خداحافظ «رئیس خانه عنکبوت»

جمشید مشایخی درگذشت

 

حدود سه سال پیش، در آذر ۱۳۹۴ بود، که مجله فیلم عکس روی جلدش را با پیشنهاد اصغر فرهادی انتخاب کرد. سه مرد پا به سن گذاشته دور هم نشستند تا عکسی را از ۳۵ سال پیش بازسازی کنند. عزت‌الله انتظامی، داود رشیدی و جمشید مشایخی «خانه عنکبوت» را تکرار کردند؛ فیلمی که علیرضا داوودنژاد در سال ۱۳۶۲ ساخته بود و این سه بزرگ سینمای ایران، بازیگران اصلی‌اش بودند. دیگر بازیگر آن فیلم البته مسعود بهنودِ روزنامه‌نگار در یکی از معدود حضورهای سینمایی‌اش بود. 

دست سرنوشت نشان داد که حرکت فرهادی به موقع بوده. داوود رشیدی کمتر از یک سال بعد درگذشت و عزت‌الله انتظامی کمتر از دو سال بعد. امروز، سیزده فروردین ۱۳۹۸، جمشید مشایخی نیز از میان ما رفت. تنها مسعود بهنود باقی مانده که در توئیتر نوشت: «جمشید جان، امیرزاده با معرفت، رئيس خانه عنکبوت، از درد رستی اما حیف. دور نیست که همه‌مان دور یک میز جمع باشیم.» 

خبر تلخ رفتن جمشید مشایخی را فرزندانش، نادر و نغمه و سام، در صفحه اینستاگرام او منتشر کردند. آن‌ها نوشتند: «پدر ما ساعت ٩ شب امشب ١٣/فروردين/١٣٩٨ در نهايت آرامش به سفر ابدی رفت، تشكر ويژه از همه عزيزانی كه همواره به ايشان لطف و محبت داشتند. روح ايشان شاد و يادش گرامی باد.»

مهناز افشار، بازیگر ایرانی، حرف دل خیلی‌ها را زد وقتی در توئیتر نوشت: «کاش دروغ سیزده بود.»

مشایخی آخرین نوروز زندگی‌اش را در بیمارستان عرفان تهران گذراند و در روز سیزده بدر در سن ۸۴ سالگی درگذشت. او در حالی از دنیا می‌رفت که از برجسته‌ترین و سرشناس‌ترین بازیگران تاریخ سینمای ایران بود. در حدود ۱۰۰ فیلم و ۷۰ تله‌تئاتر و مجموعه تلویزیونی بازی کرده و کمتر سینماگر مطرح ایرانی هست که حداقل یک‌بار با او همکاری نکرده باشد. در ساعاتی که از درگذشت او گذشته، مردم در رسانه‌های اجتماعی در مورد این‌که کدام نقش او به یادماندنی‌تر است رقابت می‌کنند: رضا تفنگچیِ هزاردستان یا کمال‌الملک؟ شازده احتجاب یا خان داییِ فراموش ناشدنیِ قیصر؟

سینمای ایران هر چه باشد، مشایخی در ساختن بنای آن نقش داشته. 

در ۶ آذر ۱۳۱۳ که او در محله جاجرود جنوب تهران به دنیا آمد، سینمای ایران هنوز موجودی نحیف و کم‌جان بود. تازه یک سال از ساختن اولین فیلم ناطق فارسی می‌گذشت. ارشید ایرانی «دختر لر» را در بمبئی ساخته بود و این فیلم در خیابان معروف لاله‌زار تهران روی پرده رفته بود و بین مردم با نام «جعفر و گلنار» معروف شده بود.

مشایخی تبار مازندرانی داشت اما «بچه تهران» و بزرگ‌شده پایتخت در عصر پهلوی‌ها بود؛ تهرانی مهیج و صحنه پا گرفتن هنر مدرن. ۲۳ سالش بود که کار تئاتر را به صورت حرفه‌ای با استخدام در «اداره هنرهای دراماتیک» آغاز کرد. آن اداره همان سال ۱۳۳۶ توسط دکتر مهدی فروغ بنا شده بود، پیشکسوتی که احتمال بیش از همه بخاطر همین بنیان‌گذاری و البته ترجمه‌هایش از ایبسن و استریندبرگ بخاطر خواهد ماند. 

اولین نقش مطرح مشایخی را در نمایش «وظیفه پزشک» لوئیجی پیراندلو، نمایشنامه‌نویس ایتالیایی برنده جایزه نوبل می‌دانند که از نیاکان تئاتر آبزرد (پوچ) شناخته می‌شود. «مرده‌های بی کفن و دفنِ» ژان پل سارتر، با کارگردانی حمید سمندریان، از دیگر آثار او در این دوره است. 

اما تقی مختار، بازیگر و سردبیر سابق «مجله فیلم»، در گفتگو با رادیو فردا مشایخی را جزو نسلی از بازیگران تئاتری به یاد می‌آورد که ویژگی‌شان این بود که فقط کارهای ترجمه نمی‌کردند و اهل نمایشنامه‌نویسی به فارسی بودند. نسلی که چهره درخشان بهرام بیضایی نیز از میانش بیرون آمد. «آی بی کلاه، آی با کلاهِ» غلامحسین ساعدی و «لونه شغال واقعیِ» علی نصیریان از نمایش‌نامه‌های همان دوره است که مشایخی از بازیگران اصلی‌شان بود. 

اولین تجربه سینمایی مشایخی در سال ۱۳۴۱ از راه رسید. «جلد مار» فیلم کوتاه و تجربی ۳۵ میلیمتری بود که هژیر داریوش بر اساس داستان «همخوابه خانم چاترلی» از دی اچ لورنسِ انگلیسی می‌ساخت. هژیر متولد انزلی و درس‌خوانده پاریس بود و از آن روشنفکرها که می‌کوشید آن‌چه در فرنگ آموخته بود به ایران بیاورد. در این فیلم فخری خوروش نقش اصلی را داشت و مشایخی نقش دوم را. مازیار پرتوی ۳۰ ساله فیلمبردار بود و لوریس چکناواریانِ ۲۵ ساله موسیقی فیلم را ساخت. 

در میان فیلم‌های آن دهه تاریخی ۱۳۴۰ که بگردیم رد پای بسیاری را پیدا می‌کنیم که می‌رفتند تا نسل طلایی سینمای ایران را بسازند. مشایخی از آن دسته بازیگران حرفه‌ای بود که حضوری پایدار و منظم در انواع ژانرهای مختلف را داشت. در سال ۱۳۴۴ در «خشت و آینه» ابراهیم گلستان بازی کرد که احتمالا اولین فیلم بلند او است. نقش افسر ارشد کلانتری را در کنار بازیگر نوپای دیگری بازی می‌کرد: پرویز فنی‌زاده که نقش کلیشه‌ای روشنفکر کافه‌نشین را در این ساخته گلستانِ روشنفکر داشت. 

 

اقبال مشایخی این بود که در بزرگترین فیلم‌های موج نو و تولد دوباره سینمای ایران حضور داشت. هم «گاوِ» مهرجویی و هم «قیصرِ» کیمیایی. در این دومی البته یکی از ماندگارترین نقش‌هایش را بازی کرد. خان داییِ سرد و گرم چشیده‌ای که به نمایندگی از نسل قدیم به قیصرِ جوانی که انگار نماینده نسل جدید چریک‌پرور است هشدار می‌دهد که بی‌گدار به آب نزند. مشایخی هنگام ساختن «قیصر» البته ۳۵ سال هم نداشت و در واقع فقط سه سال از بهروز وثوقی، بازیگر نقش قیصر، بزرگ‌تر بود. اما جزو آن بازیگرانی بود که اقبالشان این بود که همیشه نقش‌های بزرگ‌تر از خودشان را بازی کنند. یعنی در آن زمانی که سه مرد جوان سینمای ایران (بهروز و فردین و ناصر ملک‌مطیعی) به نمادهای جذابیت جنسی بدل می‌شدند، بعضی بازیگران از همان ابتدا نقش میانسالی بازی می‌کردند. 

انقلاب ۵۷ که درگرفت اما همین واقعیت باعث شد امثال مشایخی بر خلاف آن سه نام‌برده فرصت ادامه حرفه خود را داشته باشند. مشایخی در سال‌های قبل از انقلاب در بعضی از مهم‌ترین فیلم‌های عصر طلایی سینما بازی کرده بود. از «شازده احتجابِ» بهمن فرمان‌آرا که در آن نقش اول بود تا بازی در نقش ناصرالدین شاه در «سلطان صاحبقرانِ» علی حاتمی. و از «سوته‌دلانِ» همان حاتمی تا «نفرینِ» ناصر تقوایی. 

بعد از انقلاب مشایخی هم مثل آن دو مرد دیگر، عزت انتظامی و داوود رشیدی، اقبال ادامه کار را یافتند. علی نصیریان، حمیده خیرآبادی (نادره) و ثریا قاسمی از دیگر بازیگران اینچنینی بودند. مشایخی حتی مدتی رئیس اداره تئاتر بود. در دهه سخت شصت، ایران هم جنگ با عراق را پشت سر می‌گذاشت و هم سال‌های اوج تسلط ضدفرهنگ‌ها بر صحنه فرهنگ را. در همین سال‌ها اما جمشید مشایخی توانست در «کمال‌الملک» همکار علی حاتمی باشد و نقش آن نقاش نامدار را در مقابل ناصرالدین شاهی بازی کند که این‌بار به جای او، عزت‌الله انتظامی نقشش را بازی می‌کرد. در سال ۱۳۶۳ او بخاطر این بازی و در ضمن «گل‌های داوودیِ» رسول صدرعاملی سیمرغ بلورین بهترین بازیگر را از ‌آن خود کرد — غریب این‌جا که این تنها جایزه‌ مهمی است که در تمام زندگی‌اش گرفت. 

همکاری‌اش با حاتمی در سریال پرماجرا و طولانیِ «هزاردستان» هم ادامه یافت. او در این سریال نقش اصلی را با نام «رضا تفنگچی» و سپس «رضا خوشنویس» بازی می‌کرد، شخصیتی که در اواخر حکومت احمد شاه قاجار، تیرانداز و مسئول ترورهای انقلابی بوده. در قسمت بعدی سریال «تفنگچی» تبدیل به «خوش‌نویس» می‌شود و دوره به اواخر حکومت رضاه شاه و اوایل حکومت محمدرضا شاه تغییر می‌یابد. معروف است که حاتمی گفته شخصیت «رضا» را بر اساس ملغمه‌ای از کریم دواتگر، از اعضای «کمیته مجازات» با عمادالکتاب و میرزا رضا کلهر و البته خودش نوشته. این شخصیت نیز مشابه فیلم‌های دیگر حاتمی، ادبی و در واقع شبه‌تاریخی است و مشایخی در جان دادن به آن شاید تاثیرگذارترین نقش حرفه‌اش را بازی کرد.

در سال‌هایی که سینمای ایران در سطح جهانی به یکی از مطر‌ح‌ترین‌های جهان بدل شد، جایگاه چندانی برای امثال مشایخی نبود. اول سینمای شاعرانه عباس کیارستمی معروف شد که متکی بر نابازیگرها بود و آن‌گاه درام اجتماعی اصغر فرهادی که با نسل جدیدی از بازیگران سر و کار داشت. مشایخی معروف و سرشناس و پرنفوذ و مورد احترام بود اما در این کهکشان جدید درخشش جایگاهی نداشت. در تمام این سال‌ها او هیچ‌گاه هیچ‌گونه حضور بین‌المللی جدی نداشت و هرگز در هیچ یک از جشنواره‌های بین‌المللی نامزد جایزه‌ای نشد. در میان نسل پیشکسوتان بازیگری نیز ستاره‌اش همیشه فروغ کم‌تری از عزت‌الله انتظامی داشت که نام خودش را به عنوان «آقای بازیگر» ثبت کرده بود — شاید بیش از همه بخاطر همکاری موثرش با چهره درخشان سینمای روشنفکری، داریوش مهرجویی. شاید همین بود که در سال ۱۳۹۶ در جریان مراسم اهدای جوایز «انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی» مشایخی در کمال ناباوری به انتظامی پرید و گفت «چرا در تیزرهایی که نشان می‌دهند تنها چهره یک بازیگر نمایش داده می‌شود… گویا سایرین در تئاتر و سینما زحمت نکشیده‌اند» و از انتظامیِ بزرگ به عنوان بازیگری نام برد که «روزگاری جلوی شهبانو تنبک می‌زد و حالا خانه‌اش را وقف می‌کند.» (در واقعیت البته انتظامی در جوانی عضو حزب توده بود و بعدها هم بازیگر جریان روشنفکر به حساب می‌آمد که با دربار زاویه داشت.)‌

بعضی‌ها می‌گفتند این بخاطر عدم تقدیر کافی از مشایخی است اما او در سال‌های آخر زندگی‌اش، کم تقدیر ندید. مراسم «چهره‌های ماندگار» که در دهه ۱۳۸۰ برگزار می‌شد، مشایخی نیز برگزیده شد و در آن دهه مراسم بزرگداشتش را چندباری گرفتند، از جمله مراسمی در پاریس در سال ۱۳۸۵. «تئاتر خاوران» که به عنوان بزرگترین مرکز تئاتر حرفه‌ای ایران آغاز به کار کرد سالنی از آن را به نام مشایخی نام‌گذاری کردند. در سال ۱۳۸۵ الهام قره‌خانی و امیر مهرتاش مهدوی مستندی در بزرگداشت زندگی‌اش ساختند با حضور ۶۵ هنرمند و گویندگی پرویز پرستویی که در آن روزها شاید شناخته‌شده‌ترین بازیگر ایران بود. این فیلم چند بار در «خانه هنرمندان ایران» نمایش داده شد و با استقبال گسترده روبرو بود.

از مشایخی، سه فرزند به نام نادر و نغمه و سام به جا مانده است. شناخته‌شده‌ترین آن‌ها نادر است که مثل پسر انتظامی، مجید، آهنگساز است. او درس‌خوانده موسیقی در وینِ اتریش است و زمانی رهبر ارکستر سمفونیک تهران بود و با آن چند بار هم به همان وین رفت.

آخرین جنجال زندگی مشایخی زمانی بود که حرف‌هایش در مورد احتمال خودکشی محمدرضا تختی باعث شد خیلی‌ها به او حمله کنند و به تعبیری قلبش را بشکنند — اتفاقی که ابیِ خواننده در سوگنامه‌ای که برای مشایخی نوشت با تلخی به آن اشاره کرد. آقای بازیگر قدیمی اما لابد می‌دانست که با نقش‌آفرینی‌های زیبایش، جزو بنیانگذاران سینمای نوین ایران است؛ و شیرینیِ این دانش احتمالا بر تلخی جنجال‌های توئیتری پیروز بوده است. 

بیشتر از فیلم