افغانستان: طولانی‌ترین جنگ تاریخ آمریکا چه حاصلی داشت؟

بخش بزرگی از جامعه افغانستان با دولت جدید و نیروهای غربی همکاری کردند

«عد از سال ۲۰۰۲، نیروهای آمریکایی هیچ هدف نظامی و تروریستی برای شکست دادن نداشتند» -  ROSLAN RAHMAN / AFP

زمانی که طالبان در کمتر از دو ماه کنترل تمام شهرها و روستاهای افغانستان را زیر بمباران سنگین بمب‌افکن‌های آمریکایی و حملات نیروهای جبهه متحد افغانستان یا نیروهای وفادار به احمدشاه مسعود، فرمانده فقید افغان، از دست دادند، جورج بوش خیلی سریع پیروزی ماموریت نیروهای آمریکایی در افغانستان را اعلام داشت. دکتر کارتر ملکاسیان، مشاور سیاسی پیشین فرمانده ستاد مشترک نیروهای مسلح آمریکا از ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۹، در کتاب خود می‌نویسد که بعد از سال ۲۰۰۲، نیروهای آمریکایی هیچ هدف نظامی و تروریستی برای شکست دادن نداشتند. ولی بوش و استراتژیست‌های کاخ سفید هرگز تصور نمی‌کردند که نیروهای آمریکایی دو دهه بعد با طالبان مذاکره کنند و سند خروج خود را با حضور نمایندگان این گروه تروریستی و شورشی امضا کنند، و دولت مورد حمایت خود را در برابر این گروه تبهکار تنها بگذارند.

ملکاسیان که نویسنده دو کتاب دیگر در مورد جنگ‌های افغانستان و عراق است و به زبان پشتو آشنایی دارد، در بررسی شکست ماموریت نیروهای آمریکایی در افغانستان به علت‌های مشهور آن که غالباً در آثار دیگر نویسندگان نیز نقل شده است، اشاره می‌کند. برخی نویسندگان باور دارند که آمریکا خیلی زود توجه و منابع خود را به سوی عراق معطوف کرد و در اوایل امر، سرمایه‌گذاری اندکی روی نهادهای اصلی افغانستان، مانند ارتش و پلیس، انجام داد. برخی دیگر باور دارند که آمریکایی‌ها جلو جنگ‌سالاران فاسد محلی را نگرفتند و آنان خیلی زود پست‌های دولتی و نظامی را به دست آوردند، در نتیجه فساد و بی‌کفایتی دولت نوتاسیس تحت حمایت غرب، باعث دلسردی و نارضایتی مردم شد و طالبان با استفاده از آن، به‌خصوص در مناطق پشتون‌نشین، دوباره قدرت گرفتند. همچنین، برخی از این نویسندگان دولت بوش را ملامت می‌کنند که طالبان پس از شکست قطعی خود حاضر به پیوستن به دولت جدید بودند، اما آمریکایی‌ها و فرماندهان محلی، آنان را تعقیب و مجازات کردند. به همین دلیل تعداد زیادی از فرماندهان و جنگجویان طالب به پاکستان گریختند و به کمک آن کشور، دوباره منسجم و تجهیز شدند.

نویسنده باور دارد که این دلایل نمی‌تواند کل مسئله قدرت گرفتن طالبان را توضیح دهد، و می‌کوشد زوایای دیگر آن را بکاود. از نظر او، فساد می‌تواند باعث نارضایتی مردم شود، اما نمی‌تواند فداکاری و روحیه بالای جنگجویان طالب را در مقایسه با نیروهای دولتی، توضیح دهد. چرا این قدر جوان پشتون حاضر شدند که به عنوان جنگجوی انتحاری در راه طالبان جان خود را فدا کنند؟ ملکاسیان، ضمن آن که باور دارد که ساختار قبایلی سیاست و جامعه افغانستان باعث چندپارچگی و بی ثباتی در افغانستان می‌‌شود و گروه‌های قومی و قبایلی به خاطر قدرت و منابع وارد رقابت‌های خونین می‌شوند، معتقد است که اسلام و بیگانه‌‌ستیزی هم نقش برجسته‌ای در شورشگری و قدرتمند شدن طالبان داشته است.

در افغانستان تصور غالب بر این است که حمایت پاکستان نقش عمده را در پیروزی طالبان بازی کرده است، اما ملکاسیان زیاد با این نظریه موافق نیست. به گفته او، «حکومت همیشه سازوبرگ نظامی کافی برای دفاع از خود داشته است، اما در میدان جنگ، پیوسته در برابر جنگجویان کم‌شمار طالب باخته است.» او برای توضیح منظور خود، گفته‌های مایکل مک کینلی، سفیر پیشین آمریکا در افغانستان، را در مورد برتری طالبان بر نیروهای دولتی افغان نقل می‌کند: «شاید من بیش از حد‌ هانا آرنت می‌خوانم، اما فکر نمی کنم پول یا وظیفه[در پیروزی] آنان نقش داشته باشد. طالبان برای یک چیز بزرگ‌تر می‌جنگند.» 

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

این «چیز بزرگ‌تر»، از نظر نویسنده این کتاب «اسلام و مقاومت در برابر اشغال خارجی است که در تاروپود هویت افغان‌ها تنیده شده است. نیروهای دولتی که خود را متحد نیروهای خارجی می‌دانند، فاقد چنین انگیزه‌های بزرگ الهام‌بخش بوده‌اند.» در این مورد، نویسنده به تعدادی از نبردهای معروف در ولایت‌های هلمند و قندهار اشاره می‌کند که نیروهای دولتی با آن که به لحاظ تعداد و تجهیزات به مراتب قوی‌تر از طالبان بودند، اما خیلی زود میدان نبرد را ترک می‌کردند. به گفته او، فرار سربازان از ارتش همیشه دردسر بزرگی برای نیروهای خارجی در افغانستان بود.

البته، شاید برخی خوانندگان افغان با این ارزیابی ملکاسیان موافق نباشند. زیرا، بخش بزرگی از جامعه افغانستان، به‌خصوص اقوام غیرپشتون، با دولت جدید و نیروهای غربی همکاری کردند. نویسنده به طرزی باورناکردنی عامل پاکستان را دست‌کم می‌گیرد. اما نمی‌شود با این استدلال وی زیاد مخالفت کرد که سرباز افغان، انگیزه لازم را برای جنگیدن ندارد و فساد در ارتش و دولت افغانستان، مانع از ایجاد نهادهای قوی اداری و نظامی در افغانستان شده است، تا جایی که طالبان با نیروی کم، توان به چالش کشیدن دولت را در آن کشور دارند.

نویسنده معتقد است که آمریکایی‌ها خیلی زود متوجه شدند که طالبان به یک دردسر بزرگ برای آنها تبدیل شده‌اند. پس از سال ۲۰۰۶، فرماندهان آمریکایی با توجه به تجربه امیدبخش عراق، تصور می‌کردند که با افزایش نیروی نظامی افغان و خارجی، می‌توانند شورشیان طالب را شکست بدهند. اما، حتی با افزایش نیروهای خارجی به بیش از ۱۰۰ هزار تن، بازهم طالبان از خود استقامت و پایداری به نمایش گذاشتند. 

در این کتاب می‌بینیم که گفت‌وگوهای آمریکایی‌ها با طالبان  در دوحه در زمان دولت ترامپ، مضحکه­ای بیش نبوده است. طالبان به‌سختی حاضر بودند که روابط خود را با القاعده، دشمن درجه یک آمریکا، قطع کنند و برخی از اعضای طالبان به نمایندگان دولت افغانستان می‌گفتند که با خروج آمریکایی‌ها، آن‌ها افغانستان را تسخیر می‌کنند و مقامات افغان را به دار خواهند آویخت.

توافق آمریکایی‌ها با طالبان در قطر، بدترین موافقتنامه ممکن و فاقد ضمانت‌های اجرایی بود و فقط زمینه خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان را مساعد می‌ساخت. از نظر نویسنده، دونالد ترامپ که همیشه از هزینه‌های مالی ماموریت نیروهای آمریکایی در افغانستان شکایت می‌کرد، «حوصله یک موافقتنامه صلح محکم را نداشت. این بی‌صبری و شتاب او باعث شد که زلمی خلیلزاد [نماینده آمریکا در گفت‌وگو با طالبان]، امتیازات خیلی زیادی به طالبان بدهد و در مقابل، این گروه خیلی کم‌تر از آنچه انتظار می‌رفت، امتیاز دادند.»

مشخصات کتاب:

کارتر ملکاسیان/ تاریخ جنگ آمریکا در افغانستان/ انتشارات آکسفورد/۴۹۶ ص/ ۲۰۲۱.

بیشتر از کتاب