عزیزان یک به یک رفتند

داغی که سال ٩٩ بر دل فرهنگ ما گذاشت

سال ٩٩ در همه جهان و خصوصاً برای ما ایرانیان سالی پر درد و رنج‌آور بود. این دومین سالی است که شیوع کرونا، ما را بیش از پیش از هم دور کرده است. اما امسال فارغ از دردهای تاریخی و مزمن سیاسی، غم از دست‌دادن برخی اساطیر فرهنگ ما نیز مزید بر علت شد، تا برای فرار از سیاهی سال ٩٩ و رسیدن به سال جدید، عجله داشته باشیم. با این امید که برخلاف سال گذشته که با فرهنگ و هنر ما هم سر ناسازگاری داشت، سال جدید نویدبخش بهروزی باشد. 

آنچه دردها را افزون می‌کند، از دست رفتن برخی از هنرمندان جوان است. شاید بر اساس جبر روزگار، هر کدام از ما انتظار پایانی هرچند تلخ را از سپید مویان داشته باشیم، اما کرونا آمده تا نشان دهد که سرعت رسیدن به خط پایان بر‌اساس سپیدی و سیاهی نیست. گویا فرمان از دست روزگار نیز خارج شده است.

خسرو آواز ایران، پدرسالار، ماهی رودخانه‌های زلال و تمامی القاب زندگی‌بخش، در سال ٩٩ بازنشست شدند. اگرچه به طور یقین در حافظه تاریخی یک ملت باقی می‌مانند.

بی شک نقش ماندگار پدرسالار و هزاردستان را هیچ‌کس بهتر از محمدعلی کشاورز نمی‌توانست بازی کند. سکانس بی‌بدیل قهوه‌خانه، هنوز در یاد ما باقی است.

مگر صدایی زیباتر از چنگیز جلیلوند می‌توانست به نقش‌های زیبای بهروز وثوقی گرما ببخشد.

روزی که محمدرضا شجریان از میان ما رفت، تفنگمان بر زمین افتاد. مردی که در دوران ستم ورزی حاکمان، صدای خس و خاشاک شد.

صدای رامش و مرجان نیز ساکت شدند. آنها که یادگار دوران سرزندگی و آزادی زنان ایران بودند حال دیگر در میان ما نیستند تا همچنان حسرت گذشته از دست رفته را بخوریم.

ساحت اندیشه در ایران مدیون نجف دریابندری است. اگر تلاش های او برای ترجمه و انتقال تفکر مردم سایر نقاط این کره خاکی به داخل ایران نبود، امروز فاصله خود از دنیا را درک نمی کردیم.

متاسفانه این فهرست طولانی است و پایان بخشیدن به آن زمان زیادی نیاز دارد. اما تنها می‌توان امیدوار بود که روزگار در آخرین سال قرن چهارده خورشیدی، دست‌کم به جبران گذشته، بیشتر با ما مدارا کند.

بیشتر از فرهنگ و هنر