ورزش در جمهوری اسلامی چگونه سیاسی شد؟

منع زنان از حضور در ورزشگاه‌ها، ازجمله این بازدارندگی‌های رعب‌آور بود که هنوز پس از چهار دهه، زنان را از حضور در ورزشگاه‌ها منع می‌کند

پس از انقلاب ۱۳۵۷، ورزش و فعالیت‌های ورزشی، ازجمله مواردی بود که انقلابیان با آن از در مخالفت درآمدند - ATTA KENARE / AFP

درست در همان زمانی که بحث جدایی سیاست از ورزش میان کاربران شبکه‌های اجتماعی جریان داشت، در فضایی ورزشی به نام استادیوم آزادی، اجتماعی حکومتی به نام «سلام فرمانده» بر روی چمن‌های این ورزشگاه در حال برگزاری مراسمی غیرورزشی بود. اجتماعی که به‌موازات لغو دیدار تیم‌های فوتبال ایران و کانادا و به دنبال آن والیبال زنان ایران و کانادا، بیانگر رویکرد و نگرش مسئولان جمهوری اسلامی به ورزش‌ است. نگرشی که طی چهار دهه و از همان روزهای آغازین انقلاب با انتخاب اماکن ورزشی برای تبلیغات حکومتی، بتدریج ورزش را زیر سایه فعالیت‌هایی غیرورزشی قرار داد.

فعالیت‌های مذهبی-نظامی به منظور پیوند حکومت و ملت به‌مرور ورزشگاه‌ها را به مکانی تبدیل کرد که تشویق، تنبیه، تبلیغ و بیان دستورهای تحکم آمیز، هراس و بازدارندگی را جایگزین نشاط و تحرک ورزشی کرد. منع زنان از حضور در ورزشگاه‌ها، ازجمله این بازدارندگی‌های رعب‌آور بود که هنوز پس از چهار دهه، زنان را از حضور در ورزشگاه‌ها منع می‌کند. سحر خدایاری که در جست‌وجوی نشاط به ورزشگاه رفته بود در مواجه با این نیروی هراس‌آور نظامی-مذهبی دست به خودسوزی زد.

از مدال تا شلاق

پس از انقلاب ۱۳۵۷، ورزش و فعالیت‌های ورزشی، ازجمله مواردی بود که انقلابیان با آن از در مخالفت درآمدند. ورزش از دید آن‌ها عملی طاغوتی و تجملاتی محسوب می‌شد و ازاین‌رو فعالیت‌های ورزشی در سراسر کشور رو به تعطیلی رفت. ایران که در آخرین روزهای حکومت پهلوی به میزبانی المپیک ۱۹۸۴ نزدیک شده بود، در اولین روزهای انقلاب کارش نه‌تنها به تعطیلی ورزش که به منع شرعی برخی ورزش‌ها نظیر شطرنج، شمشیربازی و بوکس نیز کشیده شد.

بوکس که تا پیش از انقلاب در شمار مدال‌آورترین ورزش‌ها محسوب می‌شد، ناگهان با فتوایی غیر مکتوب از فهرست ورزش‌ها حذف شد. انقلابیان رینگ‌های بوکس را شکستند و به خیابان‌ها ریختند و بازی شطرنج با عنوان آلت حرام قمار، با تهدید شلاق مواجه شد. فوتبال هرچند بهانه خشونت بوکس و شمشیربازی را نداشت، اما با برچسب‌های دیگری مانند «توطئه‌ای‌ استعماری با هدف تخریب جهان سوم» از آن یاد شد.

کاظم رحیمی، پیشکسوت شاهین و پرسپولیس و از دوستان احمد خمینی در اسفندماه سال ۱۳۶۰، پس از مدت‌ها تلاش، عاقبت موفق شد که آیت‌الله خمینی را به دیدار با فوتبالیست‌ها راضی کند و این چراغ سبزی برای ماندگاری فوتبال شد‌. اولین دوره مسابقات فوتبال با نام «شهید مهدی اسپندی» برگزار شد و در این مسابقات، تماشاگران با تیم تازه‌ای به نام «استقلال» روبرو شدند.

تیم تاج که گفته می‌شد به‌دلیل نزدیکی به نظام پهلوی تا آستانه انحلال نیز پیش رفته است در نهایت با سه گزینه برای بقا روبرو شد؛ شرط بقا تغییر نام باشگاه به یکی از سه گزینه آزادی، تختی و جمهوری اسلامی بود. در نهایت از میان شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی نام استقلال برگزیده شد تا تیم پرطرفدار پایتخت با هویت تازه زنده بماند.

پرسپولیس نیز شرایط بهتری نداشت. این باشگاه که بنیاد مستضعفان آن را مصادره کرده بود در ابتدا نام «شهید چمران» را جایگزین پرسپولیس کرد. علی پروین می‌گوید: «در اولین جلسه به مدیران بنیاد گفتم ما که به فحش خوردن عادت داریم، اما نمی‌دانم شما می‌خواهید در ورزشگاه به یک شهید توهین شود یا نه.»

از میان اسامی آزادی، توحید و پیروزی سرانجام این آخری برگزیده شد تا تغییر نام باشگاه‌های ورزشی و مصادره انقلابی ورزش، آغازی برای هویت تازه ورزش در جمهوری اسلامی شود. همزمان با بازگشایی ورزشگاه‌ها، اولین بارقه‌های ورزش ایدئولوژیک دیده شد. شعارهایی در اطراف زمین وجود داشت که خواست حکومت برای استفاده از ورزش در راستای برنامه‌های تبلیغاتی‌اش را نشان می داد. در کنار این تبلیغات، استادیوم به محلی برای نشان دادن قدرت حکومت و ارعاب مردم تبدیل شد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

اعدام در استادیوم‌های پادگانی

ورزشگاه آمل در سال ۱۳۶۲ شاهد تیرباران دسته‌جمعی محکومان واقعه «قیام آمل» بود. تیرباران دستگیرشدگان در حالی صورت گرفت که فرمانده، در فرمان آتش خود، همراهی تماشاگران را می‌طلبید. تماشاگران وقتی فرمانده نظامی به شماره‌ سه می‌رسد یک صدا فریاد «آتش» سر می‌دهند و آن‌وقت گلوله‌ها شلیک می‌شوند. این اجرای مجازات در مکانی که کارکردی ورزشی دارد تنها به اوایل دهه ۶۰ منتهی نشد. فیفا اردیبهشت ۱۳۹۲ در نامه‌ای خواستار لغو مراسم اعدام در ورزشگاه‌ها شد. تذکر فیفا به دلیل اجرای حکم اعدام مردی بود که در دی‌ماه ۱۳۹۱ در ورزشگاه سبزوار به دار آویخته شده بود.

چهار سال بعد و در دی‌ماه سال ۱۳۹۵ مراسم اعدام دیگری در استادیوم شهر نی‌ریز و در مقابل چشمان تماشاگران انجام شد. این بی‌توجهی عامدانه به آنچه روح ورزش خوانده می‌شود سبب شد تا کارکرد ورزشی استادیوم در درجه دوم اهمیت قرار بگیرد و جای تماشاگر با نظامیان عوض شود. استادیوم آزادی که همیشه با پیشوند صدهزارنفری، جمعیت زیاد مخاطبان مشتاق فوتبال را نشان می‌داد، در آذرماه ۱۳۶۵ جایش با سپاه صدهزارنفری محمد رسول‌الله عوض شد و استادیومی که روزی بازی‌های آسیایی را به خود دیده بود و رویای المپیک را در سر داشت، مملو از نظامیانی شد که عازم جبهه‌های جنگ بودند.

شاید به‌همین دلیل «اجتماع دختران انقلاب» در ورزشگاه شیرودی تیرماه ۱۳۹۸ که با هدف نشان دادن قدرت حجاب‌داران در کشور برگزار شد عنوان «رزمایش» به خود گرفت. استفاده از واژه‌ای نظامی در مکانی ورزشی و تهییج جامعه با بمباران خبری برای حضور زنان در این ورزشگاه در حالی صورت گرفت که یک هفته پیش از آن فدراسیون جهانی فوتبال مهلتی یک‌ماهه به ایران داده بود تا وضعیت حضور زنان در استادیوم‌ها را مشخص کند.

دو ماه بعد از «رزمایش دختران انقلاب» بود که سحرخدایاری به جرم اقدام برای ورود به ورزشگاه آزادی محکوم شد و دست به خودسوزی زد. دختر آبی در حالی جانش را از دست داد که خواسته‌اش تنها دیدن بازی فوتبال بود؛ تراژدی که به خودی خود بیانگر تهی شدن استادیوم از ورزش و سیاسی شدن آن است.

تبعید دربی «سی و نهم» به بندرعباس

عجیب‌ترین تصمیم تاریخ ورزش ایران بهمن‌ماه ۱۳۷۳ گرفته شد. دربی سی‌و‌نهم استقلال و پرسپولیس به زندان مرکزی شهر بندرعباس منتقل شد. مسئولان امنیتی پس از حوادث بازی رفت و ورود تماشاگران به زمین و درگیری بازیکنان تصمیم به برگزاری مسابقه در زندان گرفتند. شهر بندرعباس که سابقه طولانی در پذیرش تبعیدی‌ها دارد برای این منظور در نظر گرفته شد تا مجازاتی عبرت‌آموز برای جامعه امنیتی دوران سازندگی باشد. استفاده از زندان بندرعباس که از قضا نام «آزادی» را نیز بر خود داشت تنبیهی بود که مقام‌ها اعمال کردند تا آزادی دیگری جایگزین استادیوم شود. آزادی که نشانگر نبود آزادی ورزشکاران دربند در سایه قوانین و احکام جمهوری اسلامی است.

افزون بر استفاده از شعارهای دینی در اعیاد مذهبی مانند تاسوعا و عاشورا، در ورزشگاه‌ها از گفته‌های رهبر انقلاب بر پیراهن و زیر پیراهن بازیکنان نیز استفاده شد تا حکومت، فرمان‌های غیرورزشی‌اش را به درون مستطیل سبز بکشاند. فرمان‌هایی که رد آن‌ها به‌وسیله بازیکنان عواقب وخیمی در پی داشت. محراب شاهرخی و ناصر حجازی ازجمله این ورزشکاران‌اند که به دلیل تن ندادن به خواسته‌های غیرورزشی مسئولان به انزوا کشیده شدند.

دادکان در زمستان ۱۳۶۰ در مطبوعات ورزشی می‌گوید: «رفتار محراب شاهرخی با جو انقلابی حاکم بر جامعه ایران تضاد دارد.» و به این‌ترتیب او را عزل انقلابی کردند. گسترش فرمان‌های غیرورزشی جمهوری اسلامی در اوایل دهه ۷۰ به خارج از مرزها نیز کشیده شد. در نیمه‌نهایی جام‌درجام باشگاه‌های آسیا به میزبانی باشگاه الاتحاد عربستان در آبان ماه سال ۱۳۷۱؛ تماشاگران میزبان، متوجه نوشته‌های عربی لباس بازیکنان پرسپولیس تهران شدند؛ الصَّلاةُ عَمودُ الدِّين. استفاده از آیه و حدیث که از اطراف زمین، همچون ابزاری تبلیغاتی، به روی لباس بازیکنان راه یافته بود باعث تعجب مسئولان کنفدراسیون فوتبال آسیا شد؛ تعجبی که در مسابقه نهایی در فروردین سال ۱۳۷۲ به اوج خود رسید، شعارنوشته‌هایی علیه اسرائیل که استفاده مستقیم حکومت از میدان‌های ورزشی برای تبیین خواسته‌هایش را نشان می‌داد.

اسارت سیاسی ورزشکاران غیرسیاسی

جام‌جهانی کشتی سن‌دیه‌گو در سال ۱۳۵۸ اولین مسابقاتی بود که حاکمان جمهوری اسلامی در عرصه بین‌الملل با آن مواجه شدند. کشتی که نخستین ورزش مدال‌آور ورزشکاران ایرانی تا آن زمان بود، به ناگهان با فرمان‌های بازدارنده دستش از رسیدن به مدال کوتاه ماند و کشتی‌گیران به دلیل آنچه امپریالیست بودن آمریکا خوانده شد، از رقابت‌های جهانی کشتی بازماندند.

ورزشکاران تنها در صورتی که عرصه رقابت مغایر با موازین عقیدتی-سیاسی نبود می‌توانستند مجوز حضور در میدان‌ها ورزشی را کسب کنند. به همین دلیل، بلافاصله المپیک ۱۹۸۰ مسکو به خاطر حمله شوروی به کشور مسلمان افغانستان تحریم شد. چهار سال بعد المپیک ۱۹۸۴ لس‌آنجلس که زمانی قرار بود ایران میزبانش باشد، با تصمیم وزارت امور خارجه به جمع تحریم‌شدگان پیوست.

در این بین مخاطبان ورزش نیز از فرمان‌های بازدارنده بی‌نصیب نماندند. مسئولان صداوسیما در سال ۱۹۸۲ بینندگان را از دیدن جام‌جهانی اسپانیا محروم کردند. حضور فوتبالیست‌ها با شورت ورزشی دلیلی بود که حاکمان، مسابقات را برای تماشای زنان نامناسب اعلام کردند. پخش مسابقات فوتبال تنها پس از سال ۱۳۶۶ و به دنبال صدور فتوایی از آیت‌الله خمینی بود که مجاز شمرده شد.

یک سال بعد در سال ۱۳۶۷ ایران اولین حضورش را در المپیک سئول تجربه کرد و خوان آنتونیو سامارانش، رئیس کمیته المپیک از این حضور صلح‌طلبانه تشکر کرد. صلحی که محور اساس منشور مهم یونانیان در بنیان‌گذاری المپیک باستان بود تا ملت‌هایی که در جنگ بودند با مسابقات المپیک به صلح برسند و جمهوری اسلامی آن را نادیده گرفته بود.

جو سیاسی در ورزش باعث شده بود که بازی‌های دوستانه نیز دشمنانه تلقی شود و تیم‌های ایرانی از حضور برابر تیم‌های درجه یک جهان منع شوند. ورزشگاه آزادی که تا پیش از انقلاب تیم‌های بزرگی را به خود دیده بود، تا اوایل دهه ۷۰ به‌جز تیم‌های درجه دو بلوک شرق نظیر لهستان، مجارستان، چکسلواکی و شوروی تیم دیگری را برابر خود ندید. گراس‌هاپرز سوئیس و گرمیو برزیل از اولین تیم‌های غیرکمونیستی بودند که اوایل دهه ۷۰ طلسم تحریم علیه ورزش را شکستند. با مرگ آیت‌الله خمینی هرچند رهبر جدید ایران مخالفان شطرنج را «مرتجع» ناميد و علی‌اکبر هاشمي رفسنجاني هم در ستایش بوکس سخن گفت و برای نشان دادن حسن نیت‌اش محمدعلی کلی را به ایران دعوت کرد، اما تحریم و دخالت عقیدتی- سیاسی در ورزش همچنان به‌ قوت خود باقی ماند.

ممانعت از دیدار برابر ورزشکاران اسرائیل، محدودیت‌های ورزش زنان و خواسته‌های غیرورزشی از ورزشکاران مانند حضور در مراسم‌های مذهبی باعث شد که شمار زیادی از ورزشکاران در سال‌های اخیر مهاجرت کنند؛ واکنشی که می‌توان آن را بازتاب روشنی از رفتار غیرورزشی مسئولان جمهوری اسلامی و دخالت ‌۴۰‌ ساله آن‌ها در امور ورزش و ورزشکاران دانست.

بیشتر از