مرگ «دختر آبی»؛ تلاشی برای به رسمیت شناخته شدن

مشکل اساسی جمهوری اسلامی این است که زنان "زبان در آورده اند

عکس از شبکه‌های اجتماعی

«دختر آبی» نام مستعار زنی ۲۹ ساله است که داستان تراژیک مرگ او بر اثر خودسوزی، در شبکه‌های اجتماعی فارسی‌زبان خشم عمومی را به دنبال داشت. او می‌خواسته به ورزشگاه آزادی برود و بازی تیم فوتبال محبوبش را تماشا کند که دستگیر می‌شود. در رفتن به دادگاه می‌شنود که باید شش ماه برای این کار به زندان برود. «دختر آبی» به قدری خشمگین می‌شود که مقابل دادگاه خودسوزی می‌کند.

در بی عدالتی حکومتی که با سیاست‌های جداسازی جنسیتی، دسترسی زنان را به تمام عرصه‌ها محدود کرده هیچ شکی نیست. اما چرا باید یک انسان به جایی برسد که در مواجه با این بی‌عدالتی بر خود بنزین بریزد و خود را آتش بزند؟

روایت خانواده «دختر آبی» این است که او پس از دستگیری در ورزشگاه آزادی در اسفند سال گذشته، در زندان ورامین در بازداشت بوده است. خشونت‌های آن زندان به قدری بوده که پس از شنیدن خبر احتمال شش ماه حبس بیشتر «دختر آبی» خودسوزی کرده است.

روایت من این است که آنچه جان «دختر آبی» را به لبش رسانده تنها آزارهای سیستم قضایی و امنیتی برای یک فوتبال تماشا کردن زنان نبوده است. درد اصلی این بود که وجود‌ش به عنوان یک زن رسمیت نداشته. و چه تحقیری بالاتر از این؟ رسمیت نداشتن تحقیری است که با زندگی زنانی که در ایران زندگی می‌کنند در سطوح مختلف عجین شده.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

سویه دیگر ماجرا ساختار سیاسی‌ای است که این درد را ایجاد کرده است. فوتبال دیدن زنان چه چیز را به خطر می‌اندازد که این حکومت این درخواست را به رسمیت نمی‌شناسد و با آن برخورد سرکوبی‌ای می‌کند که به مرگ انسان‌ها می‌انجامد؟

هراس حکومت ایران از موضوع به ورزشگاه رفتن زنان ریشه در ساختار استعماری و جنسیتی‌ای دارد که خودآگاهی جمهوری اسلامی ایران را شکل می‌دهد. این حکومت - و کم‌وبیش تمام احزاب سیاسی آن، در شبکه‌سازی انسانی‌ برای به قدرت رسیدن همیشه از زنان استفاده کرده‌اند. چه در انقلاب ۱۳۵۷ و چه در تمام انتخابات‌های سیاسی در ایران زنان مخاطب قشر سیاسی بوده‌اند. اما هنگام تقسیم سرمایه و قدرت سیاسی مردان در قدرت زنان را کنار زده و حذف کرده‌اند.

به عبارتی در برقراری قدرت سیاسی - که خود آن بر روابط رانتی اقتصادی مردانه یک قشر قدرتمند روحانیت شیعه و بازار استوار بوده - جمهوری اسلامی تا جایی که توانسته از زنان استفاده کرده است اما زمان تقسیم قدرت آنها را بازی نداده است. برای توجیه این سیاست به غایت مردسالارانه هم، این حکومت و نظریه‌پردازان آن از خوانش‌هایشان از احکام اسلامی تا جایی که توانسته‌اند به نفع خود سود جسته‌اند.

حجت الاسلام علیرضا پناهیان، روحانی شیعه که به رهبر جمهوری اسلامی، آیت‌الله علی خامنه‌ای نزدیک است در مرداد ماه سال جاری در واکنش به تلاش‌های بسیاری از زنان برای مبارزه با حجاب اجباری در خیابان‌های ایران گفته بود «در روایات مهم‌ترین عامل ورود زنان به جهنم زبانشان دانسته شده است نه حجابشان».

این صحبت‌های او در مورد "زبان در آوردن" زنان به نظر من مهم است و نشان از دغدغه و هراسی جدی در قشر روحانیت دارد که اکنون با نسلی از زنان طرف هستند که نه تنها حاضر نیستند بدن‌هایشان زیر چادر و حجاب اسلامی نمایشگاه قدرت حضرات باشد بلکه زبان هم در آورده‌اند و حق و حقوق می‌خواهند.

پناهیان در بخش دیگری از صحبت‌های خود گفت: «اغلب دختران بی‌بند‌و‌بار مادران دهان دریده‌ای دارند که در برابر شوهر خود زبانشان را نگه نداشته‌اند».

اگر زنان پیش از این برای روحانیت خطر جنسیتی بودند که باید از مردان در همه عرصه‌ها جدا نگهشان می‌داشتند حالا دیگر خطر در زبان‌شان است. چرا که آنها اکنون حرف می‌زنند و می‌نویسند و مطالباتی دارند که مناسبت قدرت را به خطر می‌اندازند.

موضوع حقوق برابر زنان - چه درخواست برای رفتن به ورزشگاه‌ها، چه درخواست برای برچیده شدن حجاب اجباری، چهدرخواست‌های ساختاری مانند حق مشارکت سیاسی، حقوق برابر انسانی در قانون و حقوق اقتصادی - حداقل میان نظریه‌پردازان  نزدیک به جمهوری اسلامی ربط داده می‌شود به آزادی زنان در فرهنگ غربی و لیبرال. اما دردسر واقعی جمهوری اسلامی آزادی زنان و به قول پناهیان بی‌بند‌و‌باری آن‌ها نیست. مشکل اساسی جمهوری اسلامی این است که زنان "زبان در آورده اند". جمهوری اسلامی اگر این حقوق برابر زنان را به رسمیت بشناسد، هویت کنونی‌ای که برای خود تعریف کرده دگرگون می‌شود که انگار دیگر جمهوری اسلامی نیست. بدبختی بیشتر اینکه اگر زنان را به رسمیت بشناسد باید سرمایه و قدرت را هم با آنها قسمت کند.

زنان امروز در ایران همان زنانی که در سال ۱۳۵۷ به زور حجاب را پذیرفتند و به زور قوانین نابرابر جنسیتی زندگی‌شان را تغییر داد نیستند. چهل سال تلاش زنان موجب شده که این حکومت رابطه خود با زنان را مدام تغییر دهد و کشمکش‌ها بر سر حجاب مثال بارز آن است. زنان ایرانی زبان در آورده‌اند و این خطر بزرگی است.

این کشمکش‌ها ادامه‌دار خواهد بود و زنان ایرانی نشان داده‌اند که حاضرند برای آن جان به لب رسیده‌شان را هم به کف دست بگذارند. بهتر است جمهوری اسلامی هرچه زودتر بپذیرد که وقت آن رسیده که سر کیسه قدرت را شل کند و این زنان زبان در آورده را بازی دهد - چه در ورزشگاه‌ها و چه در سطوح سیاسی، اجتماعی و اقتصادی - چرا که در این یک جنگ جمهوری اسلامی هرگز پیروز نخواهد شد.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه