ترامپ: «سفیر (بریتانیا) به کشورش خوب خدمت نکرده است»

خشم دونالد ترامپ نسبت به بریتانیا خاطرنشان می‌کند که آیا واقعا رابطه ویژه بین دو کشور حکمفرما است

AFP

از این رفتار واقعا معنای «رابطۀ ویژه» را می‌توان درک کرد. چند هفته پس از آنکه بریتانیا فرش قرمز برای دونالد ترامپ گسترد و مراسم باشکوهی برای وی و خانواده‌اش مهیا کرد، او، این مردک بچه صفت، در عوض بریتانیا را به عنوان یک دولت نوکر و رعیت به حساب می‌آورد. 

قدری تصور کنید که واکنش ما اگر دونالد توسک (رئیس شورای اتحادیه اروپا)، ژان کلود یونکر(رئیس کمیسیون اروپا) یا میشل بارنییِر (مذاکره کننده ارشد اتحادیه اروپا برای برگزیت)، چنین توئیتی با مضمون آنکه «دیگر با دیپلمات‌های بریتانیا کار نخواهم کرد»، فقط به خاطر آنکه آن دیپلمات‌ها از واژه‌های ناراحت کننده‌ای نسبت به آنها استفاده کرده‌اند، چه می‌بود؟ یا آنکه گفته شود اتحادیه اروپا، نظریه زیرکانه‌ای با این مضمون که سرویس‌های اطلاعاتی بریتانیا ممکن است در سیر مذاکرات برگزیت مشغول به نظارت مختصری هستند را در سر بپروراند، برخورد چگونه می‌بود؟‌ کافی است تصور کنید که میزان خشم بریتانیا برای صدمه دیدن شأن و منزلت خود تا چه حد بالا ‌بود. بدون شک عصبانیت ما بی حد و حصر می‌بود.

یا آنکه اگر آقای امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه، تصمیم بگیرد كه به دلیل آنکه نخست وزیر جدید ما، بوریس جانسون، در زمانی که وزیر خارجه بود، فرانسویان را «مدفوع» خطاب نموده بود، سفیر بریتانیا در پاریس را دیگر برای شام به کاخ الیزه دعوت نخواهد کرد! تا چه حد سکوت اختیار می‌شد؟‌

ما همه خوب واقف هستیم که ترامپ با الفاظ طعنه‌آمیز سنخیتی ندارد. اما بریتانیایی‌ها با زبان طعنه و ریشخند سخن می‌گویند و ممکن است که حداقل به واسطه یک شوخ طبعی غیرعادی از مشاهده فردی که به خاطر بی‌لیاقتی، ناکارآمدی، و ناشی بودن مرتکب پاسخ‌هایی بی‌لیاقت،‌ ناکارآمد و ناشیانه شده است لذت ببرند. این رفتار آن فرد (ترامپ)، بر نقطه نظر آقای سفیر صحّه می‌گذارد.

این رفتار در ضمن نکته مهمتری را که آقای «داروک» در ایمیل‌های ظاهرا محرمانه‌اش یادآور شده بود را تأیید می‌کند و آن این است:‌ «بریتانیا نباید انتظار هیچ‌گونه محبت و یا دیدگاه ویژه در زمینه تجارت آزاد و یا هیچ موضوع دیگری از دولتی که شعارش «اول آمریکا» است، داشته باشد».  

اگر بریتانیایی‌ها باور دارند که می‌توانند روابط قوی و سازنده خود را با اتحادیه اروپا ترک کرده و چشم امید به معاملات جدید و دلپذیری با آمریکا (و اگر خیلی جرأت داشته باشیم که چین و روسیه را هم اضافه کنیم) دوخته باشند، سخت در اشتباه هستند. رویدادهای اخیر به آنها خاطرنشان خواهد ساخت که تا چه اندازه وجهۀ بریتانیا تقلیل رفته و به چه میزان زمانی که بدون عضویت در اتحادیه اروپا باشد،‌ ارج و قُربش کمتر خواهد بود.

در اتحادیه اروپا، بریتانیا همچنان قدرتمندانه در مورد روابط با همسایگان نزدیک و بزرگترین بازار برای فرآورده‌های ما سخن می‌گوید. ما با سایرین در این اتحادیه شریک هستیم،‌ اما با آمریکا،‌ چین و یا روسیه، در بهترین شرایط به مانند آشنایان معذب و ناراحت هستیم. در حال حاضر می‌توانیم به سردی گراییدن روابط دیپلماتیک را احساس کنیم. جهان برای دفاع از منافع بریتانیا به جای غریب و مغمومی تبدیل شده است. همانطور که باری دیگر و یادداشت درز شده‌ دیگری از رئیس ارشد سنگاپور بیان داشت: «کشوری که مردم سنگاپور به واسطه ثبات، عقل سلیم، سازگاری، و واقع‌گرایی بر مبنای حقیقت به آن علاقه‌مند بوده‌اند، هم اکنون درگیر اختلافات عقیده، دربند ایدئولوژی، بی‌دقت نسبت به حقیقت، با رهبرانی که ظاهرا مصمم به ادامه اختلافات و هرج و مرج هستند روبرو شده‌اند». آنگونه که از ظواهر امر پیداست، بقیه جهان نیز چنین فکر می‌کند.

بریتانیا باید در مورد نفوذ اجتماعی و سیاسی خود واقع‌گرایانه عمل کند. چه در مورد بازبینی تحریف‌های کنونی در زمینه نرخ ارز، چه در مورد پذیرش آنکه نهمین اقتصاد بزرگ دنیا هستیم و نه پنجم یا ششم، آنگونه که تا به حال کورکورانه فقط بیان کرده‌ایم. چنانچه، و اگر کسادی و افت حاصل از برگزیت از راه برسد، و اسکاتلند و ایرلند شمالی اتحادیه بریتانیا را ترک کنند و سپس اتحاد پادشاهی بریتانیا و ویلز باقی بماند، در آن هنگام باید بسیار خوشنود باشیم اگر در میان ۱۲ اقتصاد ارشد دنیا به حساب بیاییم. در آن زمان، کشور جدید انگلیس و ویلز رتبه تولید ناخالص داخلی برابر با مکزیک و یا برزیل خواهد داشت. البته، تفاوت در این خواهد بود که آن کشورها بازارهای نوظهور در حال رشد هستند و نه کشوری بالغ و در حال رکود. تولید ناخالص داخلی اتحادیه اروپا، چین و ایالات متحده، در مقایسه با انگلستان، ده برابر بیشتر است.

(گفتنی است که بریتانیا آنقدر هم که ما باور داریم غنی نیست. بریتانیا رتبه ۲۴ در تولید ناخالص داخلی سرانه است (معیار واقعی اندازه ثروت تا زمانی که فرد در معرض استانداردهای زندگی درازمدت قرار گیرد). این رتبه خیلی عقب‌تر از کشورهایی مانند نروژ، استرالیا، و هنگ‌ کنگ است.

اما در مورد ترامپ و در حالی که او پیش‌تر گفته بود، «همه چیز پس از آنکه بوریس (جانسون) نخست وزیر شود عالی خواهد بود، و «نایجل فاراژ»  رفیق ما در واشنگتن خواهد بود». با عرض پوزش به ایشان باید عرض کنم، خیر، همانگونه که آقای «داروک» بسیار حکیمانه تأکید کرده، هنوز شرط «اول آمریکا» برای ترامپ مهم خواهد بود،‌ و او بر این باور است که افرادی مانند جانسون و فاراژ بیشتر به منافع آمریکا گردن خواهند گذاشت و «آن کنند که به آنان گفته شود». 

اگر بوریس در جایی که فکر می‌کند منافع آمریکا و بریتانیا از هم جدا هستند و او بخواهد به هواداری بریتانیا برخیزد،‌ او نیز مانند سایرین توسط توئیتی اهانت‌آمیز به عنوان «بوریس،‌ احمق بی‌عرضۀ مطلق» لقب خواهد گرفت. به خاطر داشته باشید که روزگاری،‌ ترامپ هوادار پر و پا قرص «ترزا مِی» بود و دست در دست او در راهروهای کاخ سفید قدم بر می‌داشت. آن روزها و آن هواداری‌‌ها آنقدر دوامی نداشت.

و اما در پاسخ چه باید کرد؟ ما می‌توانیم سفیر آمریکا در بریتانیا،‌ آقای «رابرت جانسون» را به عنوان تلافی و به جهت آنکه گفته دونالد ترامپ فردی «متفکر» است به آمریکا بازگردانیم،‌ یا آنکه بگوییم او دیگر هرگز اجازه ورود به کاخ باکینگهام را ندارد. البته، هیچ‌ یک از اینها اتفاق نخواهد افتاد چراکه بریتانیایی‌ها آنقدر در روابط دیپلماتیک کینه‌توز نیستند، و فراتر از آن،‌ آمریکا سرزمین بزرگی است و ما بیش از آنچه آنها به ما نیاز داشته باشند،‌ ما به آنها نیاز داریم.

اگر همه درز متون یادداشت‌ها و توهین‌ها و غرق شدن در افتخارات پوچ ملاقات‌های رسمی را کنار بگذاریم، روابط بین‌الملل بر اساس مبانی منافع و قدرت است. واقعیت این است که تمامی مسخره‌ بازی‌های ترامپ صرفا به بریتانیایی‌ها یادآوری می‌کند که نمی‌توانند به آمریکا متکی باشند. ما وجوه مشترک بیشتری با دوستان خود در اتحادیه اروپا، ایرلند، فرانسه، لهستان، ‌آلمان، هلند، اسپانیا،‌ پرتغال، سوئد و دانمارک نسبت به سایر ممالک داریم. اینها به واقع «روابط ویژه» ما هستند،‌ همان‌هایی که ما فراموششان کرده‌ایم.

© The Independent

بیشتر از جهان