مروری بر گفت‌وگوی احمد احرار با شاهزاده رضا پهلوی

این گفت‌وگو در آستانه ۴۰ سالگی شاهزاده رضا پهلوی انجام‌ شده است

احمد احرار، یکی از پیشکسوتان نامدار روزنامه‌نگاری معاصر ایران، یکم دی‌ماه، پس از ۸۸ سال زندگی، در پاریس درگذشت. احرار جدا از تجربه روزنامه‌نگاری در چند نشریه و روزنامه‌ و مجله معروف ایران، نویسنده‌ای چیره‌دست هم بود و برخی از رمان‌های تاریخی خواندنی را که ابتدا به‌صورت پاورقی نوشته و سپس کتاب شدند، به‌ جامعه کتابخوان‌های ایران ارائه کرد. برخی از سرمقاله‌های سیاسی خواندنی و چالشی روزنامه‌ اطلاعات هم حاصل قلم‌رنجه‌های او بود.

زمانی که او به خارج‌ از ایران کوچ کرد، طبیعی بود که مانند دوره‌های قبل از انقلاب فعال نباشد اما سه کتاب منتشر کرد که حاصل گفت‌وگوهای او با سه رجل سیاسی سرشناس ایرانی بود؛ نخست گفت‌وگویی با احمد میرفندرسکی، دیپلمات و آخرین وزیر خارجه نظام مشروطه ایران، با عنوان «در همسایگی خرس»، و سپس گفت‌وگویی با ارتشبد قره‌باغی با عنوان «چه شد که چنان شد؟» و در نهایت، گفت‌وگویی نسبتا چالشی با شاهزاده ‌رضا پهلوی که با عنوان «گذشته و آینده» در پاییز ۱۹۹۹ (۱۳۷۸) انجام شد. هر سه کتاب‌ حاوی نکاتی خواندنی و ظریف درباره وقایع تاریخ معاصر ایران‌اند.

گفت‌وگوی او با شاهزاده رضا پهلوی نیز از این مزیت دور نیست و به‌رغم گذشت نزدیک به ربع قرن از آن زمان، می‌توان گفت حاوی نکاتی است که همچنان دغدغه ایرانیان علاقه‌مند است؛ به‌خصوص که در حداقل پنج سال گذشته، نام شاهزاده رضا پهلوی در فضای سیاسی و اجتماعی داخل و خارج از ایران انعکاس افزون‌تری یافته و خود او نیز فعال‌تر از گذشته نشان داده است و در عمل می‌توان او را موثرترین چهره مخالف جمهوری اسلامی در میان اپوزیسیون لقب داد.

کتاب در ۱۴ فصل مدون شده است و مخاطب در این کتاب، با تمامی ویژگی‌ها و جلوه‌های خصوصی و شخصی و خانوادگی شاهزاده رضا پهلوی از زمانی که کودکی خردسال بود تا سن ۴۰ سالگی آشنا می‌شود. اینکه این گفت‌وگو در آستانه ۴۰ سالگی شاهزاده‌ ایرانی انجام‌ شده است، خود از نوعی پختگی چه در سوالات و چه در پاسخ‌ها خبر می‌دهد.

احرار در همان بدو گفت‌وگو و با ارائه فهرستی از دیدگاه‌های مختلف از مخالف تا موافق با شاهزاده رضا پهلوی، به مخاطب اعلام می‌کند که قرار نیست یک گفت‌وگوی سفارشی را بخواند: «من به‌عنوان یک روزنامه‌نگار حرفه‌ای، می‌توانم بازگوکننده مجموعه‌ای از این سوالات باشم، اما همه سوالات دلپسند نخواهند بود. برخی سوالات احتمالا آزاردهنده‌‌اند. برخی نیز ممکن است تاثراتی در خانواده و نزدیکان و هواداران شما [شاهزاده] برانگیزد، اما نتیجه کار در هر حال بستگی دارد به اینکه فضای گفت‌وشنود کاملا باز و بی‌تکلف و پاسخ‌ها به‌قدرکافی صریح و روشنگرانه باشد.» و پاسخ می‌شنود: «اشکالی ندارد و بپرسید.»  (ص ۹)

وقتی پرسشگر از شاهزاده رضا پهلوی می‌پرسد آیا شما به انتظار نشسته‌اید که رستمی پیدا شود و با گرز گاوسر و شمشیر خون‌چکان راه بازگشت شما به ایران و نشستن  بر تخت پدر را هموار کند؟ پاسخ می‌شنود: «در آخر قرن بیستم و دنیای قرن ۲۱،‌ اینترنت و ماهواره، چنین کارهایی امکان‌پذیر نیست… اهمیت پادشاهی در جنبه سنتی و فرهنگی و تاریخی آن است. در دنیای امروز، همان جنبه نهادی آن است که اهمیت دارد. پادشاه در دنیای امروز یک مدیر سیاسی، یک مقام کنترل‌‌کننده و اداره‌کننده دولت نیست و نباید باشد.»

شاهزاده در ادامه می‌گوید: «پادشاه، یعنی پدر من در آن برهه از زمان و بالاجبار آن قدر درگیر مسائل‌ جاری و مسائل اداری شده بودند که دیگر در جایگاه پادشاه مشروطه، یک پادشاهی که باید مبرا باشد از مسئولیت‌ها، قرار نداشتند.» او سپس سلطنت‌های مشروطه کشورهایی چون سوئد، اسپانیا و بریتانیا را مثال می‌زند که در هیچ‌کدام، پادشاه یا ملکه نقشی جز نقش نهادی ندارند و نماد وحدت ملی و قومی یک کشورند. (ص-۱۱)

در ادامه همین بخش از گفت‌وگو است که او بر دیدگاهی پای می‌فشارد که به‌رغم تغییراتی در این سال‌ها، بن‌مایه‌های آن همان نگاه به چگونگی شکل‌گیری دولت مدرن در عصر دولت‌-ملت‌ها است: «سلطنت از طریق اینکه پادشاهی راه بیفتد و بگوید من دارم می‌آیم به ایران یا کاوه آهنگری پیدا شود و حمایتش کند، باز نخواهد گشت. اینجا است که عده‌ای بر سر نقش من با من اختلاف نظر دارند… من سلطنت را فقط در قالب دموکراتیک می‌بینم و بر این باورم که سلطنت تنها از این طریق می‌تواند نقش مثبت و سازنده‌ای در آینده مملکت داشته باشد.» (ص-۱۲)

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

شاهزاده در جایی دیگر از گفت‌وگو توضیح می‌دهد: «در نظام پادشاهی، باید حزب باشد، قوه مقننه، قضاییه، مجریه؛ نهادهای قانونی و سازمان‌های دموکراتیک سیاسی-اجتماعی وجود داشته باشند و هرکدام کار خودشان را بکنند. بدون آنکه پادشاه در کار آن‌ها مداخله بکند. هر فرم دیگری غیر از این داشته باشد،‌ خود من یکی از مخالفان سلطنت خواهم بود.» (ص-۱۸)

درک نظری از تحولات دنیای مدرن و حکومت‌ها

وجه مهم این گفت‌وگو در همان صفحات اولیه آن است که مخاطب در‌می‌یابد گفته‌های شاهزاده رضا پهلوی برآمده از مطالعات گسترده‌ او است که سعی می‌کند تمامی مدل‌های حکومتی در دنیا از گونه‌های مدرن تا سنتی و حتی حکومت‌هایی را که شبه‌جمهوری یا شبه‌سلطنتی‌اند، به‌دقت مطالعه و تحولات تاریخی آن‌ها را نیز به‌دقت بررسی کند و به تحلیلی از روند سقوط و صعود حکومت‌های مختلف در دنیای کنونی برسد و بر اساس همان تحلیل، به یک ارزیابی انتقادی از روند مدرنیزاسیون ایران در دوره سلطنت پدرش دست یازد: «بجا بود که پدرم بیشتر حوصله می‌کرد. راه ۸۰-۷۰ ساله را ظرف ۲۰ سال نمی‌رفت. مملکت ما از لحاظ توسعه و عمران نصف راهی را که پیموده‌ بود، می‌پیمود اما در عوض، ملت احساس مشارکت در سرنوشت خودش را پیدا می‌کرد. اگر ملت خود را در‌ آنچه به دست آمده بود، بیشتر سهیم حس می‌کرد، برای نگه‌داشتنش کوشش بیشتری به خرج می‌داد و نسل من در وضعی مثل امروز قرار نمی‌گرفت.» (ص-۱۳)

وقتی احمد احرار از او درباره خانواده و منتسبان پادشاه می‌پرسد و اینکه چه در دوره قاجار و چه در دوره پدربزرگ و پدرش این نقیصه وجود داشت که اقوام و خانواده و بستگان پادشاه به دلیل نزدیکی به مقام سلطنت، از امکانات و رانت‌هایی برخوردار بودند که دیگران چنین امکانی را نداشتند و برخورد با تخلف‌ها هم هیچ‌گاه جدی نبود، پاسخ می‌شنود: مشکل اول این بود که «مقام سلطنت در ایران باید حتی‌المقدور آسیب‌ناپذیر باشد و این امر مستلزم آن است که پادشاه خود را از معرض توقعات دور نگه دارد… و در امور اجرایی دخالت نکند؛ چرا که هرگونه دخالت در کار اجرایی، اداری، تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری پادشاه را که مقامی غیرمسئول است در معرض توقعات و حب و بغض‌ها قرار می‌دهد و آسیب‌پذیر می‌کند».

اشاره احمد احرار به در نظر گرفتن شاهدخت شهناز به‌عنوان ولیعهد پیش از تولد شاهزاده‌ رضا پهلوی از جمله نکات جالب‌توجه کتاب بود که پاسخ می‌شود: «اینکه می‌گویید برایم تازگی داشت» و احرار ادامه می‌دهد: «با مخالفت سرسختانه روحانیت قم با ولیعهدی یک دختر یا زن اصل موضوع کنار گذاشته می‌شود» (ص-۲۰) در ادامه، شاهزاده پهلوی می‌گوید که او جنسیت و مذهب را اسباب تفاخر نمی‌داند و بر این باور است که یک دختر یا زن همان اندازه حق دارد در مقام ملکه قرار بگیرد که یک پسر در مقام پادشاه یا ولیعهد. (ص-۲۱)

کودکی که دوست داشت در میان مردم باشد

بخشی از کتاب به گفت‌وگو درباره خاطرات دوران کودکی و نوجوانی شاهزاده رضا‌ پهلوی در سال‌های حضورش در ایران اختصاص دارد؛ سال‌هایی که تا میانه‌های ۱۷ سالگی او ادامه داشت. نکته مهم در این بخش علاقه‌مندی شاهزاده به بودن در میان مردم و عادی جلوه کردن و پرهیز از تشریفات است. برای همین در جای‌جای این بخش تاکید شده است که شاهزاده رضا پهلوی چه در خرید از مغازه‌ها، خوردن و خرید غذا (مثلا در یک کبابی در تجریش) یا ملاقات با مردم و حتی سفرهای تفریحی در اطراف ایران به‌خصوص سواحل شمالی یا جنوبی، سعی می‌کرد در پوشش و رفتار به‌مانند مردم عادی باشد و حتی در یکی از سفرها که او و همراهانش پشت یک جیب روباز بودند و برای مردم دست تکان می‌دادند، مردم به گمان اینکه در ماشین اسکورت نشسته است، توجهی نکردند و پس از عبور ماشین اسکورت، شروع به تشویق کردند. (ص-۲۷) یا در جایی دیگر که به پیرمردی ۹۰ ساله برمی‌خورند که وقتی از او می‌پرسد نام شاه ایران کیست؟ می‌گوید: مظفرالدین شاه! (ص-۲۸)

از آخرین خاطرات آن روزهای نوجوانی خاطره شاهزاده از شب قبل از ترک ایران در اواسط ژویيه است که ابتدا به دعوت ملکه بریتانیا به لندن رفت و پس از هفت روز اقامت در آن دیار، به کلرادو در آمریکا آمد و از اوایل ماه اوت در پایگاه هوایی ریس تگزاس دوره خلبانی را شروع کرد. (ص-۳۳) و در همان دوره بود که یک هفته پس از حادثه تلخ ۱۷ شهریور، در تظاهراتی که ایرانیان مقیم در همان تگزاس راه انداختند، خبرنگاری نظرش را می‌پرسد که پاسخ می‌دهد: «حاضرم با مخالفان صحبت کنم و ببینم چه می‌گویند و چه راه‌حلی می‌شود پیدا کرد.» (ص ۳۹)

پیشنهاد جایگزینی ولیعهد به‌ جای شاه در آبان ۱۳۵۷

از جمله نکات مهمی که در این کتاب به آن اشاره شده است، بحث جایگزینی ولیعهد به‌ جای شاه در آبان ۱۳۵۷ و دیداری بود که بین اردشیر زاهدی و جیمی کارتر برای رایزنی انجام شد. شاهزاده رضا پهلوی درباره این دیدار تنها به یک ملاقات ۱۵ دقیقه‌ای با کارتر و نیز دیداری با برژینسکی که به اعتقاد او درکی دقیق‌تر از ایران داشت، اشاره می‌کند که بر این باور بود که باید پشت شاه ایستاد. به گفته شاهزاده، مسئله جانشینی «با خود من مطرح نشده بود که خودم را برای چنین وضعیتی آماده کنم. اما بعدها شنیدم اردشیر زاهدی این پیشنهاد را داد که پدرم سخت مخالفت کرد.» (ص-۴۱) به گفته احمد احرار در این گفت‌وگو، شاه ۲۸ آبان اعلام کرد انتقال سلطنت باید به‌صورت طبیعی انجام شود و تصمیم گرفته‌ است در مقام خود باقی بماند تا ولیعهد به سن ۲۰ سالگی برسد. (ص -۴۱)

جدا از اتفاق‌هایی که دو سال بعد از انقلاب تا آغاز جنگ رخ داد و نیز اختلاف‌های بختیار با برخی دیگر از نیروهای طرفدار شاهزاده رضا پهلوی،‌ تقاضای شاهزاده برای آمدن به ایران و حضور به‌عنوان خلبان برای حمله به نیروهای صدام جالب‌توجه است. از قرار، او تلگرافی برای رئیس ستاد نیروی هوایی ارتش ایران می‌فرستد و اعلام آمادگی می‌کند که برای خلبانی به ایران بیاید و با نیروهای صدام بجنگد اما این تقاضا ‌بی‌پاسخ می‌ماند. وقتی شاهزاده رضا پهلوی در برابر این پرسش قرار می‌گیرد که اگر به پرسش شما پاسخ مثبت می‌دادند، می‌رفتید؟ می‌گوید: «۱۰۰ درصد. البته خیلی‌ها نگران این تصمیم بودند و می‌گفتند شما یک فرد معمولی نیستید و حق ندارید جان خودتان را به خطر بیندازید… برخی هم با مادرم تماس می‌گرفتند و می‌گفتند این به‌منزله طرفداری از رژیم خمینی است؛ اما من تصمیم داشتم بروم، اگر به تلگراف من پاسخ می‌دادند.» (ص-۶۷) در همین بخش او می‌گوید که در جریان کودتای نوژه قرار نداشت و علاوه بر آن، «من اصولا با کودتا و اقدام‌هایی از این قبیل موافق نبودم.» (ص-۶۸)

بخشی مهم از این گفت‌وگو تحلیل و بررسی کارنامه اپوزیسیون در خارج از ایران است که به باور شاهزاده رضا پهلوی «در طول ۲۰ سال (زمان انجام مصاحبه) نتوانسته‌اند به یک خط توافق در کلیات برسند و بر اساس آن توافق کلی،‌ نیروهای ترقی‌خواه را با هدف برقراری دموکراسی در ایران متحد و متشکل کنند». (ص ۷۵) و این همان نکته‌ای است که به نظر می‌رسد پس از ۲۰ سال از آن گفت‌وگو همچنان دامنگیر نیروهای مخالف جمهوری اسلامی در خارج از ایران است.

بیشتر از کتاب