حمله به سلمان رشدی از سایه سنگین گذشته بر سر ما خبر می‌دهد

مرد جوان متهم به چاقو زدن به این نویسنده به هنگام چاپ اول «آیات شیطانی» حتی به دنیا هم نیامده بود

به نظر می‌رسید در چندین سال اخیر سرانجام شر این تهدید از سرش کم شده است. پیش از وقوع این حمله به سلمان رشدی، او در ایالت نیویورک در حال رفتن روی صحنه‌ بود تا در این مورد سخنرانی کند که آمریکا برای او و بسیاری از نویسندگان و هنرمندان پیش از او چه سرپناهی شده است.

از سال ۲۰۰۰ که بریتانیا را ترک کرد توانست زندگی‌ای را که از آن لحظه روز ولنتاین سال ۱۹۸۹ از او دریغ شده بود از سر بگیرد، آن لحظه که آیت‌الله خمینی فتوای قتل او را صادر کرد. پای ثابت جشنواره‌های ادبی بود، در تلویزیون ظاهر شد، جستارهای سیاسی منتشر کرد، مرتب رمان پشت رمان بیرون داد، با چهره‌های سرشناس نشست و برخاست کرد و حتی- احتمالا نه چندان مشتاقانه- حساب توییتر باز کرد.

حمله به رشدی یادآور این نکته تلخ بود که سایه گذشته همچنان بر سر ما است. مرد جوان مظنون به چاقو زدن به این نویسنده هنگام چاپ اول آیات شیطانی حتی به دنیا هم نیامده بود. بعید است این رمان را خوانده باشد، چه رسد به این‌که درکی از تلاش او برای نوشتن به سبک رئالیسم جادویی داشته باشد.

این موضوع برای تندروهای مذهبی اهمیتی ندارد. همین که حس کنند توهینی صورت گرفته، کافی است تا حکم قتل صادر کنند.

مترجم زبان ژاپنی رشدی، هیتوشی ایگاراشی در سال ۱۹۹۱ در دفترش در دانشگاه تسوکوبا کشته شد. دو سال بعد، ویلیام نیگار ناشر نروژی آثار رشدی مقابل خانه‌اش هدف سه گلوله قرار گرفت، اما معجزه‌آسا نجات پیدا کرد.

سلمان رشدی-پخش زنده: این نویسنده در پی چاقو خوردن بر صحنه رویدادی در نیویورک در اتاق عمل است

مدیر برنامه‌های سلمان رشدی می‌گوید او در پی چاقو خوردن در اتاق عمل است.

جهان در روزهای پس از صدور فتوا با رشدی همدردی نکرد. نورمن تبیت، یکی از نزدیک‌ترین دستیاران مارگارت تاچر ضمن «تبه‌کار برجسته» خواندن او در این روزنامه، او را محکوم کرد. جان لوکاره گفت «قانونی در زندگی یا طبیعت وجود ندارد که طبق آن بشود به ادیان بزرگ توهین کرد و مجازات نشد» و بدین ترتیب به مدت یک دهه با او در افتاد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

وی‌اس نایپال، رقیب قدیمی‌اش به این فتوا خندید و آن را «شکل افراطی نقد ادبی» توصیف کرد. دفاع از او اغلب به نویسندگان جناح چپ نظیر طارق علی، هارولد پینتر، کریستوفر هیچنز، ادوارد سعید و حنیف قریشی منحصر شد.

رشدی خود از وارد شدن اتهام موهن بودن به آیات شیطانی حیران شد. چنان که در کتاب خاطراتش با عنوان جوزف آنتون می‌نویسد، نوشتن آیات شیطانی چهار سال زمان برد و «می‌شود بسیار سریع‌تر از آن به دیگران توهین کرد». رشدی می‌پرسد چرا باید یک‌دهم عمرش تا آن زمان را صرف کند تا چیزی «به زمختیِ اهانت» تولید کند؟

رشدی دلش می‌خواست در زمره نویسندگان حرفه‌ای باشد که کتابی جدی نوشته‌اند، نه برای نفع شخصی- چنان که برخی ادعا کرده‌اند. رشدی نوشت به نظر خودش این کتاب کمتر از دو کتاب اخیر دیگرش سیاسی بوده است و «لزوما در مدح پیامبر اسلام بوده و حتی به او ادای احترام» کرده است. او نتوانست درک کند که اساسا کتابش اثر هنری حساب نشد، بلکه گوشت قربانی یک درگیری سیاسی شد.

فتوا علیه رشدی در برهه‌‌ای صادر شد که دوباره بین بخش‌هایی از غرب با جهان اسلام درگیری شدید پدید آمده بود. این فتوا تلاش بدبینانه آیت‌اللهی متحجر بود در دامن زدن به اختلاف‌های میان این دو و برانگیختن خشم مومنان که کارساز هم بود. در کشورهای مختلف با اکثریت مسلمان تظاهرات خشمگینانه برپا شد.

کتاب را در خیابان‌های برادفورد سوزاندند و در هندوستان ممنوع شد. با بمب‌های آتش‌زا به چندین کتاب‌فروشی‌ها حمله کردند و بقیه کتاب‌فروشی‌ها مجبور شدند آن را از قفسه‌های خود جمع کنند. خود رشدی مجبور شد سالیان سال زندگی مخفی در پیش گیرد، از جایی به جایی دیگر نقل‌مکان کند و با ماموران اسکاتلند یارد دمخور شود که حضور آمرانه‌شان را خوش نداشت.

انگ توهین به مقدسات همچنان محرک نیرومندی برای دست زدن به خشونت‌های متعصبانه است. در همان روزی که رشدی مورد حمله قرار گرفت در شهر ربوه واقع در پاکستان یکی از اعضای فرقه اقلیت احمدیه به ضرب دشنه از پا در آمد. انبوه مردم به کین‌خواهی توهینی که ادعا می‌کنند به اسلام یا محمد، پیامبر اسلام شده است به خیابان‌های بنگلادش، پاکستان، مصر و اندونزی ریختند. در کشورهایی که اکثریت مردم مسلمان‌اند به نوعی ادعا می‌کنند  که ایمانشان به خطر افتاده است.

پافشاری آن‌ها بر این‌که توهینی رخ داده است و باید کیفری در پی داشته باشد به این جنون خشونت تداوم داده است. هرگز حاضر نیستند که بپذیرند چنین ادعایی نادرست است یا شواهدی برای آن در دست نیست یا نباید هیچ‌گاه سخن را با خشونت پاسخ داد.

این نگرش‌ها با آنکه همیشه محدود به اقلیتی در جهان اسلام بوده است، اغلب روی آن‌ها انگشت می‌گذارند و آن‌ها را گواه «فرهنگی» ذاتا نابردبار و آشتی‌ناپذیر با آزادی‌های غربی می‌خوانند.

یکی از مصیبت‌های دو دهه گذشته این است که هرگز به معضل‌هایی که ماجرای رشدی نمایان کرد توجه جدی نشده است، یعنی دودستگی‌های جهان اسلام بین آن‌هایی که برای تحقق جامعه آزاد مبارزه می‌کنند و آن‌هایی که مخالف آن‌اند، نقش دیکتاتورهای مورد حمایت غرب در سرکوب این آزادی‌ها، خشم از جنگ‌هایی که در بسیاری از کشورهای دارای اکثریت مسلمان و اغلب با حمایت غرب رخ می‌دهد یا رواداری نداشتن به مسلمانان در غرب.

از قضا رشدی بود که در آثار قبل‌تر خود این دودستگی‌ها را روشن کرد. رشدی زمانی نوشته بود وظیفه ادبیات این است که «تفاهم، همدلی و احساس یگانگی با افراد ناهمسان با خود» را برانگیزد. رشدی منتقد سرسخت نژادپرستی در بریتانیا بود و موضوع سخنرانی تند تلویزیونی او در شبکه چهار «امپراتوری نوین درونی» بود.

معروف‌ترین کتابش یعنی بچه‌های نیمه‌شب حمله‌ای است مقتدرانه به میراث استعمار، بی‌لیاقتی طبقات حاکم در جنوب آسیا و میهن‌پرستی خشنی که سه کشور هندوستان، پاکستان و بنگلادش را پدید آورد. رمان او به نام شرم که در سال ۱۹۸۳ منتشر شد ستیز سه سویه بین سیاست‌مداران فاسد، ملاهای بی‌رحم و ژنرال‌های فریبکار در پاکستان را برملا می‌کند که تا امروز هم ادامه دارد.

دشوار بتوان از این نتیجه‌گیری پرهیز کرد که آن فتوا، نویسندگی رشدی را تغییر داد و حتی از ارزش او کاست. او به نوشتن جستار و رمان ادامه داد و برخی از آن‌ها هم دفاع‌هایی دلیرانه از نوشته‌ها و پرسشگری‌های آزادانه او است، اما به‌ندرت مضامین بزرگی که موضع کندوکاو آثار قبل‌تر او بودند را دارد.

برخی از منتقدانش بی‌رحم بودند. زویی هلر در بررسی خاطرات او به ایرادهای بسیاری ازجمله  «گزافه‌گویی» و «نخوت شدید‌» اشاره کرد که خودش به صراحت نوشته بود، اما حمله امروز باید همه ما را به تامل وادارد که زیستن برای نویسنده‌ای که دهه‌ها حکم مرگ را بر فراز سرش می‌بیند چه معنایی دارد، حکمی که هر آن ممکن است به اجرا درآید.

عمر ورائچ از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۶ خبرنگار ایندیپندنت در پاکستان بود.

© The Independent

بیشتر از جهان