افغانستان هم درنهایت به سرنوشتی مانند ایران دچار می‌شود؟

«وقتی هواپیمای ایرفرانس خمینی در تهران فرود آمد، هیچ‌یک از ایرانی‌هایی که از او استقبال می‌کردند، نظام حکومت مذهبی را که او قرار بود در کشور حاکم سازد، پیش‌بینی نمی‌کردند»

بعضی افغان‌ها گفته‌اند گمان نمی‌کنند افرادی از طالبان که در شبکه‌های تلویزیونی ظاهر می‌شوند، نشان‌دهنده حقیقت این گروه باشند- Hoshang HASHIMI / AFP

عبدالرحمان الراشد، روزنامه‌نگار سعودی که پیش‌تر سردبیری روزنامه «الشرق الاوسط» و مدیریت شبکه‌ تلویزیونی العربیه را بعهده داشته است، در یادداشتی به مشخصه‌های مشترک طالبان با دیگر گروه‌های ایدئولوژیک و اسلام‌گرا که در کشورهای مختلف به‌دنبال قبضه قدرت بودند پرداخته و تشابهات تحولات اخیر افغانستان را با انقلاب ۱۹۷۹ میلادی در ایران بررسی کرده است.  

در این یادداشت که در روزنامه «شرق الاوسط» منتشر شده، با اشاره به مشابهت حکومت زیر نظر طالبان با دیگر نظام‌های دینی و ایدئولوژیک، آمده است: «کسانی که روی طالبان شرط‌بندی و سرمایه‌گذاری کرده‌اند، باید در منطق خود تجدیدنظر کنند. اکثر رژیم‌های مذهبی به‌دلیل ناتوانی در تفکیک بین ایدئولوژی‌های خود و چگونگی اداره امور کشور، سقوط کردند. طالبان امسال از طالبانی که سال ۱۹۹۶ قدرت را در افغانستان به‌دست گرفت، متفاوت به‌نظر می‌رسد، اما همچنان همان ویژگی‌ها را دارد که مشخصه تمام رژیم‌های ایدئولوژیک است. نظام‌های شکل‌گرفته برمبنای ایدئولوژی، چه کمونیست باشند، چه بعثی و چه اسلام‌گرا، ویژگی‌های خطرناک و خودویرانگر مشابهی دارند.»

عبدالرحمن الراشد با اشاره به شباهت‌های متعدد بین تحولات اخیر کابل و آنچه در تهران ۱۹۷۹ روی داد، به یک تفاوت میان آن‌ها اشاره می‌کند: «ورود ملای طالبان به شهر، خاطرات بازگشت آیت‌الله خمینی به تهران را زنده کرد. محبوبیت شدید خمینی در آن زمان، در حضور میلیون‌ها نفر ایرانی که برای استقبال از او و ابراز شادمانی از سرنگونی رژیم شاه به خیابان‌ها آمده بودند، نمایان بود. اغلب آن افراد، ایرانی‌های ملی‌گرا یا چپ‌گرا یا شهروندان عادی خواهان تغییر سیاسی بودند و تنها اقلیتی از آن‌ها به جنبش اسلام‌‌گرای ضدحکومت شاه، به رهبری خمینی تعلق داشتند. وقتی هواپیمای ایرفرانس خمینی در تهران فرود آمد، هیچ‌یک از ایرانی‌هایی که از او استقبال می‌کردند، نظام حکومت مذهبی را که او قرار بود در کشور حاکم سازد، پیش‌بینی نمی‌کردند.» 

در این یادداشت به چهره متفاوت نظام اسلامی ایران در ابتدای کار و آشکار شدن چهره واقعی نظام خمینی در سال‌های بعدی اشاره شده است: «ابوالحسن بنی‌صدر، نخستین رئیس جمهوری ایران، دیندار میانه‌رویی بود که کراوات نمی‌بست، اما عمامه هم برسر نداشت و سید یا شیخ نبود. برجسته‌ترین وزیر کابینه او، قطب‌زاده، به‌طور مکرر در شبکه‌های مختلف تلویزیونی بین‌المللی ظاهر می‌شد. برای غربی‌ها فهمیدن این‌که خمینی کیست، چندان ساده نبود. شیوه زندگی او، همچون بسیاری از روحانیون مسلمان، زاهدانه بود و همین باعث شد که بسیاری او را انسانی روادار و متواضع، مانند گاندی تصور کنند. اما در طول سه سال پس از آن، هم ایرانیان و هم غربی‌ها متوجه شدند که او شخصیتی است افراطی و متنفر از دنیا. بنی‌صدر از کشور گریخت، قطب‌زاده اعدام شد و در ایران مردان روحانی تا امروز، قدرت را در قبضه خود گرفتند. تهران که زمانی مرکز شناخته‌شده‌ای برای هنرها بود و به‌عنوان پیشرفته‌ترین شهر خاورمیانه توصیف می‌شد، رو به زوال رفت. تندروهایی از قم کشور را در دست گرفتند، چوبه‌های دار برپا کردند و ده‌ها هزار نفر را اعدام کردند، تا جایی که چپ‌گرایان را در ایران نابود و حذف کردند. زنان ناچار به ماندن در خانه‌ها شدند و سالن‌های تئاتر و سینما و گالری‌های هنری تعطیل شدند.»  به نوشته عبدالرحمان راشد، اما «طالبان» پدیده جدیدی نیست و مردم مسن‌تر کابل که در دهه ۱۹۹۰ تحت حکومت آن‌ها زندگی کرده‌اند، به‌خوبی آنها را می‌شناسند. 

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

در ادامه یادداشت آمده است: «طی هفته گذشته و تسلط طالبان بر کشور، مردان مسلح این گروه  با همان لباس‌ها و ظاهر قدیمی، با شعارها و زبانی متفاوت به میان آمدند. با این حال، پس از بازتاب بیانیه‌های روادارانه طالبان در رسانه‌ها، کم‌کم جهان درمی‌یابد که تمام آن حرف‌ها چیزی بیش از نوعی کارزار روابط عمومی به‌منظور بازگشت و تسلط طالبان بر قدرت در افغانستان با کمترین خسارت‌های ممکن، نبوده است. واقعیت این است که طالبان تغییر نکرده و تغییر نخواهد کرد و باور کردن چیزی غیر از این دشوار است. تا پایان سال جاری شاهد روند تحولات این گروه خواهیم بود.»  

عبدالرحمان راشد می‌نویسد: «رهبران و افراد مسلح طالبان در لباس و ظاهر خود، برخلاف دیگر گروه‌هایی که سعی در نمایش یک جلوه ظاهری مدرن دارند، تصویری واضح و شفاف از یک گروه اسلام‌گرا ارائه می‌‌کنند؛ اما درست مانند همه این گروه‌ها، مردم را با خط‌کشی‌های واضح به مسلمان و کافران و گروه‌هایی که با خود یا علیه خود می‌دانند، تقسیم می‌کنند.» او جنبش النهضه در تونس، اخوان‌المسلمین در مصر، حزب اسلام‌گرای ملی در سودان، حزب‌الله لبنان و حوثی‌های یمن را گروه‌های مذهبی-سیاسی مشابهی می‌داند و از این لحاظ در کنار یکدیگر قرار می‌دهد، اما طالبان را به حوثی‌ها شبیه‌تر از بقیه می‌داند.

براساس یادداشت شرق‌الاوسط، در هر دو گروه طالبان و حوثی‌ها «وابستگی‌های قبیله‌ای نقش کلیدی در پویایی جنبش ایفا می‌کند، اما همچنان در یک طرز فکر ایدئولوژیک دینی که با گشودگی مدنی ضدیت دارد، محصور شده است». 

به نوشته راشد، بعضی از افغان‌ها به او گفته‌اند گمان نمی‌کنند افرادی از طالبان که در شبکه‌های تلویزیونی ظاهر می‌شوند، نشان‌دهنده حقیقت این گروه باشند و یادآوری کرده‌اند که اغلب افراد مسلح طالبان جوانان آموزش‌دیده در نهادهای مذهبی افراط‌گرای اسلامی‌اند و هم‌اکنون آن‌ها هستند که در خیابان‌ها، مدارس، مسجد و رسانه‌ها، کنترل امور کشور را در اختیار دارند. 

در پایان این یادداشت، در مورد آینده افغانستان آمده است: «همه این‌ها به ما نشان می‌دهد که کشور در سال‌های پیش رو چگونه خواهد بود. به احتمال زیاد، رهبران قدیمی با ظهور تندروها حذف خواهند شد. اکثر جنبش‌های اسلام‌گرا که قدرت را به دست گرفته یا در آن سهیم بوده‌اند، با این مسئله روبه‌رو شده‌اند که افراط‌گرایان درون جنبش کنترل تمام مکانیسم‌های تصمیم‌گیری را در دست گرفته و رهبری میانه‌رو را حذف می‌کنند؛ البته درصورتی که فرض کنیم در بین اعضای این گروه‌ها طیف‌هایی وجود دارند که اندکی با هم تفاوت دارند.»