مهران مدیری؛ «هیولا»یی که «دراکولا» شد

این نوع سریال‌ها تنها خیال آدم‌های فاسد و رشوه‌گیر را راحت می‌کند که «گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آن که هست گیرند»

مهران مدیری پدیده جالبی در جمهوری اسلامی ایران است. او بدون رانت و پشتوانه، از آسیاب خرابه اراک به میدان ارک در تهران آمد و خیلی زود توانست رشد کند و با رفتن به تلویزیون در نوروز ۱۳۷۲ با  بازی در طنزهای کوتاه «نوروز ۷۲» معرفی شود و در بهمن همان سال، با «پرواز ۵۷» مورد توجه قرار گیرد و سرانجام با «ساعت خوش» تثبیت شود.

«ساعت خوش» طنز جدیدی را به خانه‌های مردم برد؛ طنزی که دنبال دادن پند اخلاقی نبود، تنها می‌خواست موقعیت طنز ایجاد کند تا خنده بر لب‌ها بیاورد تا ساعتی را خوش باشند. کارگردانی این مجموعه با مهران مدیری بود و علاوه بر خودش، تعداد زیادی بازیگر جوان و جدید را وارد سینما و تلویزیون کرد: رضا شفیعی‌جم، ارژنگ امیرفضلی، رضا عطاران، حمید لولایی، نصرالله رادش، سعید آقاخانی، رامین ناصرنصیر، پوپک گلدره...

زنان بازیگر حضور کم‌اثری در «ساعت خوش» داشتند. هنوز حکومت تحمل طنز خنثای مردان را نداشت، چه برسد به طنز زنان. آن برنامه سرانجام در اوج شهرت، در سال ۱۳۷۴ متوقف شد.

در سال ۱۹۹۴، در ان‌بی‌سی که به شبکه یک ایالات متحده آمریکا شناخته می‌شود، مجموعه تلویزیونی طنزی شروع به پخش شد به نام «فرندز» (دوستان) که در جهان مورد توجه قرار گرفت و چند سال بعد در دهه هشتاد خورشیدی، پیمان قاسم‌خانی با الهام از آن «پاورچین» را برای مهران مدیری نوشت که با آن، سحر زکریا و شقایق دهقان به عنوان بازیگران زن طنز معرفی و مشهور شدند. «شب‌های برره»، «باغ مظفر»، و سرانجام «مرد هزار چهره» (که برگرفته از داستان کوتاهی از عزیز نسین است)، کارهای بعدی بودند که قاسم‌خانی و تیمی از نویسندگان نوشتند و مهران مدیری کارگردانی و بازی کرد. در این میان، مدیری «قهوه تلخ» را هم با سرمایه بخش خصوصی در سال‌های ۱۳۹۱–۱۳۸۹ و در قالب سی‌دی برای شبکه نمایش خانگی ساخت. نویسندگان این مجموعه خشایار الوند و امیرمهدی ژوله بودند.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

با راه افتادن سکوها و پلتفرم‌های پخش تلویزیونی، مهران مدیری با «هیولا» وارد شد. «هیولا» روی دوش فرهاد اصلانی و محمد بحرانی که با بازی‌های هوشمندانه خود توانستند آن مجموعه را سر پا نگه دارند، استوار ماند. مانند بسیاری از کارهای مدیری، به‌ویژه کارهایی که قاسم‌خانی در آن نویسنده یا سرپرست نویسندگان است، «هیولا» به شدت ضد زن است. زنان در آن موجودات نادانی هستند که تنها در پی به‌دست آوردن مردان هستند و به فکر تجملات زندگی، و اگر هم باهوش هستند، هوشی شیطانی و در جهت تخریب دارند. این البته به این معنا نیست که در آن مردان همه نابغه هستند، ولی آنقدر مرد باهوش هست که چند مرد نادان آن را بتوان تحمل کرد.

به «دراکولا» که می‌رسیم، در واقع به سبکی «منحط» رسیده‌‌ایم. همان «منحط» که نجف دریابندری تعریف می‌کند؛ یعنی خارج شدن چیزی از جایگاهش. خود دریابندری در مصاحبه با حریری، راجع به موضوع نقش و نگارهای ظریف روی قلمدان حرف می‌زند که وقتی منحط می‌شود، می‌روند سقف را هم از آن نقش و نگارها می‌زنند؛ نقش و نگارهایی که اصلا دیده نمی‌شوند و نیازی به هیچ ظرافتی ندارد.

اغراق و از قاعده خارج شدن تا آنجا پیش می‌رود که اگر در «مرد هزار چهره» چند جانور خانگی می‌آورند، در «دراکولا» که به زرافه و تمساح و خانه‌ای که باغ‌وحش است، کشیده می‌شود و اشرافیت افسارگسیخته در دورانی که فقر از در و دیوار مملکت می‌بارد، تنها دهن‌کجی به مردمی است که نه آب دارند و نه هوا، و حالا باید بنشینند به اداهای چند خانم اشرافی بخندند و دل‌شان خنک بشود؛ دلی که باید آتش بگیرد. در صحنه‌ای، وقتی ژاله کبیری (ویشکا آسایش) به خانه یکی از دوستان قصرنشین دیگرش رجوع می‌کند، مردی دارد در سطل زباله دنبال غذا می‌گردد که مورد تمسخر قرار می‌گیرد. با همه چیز می‌شود شوخی کرد، اما هر شوخی راه و رسم خود را دارد، که این راه و رسمش نیست.

درواقع هر چه گفتنی بود در مورد فساد مافیایی درون مملکت، در «هیولا» گفته شده بود و دیگر نیازی به «دراکولا» نبود، که حرفی برای زدن نداشت. چه در «هیولا» چه در «دراکولا»، هیچ‌‌یک از آدم‌های فاسد و کلاه‌بردار حکومتی نیستند و از قدرت حکومتی خود استفاده نمی‌کنند. اگر پست و مقامی هم دارند، خود را جا زده‌اند. در حالی که واقعیت چنین نیست و کلان سرمایه‌دارها در جمهوری اسلامی ایران مربوط به بخش خصوصی به معنای متعارفش نیستند و اگر مال و منالی دارند، معمولا شرافت خود را زیر پا گذاشته‌اند. درواقع، در «هیولا» شرافت را مساوی با حماقت گرفته‌اند و در «دراکولا»، مکنت و ثروت را نشان از حماقت. پنداری ژاله کبیری (ویشکا آسایش) حقش بوده است که رندی مانند کامران کامروا (مهران مدیری) تمام ثروت او را بالا بکشد، یا الناز نیک‌نظر (اندیشه فولادوند) حقش بوده است که طعمه پول‌شویی شود. در صورتی که این سیستم اقتصادی و نوع حکومت‌داری جمهوری اسلامی ایران است که علت اصلی نابسامانی‌های موجود است. این نوع سریال‌ها تنها خیال آدم‌های فاسد و رشوه‌گیر را راحت می‌کند که  «گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آن که هست گیرند.»

جمهوری اسلامی ایران و نظام دیکتاتوری آشفته و بی‌سروسامانش، تنها نابود کننده استعداد مخالفانش نیست. این نظام، موافقان و کسانی را هم که به هر حال ترجیح می‌دهند سوی سیاسی نداشته باشند، به روزمرّگی شر می‌کشد و تبدیل به بخشی از ماشین کشتار خود می‌کند. 

سوی سیاسی نداشتن، می‌شود سوی مخالف جمهوری اسلامی نداشتن و حرف‌هایی زدن که از سوی سطوح پایین فکری جامعه بسیار سیاسی و مستقل تعریف شود، و همه فراموش می‌کنند یا نمی‌دانند که افراد زیادی برای حرف‌هایی کمتر از این در زندان هستند و در زندان جوانی داده‌اند و گاه جان.

«دراکولا»، اگر به شدت بی‌کار هم هستید، ارزش دیدن ندارد. وقت تلف کردن است و عمر به باد دادن.

مهران مدیری اگر در دنیایی آزاد زندگی می‌کرد، آن‌قدر هنر و پشت‌کار داشت که به جای مطلوبی برسد و زندگی شاداب‌تری داشته باشد. اما در جمهوری اسلامی ایران فقط باید بردگی کند و البته دست‌مزد بالا هم بابت بردگی خود بگیرد که معلوم نیست ارزش داشته باشد، و هرآنچه خورده است روزی با سودش پس ندهد. به امید روزی که ایران از سلطه جمهوری اسلامی رها شود و هنر و هنرمندان آزاد شوند؛ حتی مهران مدیری.

بیشتر از فرهنگ و هنر