یکی از ویژگیهای انسان، تلاش برای یافتن علت حوادث و فهم شرایط و موقعیتهای خاص است. انسانها اگر نتوانند علت یا دلیل حادثه یا وضعیتی را درک کنند (و تواضع گفتن «نمیدانم» هم نداشته باشند) میتوانند تا آنجا بروند که برای آن علتتراشی یا دلیلتراشی کنند یا با دادن ویژگیهایی به آنها یا مسببانشان، نسبتی میان خود و آنها برقرار کنند. در میان این دلیلتراشیها، محبوبترینها دادن صفتهایی به انسانها یا اشیا و رویدادها است که بیش از علتتراشی، بیان احساسات است اما کسی که از آنها استفاده میکند تصور میکند دارد دلیل یا علت رخداد یا شرایطی را بیان میکند یا میخواهد به مخاطب چنین القا کند.
صفات قابل استفاده به جای تحلیل، هزاران مورد هستند اما در جعبه آچار و ابزار انسانها معمولا برخی صفات بیش از دیگران کاربرد یافتهاند (مثل اندازههای خاص پیچگوشتیها یا انبر قفلیها). چهار صفت بسیار متداول در جامعه ایران برای تبیین قلابی یا تحلیل ساختگی عبارتاند از: بدجنسی، لجبازی، حسادت و پَستی. علی خامنهای و دیگر مقامات جمهوری اسلامی این تعابیر را در طول سالها بسیار مورد استفاده قرار دادهاند (در سایت او آنها را جستوجو کنید تا موارد را ببینید). تبیین این صفات همچنین به ما کمک میکند که بفهمیم «دشمن» که خامنهای مدام از آن صحبت میکند چه کسانی هستند و چه مشخصاتی دارند.
لجباز
هادی خامنهای، برادر علی خامنهای و از اعضای مجمع روحانیون مبارز، علت مخالفت زنان ایرانی با حجاب را لجبازی با حکومت عنوان کرده است. این نوع علتتراشی نه تنها توهین به زنانی است که از حق خود دفاع میکنند، بلکه تقلیل یک مسئله اجتماعی به یک خصوصیت بچهگانه و فردی است. هادی خامنهای با این صفتتراشی تلویحا میگوید که اولا زنان ایرانی با حجاب مخالفتی ندارند، ثانیا حکومت در تحمیل حجاب حق دارد و ثالثا مخالفت با حجاب به موضوعات دیگری راجع است که زنان برای «لجبازی» به بی حجابی که حکومت در مورد آن حساسیت دارد تمسک یافتهاند. همه این پیشفرضها نادرست است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
اول این که اکثریت زنان ایرانی حتی بخشی از آنها که به حجاب باور مذهبی دارند نیز با حجاب اجباری مخالفاند؛ دوم این که حکومت هیچ حقی در تحمیل حجاب بر زنان ایرانی ندارد چون این امر یک تصمیم فردی است و نپوشیدن حجاب هیچ معنایی به جز انتخاب فردی ندارد؛ درست مثل این که مردی شالگردن بیاندازد یا نیاندازد؛ و سوم این که مخالفت با حجاب اجباری فقط یعنی مخالفت با حجاب اجباری. بقیه، ذهنخوانی و حدس و گمان است که انسان منصف از آن پرهیز میکند. افراد اگر بخواهند با بی عدالتی یا فساد مخالفت کنند زبان دارند و آن را بیان میکنند؛ نیازی نیست که آن را با موضوعی بیربط بیامیزند. حتی اگر کسی از موضوعی بیربط برای جلب توجه و بیان یک خواسته استفاده کند (مثل برهنه شدن برای مخالفت با سرکوب آزادی بیان) بدون آن که خواستهاش را بیان کند مردم متوجه آن خواسته نمیشوند.
علی خامنهای نیز بارها مخالفت دول غربی یا منتقدان وی را با سیاستهای جمهوری اسلامی به لجبازی و لجاجت نسبت داده است، گویی ایشان در مقام عقل و دانای کل نشسته و همه مخالفانش انسانهای صغیر و عاجزی هستند که نه به دلایل عقلی بلکه از سر باطل بودن و دشمنی کور با حکومت ولایت فقیه و سیاستهایش مخالفت می کنند. خامنهای به دلیل خودحقپنداری از درک منافع و دغدغههای طرف مقابل عاجز است.
بدجنس
علی خامنهای دهها بار از این تعبیر (و کلمات هم معنی با آن مثل خبیث) برای اشاره به دول غربی و مخالفانش (که از نظر وی عامل بیگانه هستند)، استفاده کرده است. استفاده از این تعبیر برای تبیین علت رفتار انسانها بر دو پیشفرض متکی است: ۱. ذاتگرایی، به این معنا که برخی از افراد یا نهادها ذاتا شر و خبیث هستند و نمیتوانند «حق» (اسلامگرایان حاکم) را بپذیرند و از آن اطاعت کنند؛ و ۲. ضرورت حذف، به این معنی که راهی برای اصلاح این افراد و نهادهای بدجنس وجود ندارد چون اگر اصلاحپذیر بودند دیگر قید «بدجنس» به آنها زده نمیشد. از همین جهت است که حکومت مجبور به اتخاذ روش حذف (و در صورت عدم توانایی حذف، عدم تعامل) شده است.
استفاده از این صفت در میان مردم کوچه و بازار نیز رواج دارد. بسیاری از افراد به هر کسی که کوچکترین کاری خلاف میل آنها انجام دهند برچسب بدجنس میدهند. این برچسب هم خودحقپنداری را فریاد میزند و هم بی مسئولیتی کامل در هر گونه مشکلی که برای افراد پیش میآید. کافی است دیگران را به عنوان بدجنس سرزنش کنیم و خود را بر فراز همه «خوشجنس» تصور کنیم.
حسود
علی خامنهای در این زمینه هم کم نگذاشته است. او به جای داشتن چارچوب تحلیلی برای فهم مخالفتها، به نسبت دادن صفاتی مثل حسود برای «دشمنان» اکتفا میکند. وقتی کسی دیگر را حسود معرفی میکند (بدون هیچ دلیل روشنی) در واقع دارد میگوید «من آن قدر خوب و کامل و دوست داشتنی هستم» که اگر کسی با من مشکل دارد فقط از حسادتش برمیخیزد. تصور خامنهای به خود و حکومتش دقیقا این است که اگر کسانی از او و جمهوری اسلامی انتقاد دارند به این علت است که اینها کامل هستند و دارند به این نظام و رهبرش حسادت میکنند.
پَست
علی خامنهای مخالفان خود را در مواردی پَست مینامد. او ابایی از فحاشی ندارد و کلمات زشتتری را نیز برای مخالفانش به کار برده است که در این نوشتار بدانها کاری نداریم. وقتی کسی دیگری را در عالم سیاست، پست مینامد در واقع یک نظام ارزشی و طبقاتی ساختهاند که عدهای در مقامات عالیرتبه مینشیند و شان بقیه در «پست»نشینی است. خامنهای گاه کلمه فطرت را نیز به پست اضافه میکند تا به ذاتگرایی «بدجنس» رجوع کند و مخالفانش را ذاتا پست (پست فطرت) بنامد.
علی خامنهای در کاربردهای صفات فوق نشان داده است که از نظر تحلیلی وضعیتی رقتبار و قابل تاسف دارد و مدام به «لیچاربافی» سقوط میکند. عبارات فوق معمولا از دهان کسانی برای علتتراشی یا فهم بیرون میآید که با پیچیدگیهای عالم واقع آشنا نیستند و خود را با صفتتراشی برای دیگران دلخوشی میدهند. چنان که میبینید درک و فهم خامنهای در حد کسانی است که مدام به دیگران نسبتهای بی اساس میزنند تا کمبودها و مشکلات خود را نبینند یا پنهان کنند.
شایستگان تحقیر
خامنهای این صفات را به چه افراد و گروههایی اطلاق میکند؟ قدرتهای غربی، صاحبان سرمایه و یهودیان و مخالفان داخلی.
در سه دهه اول جمهوری اسلامی، خامنهای در سخنان خود مدام به رسانههای غربی حمله میکرد و آنها را با صفات فوق مینواخت. اما از زمانی که برخی رسانههای پر مخاطب غربی به بوق چپ تبدیل شدند و نگرش غالب ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی دارند و به ارزشهای بنیادین مثل آزادی و شایستهسالاری و حکومت قانون و آیین دادرسی حمله میکنند، خامنهای دیگر با آنها کاری ندارد. در سالهای اخیر خامنهای حتی در یک مورد به رسانههای غربی حمله نکرده است و در مقابل بسیاری از رسانههای پر مخاطب غربی نیز با وی کاری ندارند. او برای آنها «رهبر معظم» است و نه دیکتاتور اعظم؛ حتی اگر در حوادث آبان ۱۳۹۸، یک هزار و ۵۰۰ تن را به گلوله بسته باشد. ظاهرا این رسانهها از فهرست دشمنان نظام حذف شدهاند اما خامنهای هنوز با سرمایهداران و دولتمردان غربی مشکل دارد؛ چون همه آنها کاملا در مقابل اسلامگرایی و چپگرایی وا ندادهاند.