در سینمای هالیوود، نوعی از فیلمهای مناسبتی وجود دارد که به مناسبتهای مختلف با فراوانی زیاد، پخش میشوند. مثلا فیلمهای هالووینی که فیلمهای گونه وحشتاند و قتلهای پیدرپی در آنها اتفاق میافتد. حتی ممکن است این فیلمها طنز و هجو باشند اما به هرحال، حالوهوای هالووینی دارند.
دسته دیگری از اینگونه فیلمها فیلمهایی است که در ایام کریسمس و تعطیلات سال نو پخش میشوند. در اینگونه از فیلمها هم با اتفاقهای عجیب و معجزهآسا زندگیها متحول میشود و انسانها پی میبرند اسیر زندگی پوچی بودهاند. معمولا پولدارها متوجه میشوند موجب فقر و ازهمپاشیدگی زندگیهای زیادی شدهاند و با تغییر منش خود، سعی میکنند جبران مافات کنند. موسیقیهای مخصوص و نمایشها و آیینها و مناسکی اجرا میشود که همه به نحوی آن مناسبتها را منعکس میکنند.
در ایران، موضوعی که ملی تلقی میشود مراسم حولوحوش نوروز است. شب آخرین چهارشنبه سال، که به چهارشنبهسوری مشهور است، و بعد، خود مراسم تحویل سال و دیدوبازدیدها و بعدها، مراسم سیزدهبهدر که در بعضی مراسم قومیتی به چهارده به کوه هم میرسد. البته در ایران باستان، جشنهای زیادی بود از جمله مهرگان یا تیرگان، اما اکنون تنها همین مراسم نوروزی است که اجرا میشوند.
در دوران پادشاهی، در دهه پنجاه که کمکم وضع اقتصادی مردم بهتر میشد و داشتن تلویزیون در خانههای شهری یا حتی برخی از روستاها رواج پیدا کرده بود، مجموعههای طنز هواداران زیادی داشت، از جمله «اختاپوس» که یک مجموعه تلویزیونی ایرانی به کارگردانی پرویز صیاد بود و در بیش از ۲۰۰ قسمت تهیه و در سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۳ (نزدیک به چهار سال) از تلویزیون ملی ایران پخش شد. «کافشو» که بهمناسبت نوروز ۱۳۵۴ ساخته شده بود و در ۱۳ فروردین ماه همان سال از تلویزیون پخش شد، در واقع قسمت ۱۵۱ از مجموعه تلویزیونی «اختاپوس» بود که بسیار مورد توجه واقع شد.
در نوروز ۱۳۵۷، سالی که ماههای پایانیاش به سقوط دوران پادشاهی انجامید، مجموعه تلویزیونی «ایتالیا ایتالیا» (نوذر آزادی) پخش شد که خانوادههای بسیاری را پای تلویزیون کشاند و حرفهای آقای قاطبه که خود نوذر آزادی نقش آن را بازی میکرد هنوز در حافظه جمعی ایرانیان مانده است. اما گردش روزگار به نحو دیگری رقم خورد و ماههای پایانی آن سال آغاز روزها و سالهایی شد که ورق برگشت.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
از نظر ساختاری، چون تحویل سال طبق گاهشماری اعتدالی، در هر سال در یک ساعت معین که با دقت ساعت و دقیقه و ثانیه مشخص میشود و ثابت هم نیست و از سالی به سال دیگر تغییر میکند زمان مطلوبی است برای اینکه کلی ایده جذاب اتفاق بیفتد و به فیلم ضربآهنگ دهد اما متاسفانه از این ظرفیت، استفاده لازم نشده است. کودکان در عید، به دلیل اینکه برایشان لباس نو میگرفتند و عیدی میدادند و مدرسه هم که تعطیل بود، دوران شادی را میگذراندند و شاید اکنون هم کموبیش بگذرانند؛ از این ظرفیت هم استفاده چندانی نشده است.
در سینمای ایران، شاید بهترین صحنه سال تحویل و چیدن سفره هفتسین در فیلم «کمالالملک» باشد که نویسنده و کارگردانش علی حاتمی است و آن را در سال ۱۳۶۲ ساخته است. در این فیلم، مراسم سلام نوروزی و تحویل سال در حضور ناصرالدین شاه (عزتالله انتظامی) و کمالالملک (جمشید مشایخی) صورت میگیرد اما کلیت فیلم ربطی به نوروز ندارد.
کامبوزیا پرتوی، کارگردان و فیلمنامهنویسی که عاشق بچهها بود، و متاسفانه جزو کسانی بود که در هیاهوی کرونا جان باخت، در سال ۱۳۶۶ فیلمی ساخت به نام «ماهی». چکیده داستان فیلم این است که «نوجوانی به نام جواد، که پدرش در زندان است، روز عید ماهی قرمزی به دست میآورد و به خانه میبرد. مادرش او را سرزنش میکند و میخواهد که ماهی را آزاد کند، زیرا معتقد است وقتی پدر در زندان است محبوس کردن ماهی خوشیمن نیست و شگون ندارد. جواد، که برای به چنگ آوردن ماهی با یکی از همسنوسالهای خود گلاویز شده بود، بااکراه ماهی را از خانه میبرد و آزاد میکند. پدر او به خانه باز میگردد.»
فراموش نکنیم آن زمان تعداد زیادی زندانی سیاسی وجود داشت و ضمنا هنوز پویش «ماهی قرمز نخرید» باب نشده بود. به هر حال، این فیلم با اینکه ربط مستقیمی به نوروز ندارد اما از تبوتاب سال تحویل در آن استفاده شده است. اما اولین فیلم جعفر پناهی، «بادکنک سفید» که فیلمنامه آن را با کمک عباس کیارستمی نوشت، دقیقا از این التهاب زمانی استفاده کرده است. یک ساعت و نیم به تحویل سال باقی مانده است. دختر خردسالی به نام راضیه (آیدا محمدخانی) برای خریدِ ماهیِ سفره هفتسین از مادرش (فرشته صدرعرفایی) اسکناسی ۵۰۰ تومانی میگیرد، اما آن را گم میکند. راضیه در تلاش برای پیدا کردنِ اسکناس، با آدمهای مختلف و اتفاقهای جالبی روبهرو میشود. چیزی به پایان سال نمانده که راضیه با کمک برادر و چوبِ یک بادکنکفروشِ غریب، اسکناس را به دست میآورند. راضیه ماهی را میخرد و به خانه میرود. سال تحویل میشود. همه به خانههایشان رفتهاند. اما پسرکِ بادکنکفروش، که یک بادکنک سفید به چوبش وصل است، جایی ندارد که برود.»
آژانس شیشهای (ابراهیم حاتمیکیا) هم از تعطیلات نوروزی بهره برده است. یک روز به تحویل سال، حاج کاظم (پرویز پرستویی) که زمان جنگ فرمانده بوده است، عباس (حبیب رضایی)، یکی از بسیجیهای تحت امرش را میبیند که با نرگس (بیتا بادران)، همسرش، به تهران آمدهاند. عباس در جنگ مجروح شده است و پزشک میگوید ترکش روی شاهرگ اوست و باید فوری به انگلستان برود، اما سر راه او موانع ایجاد میشود و سرانجام، وقتی عباس و حاج کاظم در هواپیما هستند و هواپیما هنوز در خاک ایران است، درست سر سال تحویل عباس میمیرد.
چند فیلم دیگر هم هست که بهنحوی به نوروز مربوط است. «کودک و سرباز» (رضا ميرکريمی)، «اشک سرما» (عزیزالله حمیدنژاد) به مرخصی سربازها در روزهای نوروز ربط پیدا میکند و در فیلم «طهران، تهران»، بخشی که «داریوش مهرجویی» کارگردانی کرده است بهشکلی مستقیم روزهای نوروز را از نگاهی دیگر نشان میدهد و به بهانه آن تهرانگردی مفصلی صورت میگیرد.
نکته بامزه این است که تنها فیلمی که بارها از سال ۱۳۶۴ در تلویزیون در ایام نوروز پخش شد فیلم «کفشهای میرزا نوروز» (محمد متوسلانی) است که هیچ ربطی به نوروز ندارد و تنها بهدلیل نام «میرزا نوروز» (علی نصیریان) پخش میشد اما موضوعیت پخش در ایام نوروز را دارد چون فیلمی شاد و کمدی است که از روی نمایشنامهای به نام «کفشهای مبارک» (بهرام بیضایی) نوشته شده است و فضای سنتی دارد.
اصولا تلویزیون نقش بهتری در این زمینه بازی کرده است. سالها، «کلاه قرمزی» کوچک و بزرگ را پای تلویزیون مینشاند یا مجموعه سریالهای «پایتخت» (سیروس مقدم) تا پیش از این که سپاه پاسداران و موسسه فیلمسازیاش، اوج، دست روی این سریال بگذارد و پای سوریه و داعش را به میان بکشد، اسباب تفریح مردم در روزهای نوروز بود که آن هم مصادره به مطلوب شد و بینندگانش را از دست داد.
از روزهای آغاز به قدرت رسیدن آیتالله خمینی در سال ۱۳۵۷ و حاکم شدن روحانیون، تلاش زیادی شد که مراسم چهارشنبهسوری و سیزدهبهدر خرافی خوانده شود و مراسم نوروز هم کوچک شمرده شود، اما علاقه مردم بر اجبار حکومتی چربید و این مراسم از بین نرفت. هرچند چهارشنبهسوری که مراسمی برای خانوادهها و بهویژه کودکان بود به مراسمی خشن و پر از صدای ترقه و انفجار تبدیل شد که گاهی حتی کپسول گاز داخل آتش میاندازند و هر سال چند نفر کشته میشوند و چندین نفر مجروح و تمام اینها به دلیل این است که حکومت با به رسمیت نشناختن مراسم چهارشنبهسوری، آن را به مراسمی ضدحکومتی تبدیل کرد و تلاش کرد با اقدام بسیجیها و لباسشخصیها به سرکوب، چهره خشن به آن بدهد؛ در صورتی که در دوران پادشاهی، این مراسم خانوادگی بود و کودکان همراه با پدر و مادرشان مراسم را با بوتهها و ترقههایی با صدای کنترلشده برگزار میکردند.
سیزدهبهدر هم که نام روز طبیعت را بر آن گذاشتهاند، عملا به روز ضدطبیعت تبدیل شده و همه اینها بهدلیل انکار واقعیت است. از واقعیت میتوان اجتناب کرد اما از عواقب اجتناب کردن از واقعیت نمیتوان اجتناب کرد و چون بهمنی فرود میآید.
به امید روز و روزگار نویی که خرافات و سنتهای زشت مرگآفرین جای خود را به سنتها و باورهای زیبا و دلنشین بدهد و سینما و تلویزیون و سایر هنرها در خدمت انسان باشند نه انسانها در خدمت آنان.