زندگی ما حجازی کم داشت

حجازی ده سال پس از مرگش، هنوز شمایل شماره یک چهر‌ه‌های اجتماعی ایران در حوزه ورزش است

ناصر حجازی روز دوم خرداد سال ۱۳۹۰ در ۶۲ سالگی درگذشت- عکس از ایرنا

هرگز نباید پنداشت که اجرای طرح ممنوعیت حضور بازیکنان بالای بیست‌وهفت سال در تیم ملی فوتبال ایران، ناصر حجازی را در موضع منتقدی جدی در قبال دستگاه سیاسی حاکم بر ورزش ایران قرار داد. آن طرح در عمل اجرا نشد و فقط جنجالی به پا کرد و به دلیل واکنش منفی افکار عمومی و جامعه ورزش، کسی را یارای اجرای آن نبود. هرچند مدتی حجازی و چند تن دیگر را از تیم ملی دور نگه داشت، اما پس از آن باز هم ناصر حجازی تا مرز سی‌سالگی در مسابقات جام ملت‌های آسیا در سال  ۱۳۵۹ برای تیم ملی ایران به میدان رفت.

ناصر حجازی امروز پس از گذشت ده سال از مرگش، هنوز شمایل شماره یک چهر‌ه‌های اجتماعی ایران در حوزه ورزش، در مقام ورزشکاری محبوب و شهروندی مقاوم و مطالبه‌گر درباره حقوق سیاسی، اجتماعی و انسانی خود و جامعه خود است. حجازی چندان زیرک بود که مطالبات حقه خود را چنان مطرح کند که به او برچسب وابستگی سیاسی به هیچ جریانی را نزنند، و آن قدر مصمم بود که هرگز زبان در کام نکشد و عقب ننشیند و خود را به منصب و دریافت سکه نفروشد.

حجازی اگر برای کسب مقام مربی‌گری در تیم ملی سخن گفت، هرگز آن را از سیاسیون و قدرتمندان مطالبه نکرد و البته کسی هم پیدا نشد تا این حق و امکان را به یکی از محق‌ترین چهره‌های فوتبال بدهد؛ آرزویی که به شکلی ناعادلانه، هرگز برای ناصر حجازی محقق نشد.

آنچه امروز باید از آن به عنوان «اهمیت حجازی بودن» یاد کرد، چیزی است که پیش از هر کس، ناصر حجازی آن را دریافت و به عنوان یک چهره اجتماعی برآمده از حوزه ورزش، به دیگر چهره‌‌های اجتماعی یادآور شد که ایستادگی بر سر اصول و پایمردی برای دریافت حقوق به عنوان یک شهروند، اگر از سوی همه آحاد یک جامعه دنبال شود، هیچ دستگاه سیاسی را توان مقاومت در برابر آن نیست. اما از بد روزگار کمتر کسی به درک این مهم نایل شد. زندگی ما حجازی کم داشت.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

بستن کراوات یا خوش‌پوشی و حرف زدن با فرهنگ و دایره واژگانی متفاوت از فرهنگ حاکم بر دستگاه سیاسی کشور، ناصر حجازی را نه به عنوان فردی شیک‌پوش و دل‌بسته به دنیای مد، که همچون کنشگری که حقوق زندگی شخصی و اجتماعی خود را مطالبه می‌کند، در افکار عمومی به تصویر می‌کشید.  ثبت‌نام به عنوان نامزد دوره نهم ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۴ نیز با سیمایی متفاوت از سیاسیون ایرانی، برای مردم نشان از جاه‌طلبی و قدرت‌طلبی حجازی نبود، بلکه تلاشی دیگر در این مسیر بود که نشان دهد همه حق فعالیت سیاسی دارند و این حق را نباید در انحصار عقیده‌مندان به ایدئولوژی خاصی قرار داد. تایید نشدن صلاحیت او اما معنای زیر پا رفتن حقوق سیاسی شهروندان را به ذهن همه متبادر کرد.

نقاب در شأن حجازی نبود. آن‌هایی که کت‌وشلوار و کفش برآمده از فرهنگ فرنگی می‌پوشند و سپس بستن تکه پارچه‌ای به نام کراوات را نشان فرنگی‌مآبی می‌دانند این را بر حجازی نپسندیدند و خوب می‌دانستند که مشارکت حجازی در میدان این مبارزه، میلیون‌ها شهروند دیگر را نیز در مقام مطالبه‌گر مدنی ترغیب به کنشی مشابه خواهد کرد. پس حجازی همیشه دور نگه‌ داشته شد.

ناصر حجازی به عنوان یکی از بزرگترین استعدادهای ورزشی ایران، مرزهای تازه‌ای را برای فوتبال رسم کرد. کسی که می‌توانست به عنوان اولین لژیونر حرفه‌ای فوتبال ایران به باشگاه منچستر یونایتد انگلستان بپیوندد، و با ممانعت باشگاه شهباز تهران در صدور رضایتنامه از این مهم دور ماند، در واقع اولین قدم‌های حرفه‌ای‌گری در فوتبال را برداشت. از ۱۹۷۸ تا سال ۲۰۰۸ که ناصر حجازی به عنوان اولین مربی ایرانی به اروپا رفت و مدیریت فنی تیم دی‌استرادا در لیگ کشور اسلواکی را بر عهده گرفت، سی سال پر اهمیت از زندگی ناصر حجازی صرف مبارزه با کج‌مداری روزگاری شد که حجازی از جنس آن نبود. اما هر چه سیاست سعی در متوقف کردن او داشت، توان و تلاش حجازی آن را پس می‌زد و راه تازه‌ای باز می‌کرد.

بچه خیابان سلسبیل تهران که در بیست سالگی از سوی زدراکو رایکوف، مربی یوگسلاو تیم‌ملی، اولین بار و خیلی زود پیراهن ملی پوشید، در اسلواکی به پایان نزدیک شده بود. حجازی با دردی در پاهایش به تهران برگشت که نشانه دردی بزرگ‌تر بود. ناکامی حجازی و پایان دردناکش، گویا سرنوشت مشترک بسیاری از هنرمندان، ورزشکاران و روشنفکران ایرانی‌ است که هرگز نتوانستند با کج‌روی‌های زمانه سازگار باشند.

آخرین صحنه در روز وداع با او، اعتراض خواهر ناصر حجازی به چهره‌های سیاسی بود که کنار پیکر حجازی عکس یادگاری می‌گرفتند.

بیشتر از فوتبال