال شب‌ها ۱۲ می‌خوابیدم و ۵ صبح بیدار می‌شدم» این فشار مستمر کاری البته که تن او را فرسود و توانش را ستاند. اما در مقابل آثاری از او برجای گذاشت که نتیجه آن درعرصه موسیقی کم مانند است.

از محمدرضا لطفی چه برجای مانده است؟

پنج سال بعد از مرگ لطفی پرسش اهالی موسیقی همچنان پابرجاست. از لطفی چه آثاری برجای مانده و چرا خانواده و فرزندش( امید لطفی) اطلاعاتی درباره این آثار منتشر نمی‌کنند؟  به نظر می‌رسد شاگردان و دوستان و هواداران لطفی نگران‌تر از خانواده او هستند. ‌آنها مجدانه و پی‌گیر، طرح باغ مزار لطفی را در شهر گرگان به جایی رساندند و توانستند آن را در صحن شورای شهر گرگان مطرح و به تصویب برسانند.

این طرح اگر چه کند به پیش می‌رود اما از قرار طرح ساخت فرهنگسرایی به یاد این چهره کم‌نظیر عرصه موسیقی در دستور کار قرار دارد. مزار او نیز از وضعیت اولیه به در آمده و پاکیزه‌تر از گذشته و با گل‌کاری‌هایی در اطراف شأنی در خور نام لطفی یافته است.

شاگردان لطفی نیز بیکار ننشستند. برای نمونه محسن بخشنده، از شاگردان آقای لطفی کتاب «مبانی فن نوازندگی تار و سه‌تار: یک ترم کلاس استاد محمدرضا لطفی» را گردآوری، آوا نگاری و اجرا کرده و نوشته است که این کتاب و مواد و محتوای آن زیر نظر استاد لطفی و بامقدمه‌ای از او منتشر می‌شود.

حضور برخی از شاگردان و یاران محمدرضا لطفی در مراسم رونمایی این اثر نشان از قوت و اعتبار سخنان مؤلف این کتاب می‌دهد.

اما هیچ یک از این آثار نمی‌توانند آن چیزی باشند که خود لطفی از خود برجای گذاشت.

محمدرضا لطفی در مصاحبه‌هایی که انجام داد اعلام کرده بود روی ردیفی تحلیلی کار می‌کند که چه از لحاظ فرم و چه نحوه تحلیل با آثار منتشرشده تا کنون تفاوت دارد. همچنین گفت که قصد دارد کتابی شبیه «سرگذشت موسیقی ایران»(تالیف روح الله خالقی) و به همان سبک و سیاق بنویسد. خالقی پایان کتابش را سال ۱۳۴۰ قرار داد و لطفی آغاز کتابش را همین سال. می‌گفت هر شب خاطرات تحلیلی خود را می‌گوید و ضبط می‌کند. اکنون اما مشخص نیست که این آثار نزد چه کسی است و بر سر‌آنها چه آمده است؟ شاید در پنجمین سال درگذشت این موسیقیدان نامی خانواده و بازماندگان او به سخن آیند و حداقل فهرستی از  آثار منتشر نشده او را با علاقه‌مندان آثار این استاد در میان بگذارند.

بیشتر از فرهنگ و هنر