معرفی کتاب «بابای عزیزم: داستانی از طریق نامه‌ها»

این کتاب زندگی دختر‌ نوجوانی را به تصویر می‌کشد که پدرش در زندان انفرادی است

عکس از سایت  kfpl.ca

«بابای عزیزم: داستانی از طریق نامه‌ها»  نوشته‌ی مریم رفیعی، از مجموعه کتاب‌های «سکوت شکسته شده» به سردبیری ادم بریور، مجموعه نامه‌هایی است که مریم رفیعی سال‌ها پیش وقتی نوجوان بوده برای پدرش که در ایران در زندان انفرادی بوده نوشته است؛ نامه‌هایی که می‌دانسته تا آزادی پدر به‌دست او نخواهد رسید.

در سال (۱۳۸۰)۲۰۰۱، مریم دختر نوجوان ۱۷ ساله‌ای در تهران بود که پدرش، حسین رفیعی به همراه دوستانش، به دلیل اعتقادات سیاسی‌شان بازداشت شدند. مریم زمانی که حتی مطمئن نبود پدرش در کدام زندان است و نمی‌توانست با او حرف بزند یا ببیندش، تصمیم می‌گیرد که روزانه برای پدرش نامه بنویسد. قصد او این بود که از طریق این نامه‌ها پدرش را بعد از آزادی، از تمام لحظاتی که از خانواده و زندگی اجتماعی دور بوده، با خبر کند. مریم برای ۶ ماه هر روز-به استثنای چند شب- برای پدرش نامه می‌نویسد و از مدرسه، خانه، اخبار، نگرانی‌هایش، احساساتش، اهدافش، آرزوهایش و هرچیز دیگری که به ذهنش می‌رسد، می‌نویسد.

۱۵ سال بعد، پدر مریم دوباره بازداشت می‌شود و مریم این نامه‌ها را به‌عنوان یک کتاب از مجموعه کتاب‌های «سکوت شکسته شده» به زبان انگلیسی چاپ می‌کند. مریم در مقدمه‌ی کتاب از انگیزه‌اش برای چاپ کردن این نامه‌ها می‌گوید: «من می‌خواهم کسانی که پدرم را دستگیر کرده‌اند، این نامه‌ها را بخوانند. می‌خواهم بفهمند که نه تنها پدرم را، بلکه من و برادر و مادرم را هم زندانی کرده‌اند. نه تنها حق او را زیر پا گذاشته‌اند، بلکه حق ما را هم همین‌طور». در ادامه‌ی مقدمه مریم می‌نویسد: «از طریق نامه‌هایم یک داستان تعریف می‌کنم، داستان زنان، مردان و کودکان شجاعی که برای آزادی سختی کشیده‌اند ولی هیچ وقت امید خودشان را از دست نداده‌اند. امیدوارم این روایت، دیگرانی را هم که تجربیاتی مشابه یا سخت‌تر داشته‌اند، تشویق کند که از تجارب خودشان بنویسند. بالاخره یک جایی باید جلوی بی عدالتی را گرفت و این هیچ وقت اتفاق نمی‌افتد مگر این که ما همه سکوتمان را بشکنیم».

از آن‌جا که این نامه‌ها فقط برای پدر نوشته شده بودند و نویسنده موقع نوشتن‌شان تصمیمی برای چاپ آنها نداشته است، کاملاً صادقانه و بی‌پرده و با لحنی خودمانی نوشته شده‌اند و خواننده را وارد شخصی‌ترین اتفاقات زندگی یک دختر نوجوان و احساسات او می‌کنند.  با خواندن این کتاب، خواننده پا به دنیای مریم نوجوان می‌گذارد و شاهد درد دل‌ها و امیدهای او می‌شود. روزهایی که مریم خوشحال است و برای پدر از آرزوهای آینده‌اش می‌نویسد و روزهایی که از نگرانی این‌که ماموران به خانه‌اش بروند و نامه‌هایش را پیدا کنند می‌گوید. در یکی از نامه‌ها مریم نوشته: «بابا! نه این‌جا و نه جایی که تو هستی هیچی خوب نیست. اونا تو رو شکنجه می‌کنن و ما که خونه‌ایم رو هم. من و محمد نمی‌تونیم روی درسامون تمرکز کنیم. مامان هم همه‌ی زندگی اجتماعیش رو گذاشته کنار که برای آزادی تو تلاش کنه. نه تنها تورو زندانی کردن، که همه‌ی ما رو زندانی کردن. این یک مجازات دست جمعی‌ست!» و در نامه‌ای دیگر مریم از زندگی روزمره‌ی نوجوانیش می‌گوید و این‌که با دوستش به بازار نوروزی رفتند. او در این نامه سعی دارد که فضای بازار را برای پدرش شرح دهد.

با خواندن نامه‌ها نوسان احساسات مریم در نبود پدرش پیداست؛ روزهایی خوشحال است و به پدر و حتی خودش امید می‌دهد و روزهایی از شرایط خسته و کلافه است. به غیر از نشان دادن رنج‌ها، امیدها و مقاومت‌های مریم و خانواده‌اش، از دیگر چیزهایی که به این کتاب ارزش می‌دهد، توصیف حال و هوای تهران سال ۱۳۸۰ از چشم یک دختر نوجوان است. برای مثال در یکی از نامه‌ها مریم از بازدید خاتمی از شهر کتاب می‌نویسد. در نامه‌ای دیگر از سمینار دانشجوها برای خانواده‌های زندانی‌های سیاسی، یا از راهروهای دادگاه انقلاب و از مراسم نوروز و هفت سین دم زندان اوین می‌گوید.

معمولاً در اخبار، از زندانیان سیاسی و مقاومت‌ها و سختی‌ها و اوضاعشان می‌شنویم، ولی کم‌تر خبری از سختی‌ها و مقاومت‌های خانواده‌هایشان داریم. این کتاب دریچه‌ای است به دنیای خانواده‌های زندانیان و همسران و فرزندانشان. در این کتاب شجاعت و توانایی زنان و کودکانی که هر روز در زندگی روزمره‌ی خود برای عدالت و آزادی می‌جنگند و همچنان به عزیز خود که در بند است روحیه می‌دهند، به تصویر کشیده می‌شود.  برای مثال در یکی از نامه‌ها مریم با افتخار برای پدرش از شجاعت مادرش می‌نویسد: «بابا! می‌دونستی مامان از هیشکی نمی‌ترسه؟ در شش ماه گذشته دیدم که سر خیلی از مسئولین داد زده و حقش رو خواسته؛ از سید مجید گرفته تا قاضی حداد و نماینده‌های مجلس و رئیس جمهور. جاهایی که من فکرش رو هم نمی‌تونم بکنم که حتی سر پا بایستم چه برسه به این که حرف بزنم! جذبه‌ای داره که همه رو می‌گیره. این چیز جدیدی ست که بعد از دستگیری تو، راجع به مامان کشف کردم». در نامه‌های دیگر نیز نویسنده به صورت غیرمستقیم و با تعریف کردن فعالیت‌هایی که مادر مریم و زنان دیگر انجام می‌دهند، استقامت و همبستگی آنان را نمایان می‌کند.

بسیاری از نامه‌های مریم به پدرش، اگرچه لحنی غمگینانه دارند ولی در مجموع داستان امید و استقامت و همبستگی هستند. همبستگی مردم عادی با مریم و خانواده‌اش در این نامه‌ها پیداست؛ از راننده تاکسی‌هایی که وقتی می‌فهمند به چه دلیل راهی اوین هستند، از آنها کرایه نمی‌گیرند، تا مردم و دانشجوهایی که پاکت پول بدون نام و نشان پشت در خانه‌شان می‌گذارند و معلم‌های مدرسه‌ای که شماره تلفن شخصی‌شان را به مریم می‌دهند تا اگر کمکی در درس‌ها خواست، با آنها تماس بگیرد.

باید گفت که در مجموع کتاب «بابای عزیزم» نامه‌هایی روزانه و صادقانه از نگرانی‌های یک دختر نوجوان است که با رویارویی با واقعیت دستگیری ناعادلانه‌ی پدرش روز به روز رشد می‌کند و رفتار و آرزوها و امیدهایش با سایه‌ی سنگین این اتفاق در زندگی‌اش آمیخته می‌شود. این داستان مریم است ولی  به یاد ما می‌آورد که داستان‌ها و نامه‌های نوشته و نانوشته‌ی فراوان دیگری نیز از آنهایی که عزیزی در زندان دارند و قربانی سیستم قضایی ناعادلانه هستند، وجود دارد.

بیشتر از کتاب