نوروز ماندگار در دل ما زنده است

فرهنگ و ادب و هنر و سنت‌های ايرانی جان‌های رخوت گرفته را با شادابی و اميد پيوند خواهد داد

هر نوروز با دل‌هایی پر از عشق ياد آن‌ها را گرامی داريم - ATTA KENARE / AFP

نوروز جاودانه دلخسته از راه می‌رسد، اما جان و جهان میهن ما با درد و گرانی و استبداد، گویی که سرخوشی و شادمانگی را از یاد می‌برد.

سر می‌زنم به تاریخ؛ سالی پس از شکست و مرگ تلخ شاه‌شهان یزدگرد به دست‌ خائن مروی در آسیاب بادی؛ سال صف طویل اسیران از تیسفون تا کوچه‌های خالی مدینه؛ شهزادگان و سرداران، دوشیزگان پارسی در بند، بیع و شراء انسان در بازار بردگان؛ سال فروشکستن و ویرانی ایوان باشکوه مدائن؛ ویران و سرشکسته.

با حیرتی به وسعت ایران، نوروز می‌رسید. وقتی برای ماندن باید یا بیان دین مهاجم را آواز کرده باشی یا مالیات کفرت را تقدیم فاتحان بنمایی، نوروز معنا نداشت اما ایرانیان به بهانه صحراگردی و زراعت، زن و فرزندان را به بیرون باره نیشابور و شوش و ساری و بلخ و خیوه و مرو و سیستان و... می‌بردند و در سایه درختی چشم به افق می‌دوختند تا برج حمل سر رسد و پیش از آن در سه‌شنبه آخر، سال آتش می‌افروختند و از رویش می‌پریدند. عید به عزیزانشان سکه‌ای، شیرینی و بالاپوشی هدیه می‌دادند. ۱۳۰ سال بعد، بزرگ‌ترین جشن نوروز در بغداد بر پا می‌شد و مامون عباسی نوروز را بزرگ‌ترین احتفال بشری می‌خواند.

روزی که خمینی به تخت نشست، گمان می‌کرد که اسلام ناب انقلابی نه فقط پرچم شیروخورشیدنشان را می‌بلعد و سازمان شیروخورشید را هلال احمر می‌کند، که به بهانه شهدایی که تعدادشان به قول دری‌گویان به دوصد نمی‌رسد و دو صدهزارش کرده بود، گفت: «ما عید نداریم؛ محمدرضا عید ما را عزا کرد.» مرحوم بازرگان پاسخ داد: «عید داریم، خوبش را هم داریم» و وزرایش را واداشت لباس نو برتن کنند و کراوات‌های شیک بزنند (فروهر دیرگاهی بود که بالاپوش خاص خود داشت) آن سال سلام عید هم برگزار شد.

۴۳ سال است هر بار که به استقبال نوروز می‌روم، در دل و جانم زمزمه‌ای می‌شنوم. يك سال ديگر می‌رود و ما همچنان دوره می‌کنیم خاطرات خوش خانه پدری را؛ چه در وطن و چه در تبعیدگاه‌ها از آلاسکا تا استرالیا؛ به اميد آنكه در فردایی نه‌چندان دور بار ديگر بخت مشاهده سرافرازی و اعتلای ميهن عزيزمان را داشته باشيم. يك سال ديگر چهارشنبه‌سوری را بی‌اعتنا به توصیه‌های شیخ مطهری و جانشینان فکری او زردی جان را به آتش می‌دهیم و سرخی‌اش را به جان می‌خریم تا حرارت زندگی را در قلب‌هایمان حفظ كند.

از نخستين نوروز پس از خمینی ۴۴ سال را با جنگ و مبارزه و زندان و شکنجه و اعدام سرکرده‌ایم؛ اما آقای سپهری و خانم سپیده قلیان از دل زندان آواز می‌دهند که روزگار تلخ استبداد به سر می‌آید و نوروز نیمه مصادره شده آزاد خواهد شد.

 با آنكه نايب امام زمان از فردای به تخت نشستن جامه سياه بر ملت ايران پوشاند و فرياد زد که «ما عيد نداريم! چهارشنبه‌سوری و سیزده‌بدر نداريم!» و شيعه بايد فقط توی سرش بزند و اشك بريزد، ملت ما افتان‌وخیزان پرچم نوروزی را كه چند هزار سال پيش در جهان وحشت و جهل برافراشته بود، اين بار نيز در عصر ولايت جهل و جور و مرگ در فضای پر از درد و نفرت و مرگ جمهوری ولايت فقيه به اهتزاز درآورد.

عيد دروغ نيست؛ ولايت خليفه دروغ است. عيد می‌ماند و او فنا خواهد شد و روزی خواهد آمد كه در بهاران، مزار شهدای آزادی را بنفشه‌زار كنيم و هر نوروز با دل‌هایی پر از عشق ياد آن‌ها را گرامی داريم.

با آنکه در سال گذشته تقریبا هرروز در گوشه‌ای از میهنمان فریاد اعتراض بر آسمان می‌شد -معلمان، بازنشستگان، کارگران، حماسه‌سازان خوزستان و اصفهان- با این‌ همه رفتار جامعه جهانی در برابر رژیمی که بی‌محابا می‌کشد، آدم‌ربایی می‌کند، باج می‌گیرد، نازنین زاغری را شش سال گروگان می‌گیرد و با ۴۰۰ میلیون پوند و بهره‌اش معاوضه می‌کند، در یمن و سوریه به کشتار مردم مشغول است و در لبنان به کار نابود کردن یک ملت است، بی‌اعتنا به همه این جرائم و جنایات، به لبیک ولی فقیه به برجام۲ دل خوش کرده و همین امر دلسردی ایرانیان در سال اخیر را به همراه داشته است.

هم‌زمان، عملکرد مسئولیت‌گریزانه ایالات متحده در افغانستان و رها کردن ملتی که ۲۰ سال با سرفرازی تحولات چشمگیری را شاهد بود در چنگ طالبان، عامل دیگری بود که به یاس منتشر شده در جامعه ما دامن زد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

بسياری از ایرانیان تبعیدی به اين نقطه رسيده‌اند كه ديگر اميدی نيست و ملت گرفتار ما به اين زودی‌ها از شر شعبده‌ای كه جمعی آخوند بی‌ايمان و منافق و دستياران اغلب جاهل و بعضا حقه‌باز آنان به صحنه آورده‌اند، خلاص نخواهد شد. من خود با مشاهده سیاست‌بازی‌های دور از اخلاق ولی فقیه و ذوب‌شدگانش، نفاق غرب و به‌ویژه آمریکا و نگاه به آن توده‌های محروم و دردكشيده‌ای كه حالا بالای خط فقرشان میوه دانه‌ای می‌خرد و زیرخط فقر دریغ از پارسال، دچار حال غريبی شده‌ام.

من برخلاف بعضی از همكارانم نمی‌توانم حال و روز خود را از واژگانم پنهان دارم. به محض آنكه عنان دل و عقل به دست قلم می‌دهم، ديگر مرا اختياری نيست. تا امروز من بوده‌ام و دلی كه احساساتی است و عقلی كه بيشتر به دنبال نیمه‌پر ليوان بوده است. بنابراين اگرچه ديدن تصاوير وطن و شنيدن خطابه اهل ولايت فقيه آزارم می‌دهد و نادانی‌ها و خرافه‌پرستی و تعصب بعضی از هموطنان به فريادم وامی‌دارد، هنوز باور دارم كه با بودن نوروز، با زنده ماندن آتش چهارشنبه‌سوری، با حضور حضرت فردوسی در دل‌ میلیون‌ها ايرانی و همنشينی خواجه بزرگ شيراز با دل‌های ما، ايران چونان ققنوس از خاكستر خود برخواهد خاست و بار ديگر خورشيد حیات‌بخش فرهنگ و ادب و هنر و سنت‌های ايرانی جان‌های رخوت گرفته را با شادابی و اميد پيوند خواهد داد.

به گمان من نوروز به نوعی بهتر از نوروز پار است. تا پارسال روسای‌جمهوری داشتيم كه همچنان می‌كوشيدند حداقل در پيام نوروزی، چهره سياه خون‌گرفته نظام را رنگی از زیبایی بزنند و مژده می‌دادند كه در پرتو مردم‌سالاری دينی، امسال برای ملت ايران سالی پربركت و توفيق خواهد بود؛ اما امسال چنين نيست. عامل کشتار حداقل شش هزار تن بر کرسی امارت تکیه زده است و ولی فقیه چیزی به هم می‌بافد که به عنوان پیروزی‌های بزرگ اسلام و انقلاب به ملت شهیدپرور گرسنه عرضه کند.

سيد روح‌الله مصطفوی خمينی در آستانه نوروز به بهانه آنكه احترام به ده‌ها هزار شهيد انقلاب ايجاب می‌كند عيد نداشته باشيم، (عماد باقی در كتاب ارزنده‌اش آشكار کرد كه هم ولی فقيه و اصحابش و هم اهالی ولايت استالين و مائو و… چقدر درباره شهدا دروغ به هم بافته‌اند، يك را ۱۰ و ۱۰ را ۱۰۰ و… كرده‌اند) و بر آن شد تا مانع از برگزاری مراسم چهارشنبه‌سوری و سپس نوروز شود. آن سال مردم چهارشنبه‌سوری را باشکوه‌تر از هر سال برگزار كردند. نايب امام زمان كه هوا را پس ديد، ناچار شد در مورد عيد نيز هم چون عنوان نظامش تقيه كند. روز عيد هم پيامی فرستاد که يك واژه‌ شادی‌آور هم در آن نبود. در آن شب عيد، گلوله‌های خشم و كين انقلاب چراغ خانه بسياری از مردانی را كه سال پيش از ظهور آقا، چشم‌وچراغ حكومت بودند، خاموش كرده بود.

مهندس بازرگان و دكتر مبشری بسيار به خميني گوشزد كرده بودند كه محاكمات رجال عصر پهلوی را به بعد از عيد موكول كند. اما هم‌زمان انقلابي‌ها از هر نوع و طايفه‌شان، اصرار داشتند كه كار اين رجال را بايد هرچه زودتر فيصله داد كه مردم خون می‌خواهند. تنها چند روز اعدام‌ها متوقف شد؛ اما فروردين آن سال به خونين‌ترين فروردين تاريخ ايران تبديل شد.

چه بی‌رحم بود انقلابی كه می‌خواست عشق و آزادی و عدالت را همراه با نفت و خوشبختی بين اهالی ايران تقسيم كند. نوروز ضمن ديدارها با جمعی از احباب و عزيزان، سری به بيت مرحوم شريعتمداری زدم. پيرمرد سخت وحشت‌زده بود. از اوباشی مي‌گفت كه هر روز سر كوچه‌ جمع مي‌شدند و شعار مرگ بر ضدانقلاب و امام سر مي‌دادند. تصوير پيكرهای سوراخ‌سوراخ ژنرال‌های شاه و مردانی كه بعضي‌شان را مي‌شناخت و در ايمان و درستی‌شان ترديدی نداشت، او را سخت آزار مي‌داد. از آخرين خبرها برايش بازگفتم و اينكه قرار است از ششم فروردين محاكمات چنددقیقه‌ای آغاز شود و سپس از ديدارم با جمعی از بزرگان عصر پهلوی دوم در زندان خبر دادم و اينكه آزمون و روحانی و جعفريان و هويدا و پاكروان چشم اميدشان به لطف روحانيون و به‌ویژه شخص او است.

چهره‌اش سخت گرفته بود. گفت پاكروان چون خمينی را از مرگ نجات داده، بيش از همه درخطر است و بعد حكايت پاسبانی را برايم بازگو كرد كه زن و بچه‌اش همان روز به ديدن آقا ـشريعتمداری- رفته بودند به اميد شفاعتی. و اين همان پاسبان بود كه روز دستگيری خميني با اتومبيل فولكس سيد را به تهران برد و چون موقع ورود سيد به اتومبيل سر مبارك به بالای در خورد، پيدا بود كه صاحب اتومبيل را نخواهد بخشيد. اگرچه ۱۳ سال از بازنشستگی او گذشته باشد. به امر خمينی، پاسبان بيچاره را اعدام كردند؛ همان‌طور كه پاكروان و ايرج مطبوعی را، علامه وحيدی و منوچهر آزمون را.

حالا ۴۳ نوروز را در پی نوروز خونين انقلاب پشت سر گذاشته‌ايم. نوروزهای جنگی با موشک‌های عباس و حسين و طيرا ابابيل، نوروزهای سياه بعد از ۳۰ خرداد و سال ۱۳۶۷ كه مردان خدا دو دستی آدم مي‌كشتند. نوروز پس از خمينی، آنگاه كه مردم اميد داشتند با رفتن سيد دكان تظاهر و فريب و مرگ بي‌رونق شود؛ اما برخلاف تصوراتشان هر روز بر رونق اين دكان افزوده‌ شد.

 نخستين نوروز اصلاحات نيز از يادنرفتنی است. خاتمی در پناه گل و سبزه پيام دوستی و مهر و عدالت و مردم‌سالاری داد و تاكيد كرد فصلي ديگر در تاريخ ملت ايران آغاز شده و زمان قهر و نفرت به سر آمده است و فرشتگان رحمت و محبت و تساهل و تسامح اينك بر شانه‌های اهل ولايت فقيه نشسته‌اند. اما ديری نگذشت كه فرشتگان برقع تزوير از چهره برگرفتند و چهره‌های آزمند و خونریز خود را به تماشا گذاشتند.

نوروزها را يك به يك در عصر ولايت سالوسان سر كرده‌ايم اما به قول شهيار قنبری، «بوی عيدی، بوی سبزه، بوی اسكناس تانخورده مادربزرگ» با ما مانده است. در مصر كتابی خريدم كه نخستين بار در عهد خديوی اسماعيل حاكم مصر كه كانال سوئز در زمانش ساخته شد، به چاپ رسيده بود. من چاپ جديدش را از كتابفروشی «مدبولي» خريدم. عنوان كتاب «تراث الفرس» است كه مي‌شود آن را به تمدن و سنن فارس‌ها ترجمه كرد. در اين كتاب فصلی هست كه از نخستين نوروزها پس از حمله عرب‌ها ياد مي‌كند. نوروزهایی كه مردم ايران يك چشم خون و يك چشم اشك بودند.

«در جلولا آنجا كه فارس‌ها ماه‌ها پيكر همسران و فرزندان خود را مي‌جستند و هر گوشه‌ای استخوانی مي‌يافتند، به اين گمان كه از آن عزيز آن‌ها است، پس گلابش مي‌زدند و به حريری مي‌پوشاندند كه چون گبران نمي‌توانستند استخوان بر غاری بلند نهند كه عقابان و کرکس‌ها به آسمانش برند، زمزمه درگرفت كه چيزی به تحويل سال فارس‌ها نمانده است. عساكر دستور يافتند هر جا فارسی ديدند که شال نو بر شانه انداخته يا كودكان را نقل و كشمش مي‌دهد و سكه‌ای به تهنيت عيد، يا اگر از پس روزنی، سيني ديدند كه سبزه گندم و جو و ذرت از آن سر بركرده يا عطر سنبل در كوچه‌ای مستشان كرد يا بر بام‌ها ديدند بنفشه كاشته‌اند، به هوش باشند که این‌ها از آثار نوروز گبران است؛ پس وقت ضايع نكرده، جامه‌های نو بدرند، كودكان را تازيانه زنند،‌ گل‌ها را لگدكوب كنند و سبزه‌ها را به جوی ريزند؛ كه اين مردم را اگر مجال دهند تا نوروز و عيد آتش ـچهارشنبه‌سوریـ كه مظهر پرستش آتش گبران است و سده و ديگر رسوم گبران را برپا دارند، زود باشد كه به عهد اجدادی برگردند و كفر از سر گيرند. درنگ نبايد كرد. مجالشان نشايد داد كه این‌ها به جادوی آتش و سنبل و شكرپاره مي‌خواهند فرزندان خود را بار ديگر به ضلال ـ گمراهي ـ بكشند…»

در جای ديگر اين فصل مي‌آيد: «آن سال گفتند در همه ملك نهاوند و تيسفون و جلولا دوصد هزار خانه بی مرد بود ـيعنی مردانشان را عرب‌ها كشته بودندـ اما هيچ خانه‌ای بدون آتش و سنبل و شكرپاره نماند و زنان با چشم گريان رو به فرزندان خنده مي‌زدند و عيدانه مي‌دادند. شربتی يا سيبی يا شكرپاره‌ای و اگر اندك مكنتي مانده بود سكه‌ای…»

چنين بود كه حتی ظهور نايب امام زمان، نواده سيد احمد كشميری، نيز نتوانست مير نوروزی را از خواندن باز دارد.  باور كنيد جلوه‌های روشن عيد از مظهر تباهي و نفرت كه ۴۳ سال است در برابر چشم ما است، پرتلألوتر است. سيدعلی رهبر و سید مجتبای در آرزوی رهبري از آن عرب‌هایی كه به وعده دستيابي به مواهب بهشت عجم و زنانی كه پيكر در جوی شير مي‌شويند ديوانه‌وار شمشير مي‌زدند و مي‌دريدند و مي‌سوختند و ويران مي‌كردند، عارضه كوتاهي بيش نيستند. نگاه كنيد حتی مومنانی كه روز عيد ره به جمكران مي‌كشیدند تا در چاه ساخته دست جهل و خرافه عريضه به پيشگاه آقا ارسال كنند، لباس نو پوشيده‌اند و نوروز را گرامي مي‌دارند.»

یک‌بار ديگر مي‌نويسم؛ عيد حقيقتی است كه پرتو آن چشم دشمنان ايران در طول تاريخ شگفتي‌آور خانه پدري را بسيار بار به كوری دچار كرده است.

نوروز را جشن مي‌گيريم؛ چنانكه نياكانمان در جلولا و تيسفون و نیشابور و مرو و قندهار و لاهور در همه ايران‌زمين در فصل خون و درد حمله عرب‌ها جشن گرفتند. حالا تنها نيستيم؛ میلیون‌ها تاجيك و افغان و ازبك و كرد و آذری، حتی گرجي‌ها و ارمني‌ها، همراه با میلیون‌های ديگر از اين اقوام كه با چندین ميليون ايرانی دور از وطن در غربتكده‌های بي‌شمار همراه و همسفرند، پرچم نوروز در دست دارند و با نوای میر نوروزی شادی مي‌كنند.

در خانه پدری، امسال نيز چون پار و پيرار، رژيم جهل و جور و فساد چراغ خانه‌های بسياری را شكسته است. در خانه‌های بسياری در خوزستان عرب‌های ايرانی نوروز را با خاطره عزيزانی آغاز مي‌كنند كه پيكرهاشان بر دار ظلم ولايت فقيه آويزان شد. در كردستان خانواده و دوستان ده‌ها كرد دلاور ديگر كه قرباني ظلم و جهل حاكم بر وطن شدند، در اصفهان زارعان دلاور زاینده‌رود، در تهران و شمال میهن که معلمان و بازنشستگان به پا خاستند و شوری در وطن برپا کردند؛ صدها ایرانی با ياد نوروز پيشين كه عزيزانشان در كنارشان بودند، چراغ عيد را برمی‌افروزند.

امسال رژيم سرگردان‌تر و وحشت‌زده‌تر از هميشه چشم به وین و اوکراین دوخته است. اگر جهان و به‌ویژه آمریکا دست از نفاق و دلجویی از ولایت فقیه برمی‌داشت و برایش افغانستان و عراق و ایران و لبنان، به اندازه اوکراین اهمیت داشت، حماسه مقاومت ملت ما را می‌دید. اما ظاهرا باید دست جو بایدن را در فاصله خواب‌ها و قیلوله‌اش گرفت و رو به قبله ايرانش کرد و از او خواست تا سر زدن سبزه‌ها، شكوه معطر سنبل‌ها، آتش جاودانه چهارشنبه‌سوری و آفتاب نوروزی و كودكان پر از خنده و اميد را و… تماشا كند. به ملتی بنگرد که ۴۳ سال است مقاومت می‌کند، به پا می‌خیزد، زمین می‌خورد؛ اما امیدش را از دست نمی‌دهد و با سوسن زخمی و نیم سیبی نوروز را جشن می‌گیرد.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه