ایران در درگاه چین: از محور استیصال تا محور استبداد و استثمار

جمهوری اسلامی در لحظه ضعف دست به دامان چین شده و منافع ملی ایران را زیر پا می‌گذارد

چین در روابط اقتصادی خود بر بنیان سرمایه‌داری، رابطه‌ای استثماری با اقتصادهای ضعیف‌تر دارد که اسم کلاسیکش در علوم سیاسی «امپریالیستی» است-THOMAS PETER / POOL / AFP

چه چیزی جمهوری اسلامی ایران را تا این اندازه علاقمند به جمهوری خلق چین کرده است؟ علت گسترش ارتباطات نظامی و اقتصادی و حالا مذاکره برای امضای برنامه‌‌ای برای همکاری‌ جامع و گسترده در طول ۲۵ سال آینده چیست؟

در نگاه اول شاید پاسخ به این سوال ساده باشد. گرچه تعهد جمهوری اسلامی به «نه غربی و نه شرقی» بودن است، اما غربی‌ستیزی آن همیشه چربیده و پس غربی‌ستیزی طبعا باید جمهوری اسلامی را علاقمند به مهمترین ابرقدرت غیرغربی جهان کند.

واقعیت اما این‌جا است که غربی‌ستیزی جمهوری اسلامی موضوعی سرراست نیست. از واقعیت‌های غریب این حاکمیت این است که علیرغم تمام حرف‌های ضدغربی خود همیشه در آرزوی گسترش ارتباطات خود با غرب هم بوده است. مسئولان جمهوری اسلامی به نوعی عقده غرب و غربی دارند. فرزندان آن‌ها صد بار بیشتر در آلمان و بریتانیا و کانادا و آمریکا درس می‌خوانند و کار می‌کنند تا چین و کره شمالی و ونزوئلا و یا حتی جهان اسلام. همین امروز کابینه حسن روحانی پر از آن‌ها است که در آمریکا درس خوانده‌اند و خبری از درس‌خوانده‌های چین نیست.

دولت روحانی به‌خصوص گرایش شدید به ارتباط با غرب داشته است. جواد ظریف احتمالا بیش از هر دیپلمات دیگری در تاریخ جمهوری اسلامی مسئول رابطه با غرب بوده است و انتصابش در صدر وزارت خارجه به همین منظور بود. بعد از هشت سال دولتداری محمود احمدی‌نژاد که ایران روابط خود را با کشورهای چپ‌گرای آمریکای لاتین و اعضای کشورهای جنبش عدم تعهد گسترش داد، ظریف با گرایش واضح به سمت غرب وارد کار شد. کافی است به جزئیات سفر چهار روزه روحانی به فرانسه و ایتالیا در سال ۲۰۱۵ نگاه کنیم. من در آن زمان به عنوان خبرنگار تلویزیونی این سفر را پوشش می‌دادم. در سفر به پاریس هم با مقامات فرانسوی گفتگو کردم و هم با برخی مقامات و کسب و کارداران ایرانی که همراه روحانی به اروپا آمده بودند. مشخص بود که هم دولتی‌ها و هم کنشگران اقتصادی ایرانی خواهان رابطه با غرب بودند و مشخصا می‌خواستند هر طور هست از اتکای اقتصادی ایران به چین و از روابطش با کشورهایی که اقتصاد ضعیفی داشتند (از جمله روسیه و ونزوئلا)‌ بکاهند. حتی یک معاون وزیر جمهوری اسلامی ایران به من گفت «تهران باور دارد که هر چقدر سهم پکن از رابطه اقتصادی با ایران بالاتر برود، این برای اقتصاد ایران بدتر است.»

پس چه شده که جواد ظریف امروز با ذوق و شوق به زبان چینی حرف می‌زند و در توئیتر چینی می‌نویسد و رابطه با پکن دوباره به صدر اخبار بازگشته است؟

این سوال دو پاسخ دارد.

اول این‌که در پی خروج آمریکا از برجام، سیاست ظریف برای نگاه به غرب به روشنی شکست خورده است. مساله فقط حرکت ترامپ نیست. این واقعیت است که اروپایی‌ها نشان دادند وقتی آمریکا خود سر عمل کند بروکسل قادر به اعمال سیاست خارجه مستقل در رابطه با ایران نیست. اروپا همراه ترامپ که نبوده هیچ در قائله برجام در کلام اغلب بسیار بیشتر نزدیک به تهران بوده تا واشنگتن. واقعیت اما این‌جا است که ماهیت جمهوری اسلامی و مشکلات متعدد آن باعث می‌شود که اروپایی‌ها قادر به دفاع از آن بیش از حد معینی نباشند. حالا که ایران به تعهدات خود طبق برجام عمل نمی‌کند و بیم آن هست که برنامه هسته‌ای را بیشتر به سطوح غیرمجاز پیش ببرد، همکاری اروپایی‌ها حتی کم‌تر از پیش نیز می‌شود. در نتیجه این گردش به سمت چینی‌ها نشان از شکست سیاست رو به غرب بودن می‌دهد و در واقع از سر استیصال است. پیش از این رابطه ایران و ونزوئلا را که دو تا از بحران‌زده‌ترین دولت‌های جهان هستند «محور استیصال» خواندیم. در این رابطه جدید اما استیصال یک‌طرفه است. چین مستاصل نیست و در اوج قدرت است. بنابراین محور دیگری در کار است.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

این‌جا است که به پاسخ دوم می‌رسیم. باید به‌خاطر داشت که نزدیکی تهران و پکن طبعا موضوعی نیست که تازه آغاز شده باشد. در دوران ظریف هم وقتی صحبت از گرایش به غرب می‌کنیم منظور ترجیحات است و ج.ا طبعا هرگز در را به روی رابطه با چین نبسته بود. برنامه ۲۵‌ساله کنونی که صحبتش می‌شود ریشه در سفر شی ژین‌پینگ، رئیس‌جمهور چین، به ایران در بیش از چهار سال پیش (ژانویه ۲۰۱۶)‌ دارد. یعنی زمانی که هنوز اوباما رئیس‌جمهور بود و برجام هم مستحکم‌تر از همیشه بود. این رابطه ایران و چین بنیانی دیرپا دارد؛ بنیانی که باید آن‌را «محور استبداد»‌ خواند. جمهوری خلق چین اکنون فقط در اسم کمونیستی است. کمااین‌که جمهوری اسلامی هم فقط در اسم ضد سرمایه‌داری است. همین است که در متن درز رفته «برنامه همکاری‌های جامع ۲۵‌ساله ایران و چین» می‌بینیم که طرفین به دو اصل اقتصادی تاکید کرده‌اند: «احترام به مالکیت خصوصی» و «محوریت بازار و رقابت.»

چین در زمان کمونیست بودن خود به شدت با شوروی درگیر شد و سردسته قطبی مستقل از مسکو در جنبش کمونیستی جهانی شد. کشورهای بسیاری در سراسر دنیا بودند که چین می‌کوشید مدل اقتصادی کمونیسم چینی را در آن‌جا پیاده کند. اما حالا که بیش از بیست سال است چینی‌ها به اقتصاد سرمایه‌داری وارد شده‌اند الگویی که تبلیغ می‌کنند نوعی اقتصاد سرمایه‌داری استبدادی است. پکن سردمدار «محور استبداد» است و از همین رو با حکومت‌های ضددموکرات تمام جهان احساس قرابت می‌کند و سعی می‌کند روابطش را با آن‌ها گسترش دهد. از طرف دیگر دولت‌های دیکتاتوری هم به چین به عنوان نمونه حکومت استبدادی موفق اتکا می‌کنند و به رابطه با آن علاقه دارند. به‌خصوص که برخلاف سایر قدرت‌ها چینی‌ها طبعا هرگز نه از عملکرد حقوق بشر این کشورها انتقاد می‌کنند و نه وام‌های خود را منوط به عمل به شروط اینچنینی می‌کنند.

الگوی چینی

در دوران جنگ سرد وقتی مسکو و پکن با دولت‌هایی رابطه استراتژیک داشتند، طبعا سعی می‌کردند از آن‌ها استفاده دیپلماتیک کنند. اما روی‌هم‌رفته می‌توان گفت مشغول استثمار اقتصادی آنان نبودند. البته این موضوع بین تاریخدانان و کارشناسان موضوع بحث است و همیشه خواهد بود، اما به نظر قلم حاضر نگاهی اجمالی نشان می‌دهد که مثلا شوروی و چین بیش از آن‌که از یمن جنوبی استفاده اقتصادی کنند به آن کمک می‌کردند تا تنها دولت کمونیستی جهان عرب به هر قیمتی سرپا بماند. شوروی و چین دولت‌های تحت سلطه خود را سرکوب سیاسی می‌کردند، اما استثمار اقتصادی نه؛ چرا که هدف اصلی‌شان تعیین شیوه تولید این کشورها بود، نه غنی کردن خود.

چین امروز اما در روابط اقتصادی خود که بر بنیان سرمایه‌داری است به روشنی رابطه‌ای استثماری با اقتصادهای ضعیف‌تر دارد؛ رابطه‌ای که اسم کلاسیکش در علوم سیاسی «امپریالیستی» است، یعنی رابطه‌ ابرقدرتی که با استفاده از ضعف دولت‌ها و اقتصادهای کوچک‌تر بر آن‌ها غلبه می‌کند. محور استبداد بنابراین محور استثمار نیز هست. این موضوع را در حضور گسترده اقتصادی چین در آسیا و آفریقا و حتی در رابطه‌اش با نزدیک‌ترین کشورها به آن، مثل پاکستان، می‌بینیم. یکی از شیوه‌های رایج چینی‌ها مثلا این است که وام‌های بزرگ برای پروژه‌های ساخت و ساز به کشورهایی مثل کنیا و سریلانکا می‌دهند و وقتی این کشورها قادر به بازپرداخت وام نشدند، کل پروژه‌ها را مالک می‌شوند. در چنین شرایطی طبعا چین از دیکتاتوری بودن این کشورها نیز استفاده می‌کند، چون دولت‌های دموکراتیک و منتخب مردم مقاومت بیشتری در برابر توافق‌های اینچنینی خواهند داشت.

رابطه چین با ایران را هم باید از این زاویه بررسی کرد. این‌که سند درز رفته از وزارت خارجه ایران چقدر نهایی باشد و آن توافقی که نهایتا به مجلس ایران برود چقدر مطابق با آن باشد هنوز معلوم نیست. در متن کنونی سند اما زمینه همکاری‌های گسترده بدون جزئيات را می‌بینیم. مثلا سرمایه‌گذاری چین در نیروگاه‌های برق ایران «تشویق» شده است. صحبت از «مشارکت فعال» ایران در پروژه جهانی موسوم به «کمربند-راه» است که به جاده ابریشم جدید نیز معروف است: سلسله‌ای از راه‌های زمینی و دریایی که می‌کوشد چین را به اروپا و آسیا وصل کند و از این طریق وضعیت ارتباط کل جهان را بهبود بخشد. در سند پروژه‌های عظیم زیرساختی می‌بینیم:‌ مشارکت چین برای احداث خط آهن زیارتی پاکستان-ایران-عراق-سوریه، بزرگراه کویری در ایران، برقی کردن راه‌های آهن، «مشارکت فعال» در کریدورهای جنوب-شمال (بندر چابهار-آسیای مرکزی) و جنوب غرب (چابهار و بندرعباس - ترکیه و جمهوری آذربایجان) و حتی مشارکت دو کشور در بازسازی کشورهای منطقه از جمله عراق، افغانستان و سوریه. در رسانه‌ها صحبت از سرمایه‌گذاری ۴۰۰ میلیارد دلاری چین در ظرف ۲۵ سال آینده شده است.

جمهوری اسلامی طبعا باید از چنین سرمایه‌گذاری عظیمی در ایران خوشحال باشد. به‌خصوص در شرایطی که تحریم‌های اقتصادی به رهبری آمریکا گلوی اقتصاد ایران را می‌فشارند. با این حساب رابطه با چینی‌ها می‌تواند راهی برای دور زدن این تحریم‌ها هم باشد. اما نگاهی به رابطه چین با سایر کشورها نشان می‌دهد که بعید است خبری از سرمایه‌گذاری‌های گسترده آن‌طور که چینی‌ها وعده‌اش را می‌دهند، در کار باشد.

جاکوپو سیتا، کارشناس دانشگاه دورهام و متخصص روابط ایران و چین، در مطالبی نشان داده است که کل بودجه‌ای که چین صحبت از آن می‌کند کم‌تر از آن است که شاهد ۴۰۰ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری در ایران باشیم. آرین طباطبایی، پژوهشگر دانشگاه کلمبیا،‌ توضیح داده که رابطه با آمریکا برای چین مهم‌تر از ایران است و بنابراین پکن همیشه منافعش را در این زمینه متوازن خواهد کرد. کمک پکن به تهران برای دور زدن تحریم‌ها طبعا با واکنش واشنگتن مواجه خواهد شد. وزارت خارجه آمریکا در واکنش به خبر همکار‌ی‌های اخیر به روزنامه «نیویورک تایمز» گفت: «دولت چین با اجازه دادن به شرکت‌های چینی برای همکاری‌های قابل تحریم با حکومت ایران و تشویق آن‌ها در ایران دارد هدف اعلام‌شده خودش که بهبود ثبات و صلح است زیر سوال می‌برد.» هرگونه همکاری عملی اقتصادی با واکنشی شدیدتر هم مواجه خواهد شد و این بر محاسبات چین تاثیر خواهد گذشت.

خانم طباطبایی در ضمن به این اشاره کرده که این تصور رایج مردم ایران که رابطه اقتصادی چین و ایران بیشتر به نفع دومی تمام می‌شود پربی‌راه نیست. او در گفتگو با «رادیو آزاد اروپا/رادیو آزادی» می‌گوید: «از نظر بالادست‌ها، چین وعده‌های بزرگ می‌دهد و چندان به آن‌ها عمل نمی‌کند. و از نظر مردم، چین از تحریم‌ها علیه ایران استفاده برده، بازار ایران را پر از محصولات خود کرده، کسب و کارهای ایرانی را از کار انداخته و محصولات کم‌کیفیت عرضه کرده است. بسیاری از مردم ایران احساس می‌کنند که این توافق (۲۵ ساله) این رابطه نامتوازن را استوار می‌کند.»

جمهوری اسلامی بدین سان در لحظه ضعف خود دارد، ایران را وارد رابطه‌ای نامتوازن‌تر از همیشه با ابرقدرتی می‌کند که بنیان کارش استبداد سیاسی و استثمار اقتصادی است. بیهوده نیست که از شاهزاده رضا پهلوی تا رئیس‌جمهور سابق، محمود احمدی‌نژاد تا ده‌ها هزار شهروند ایرانی صدایشان را علیه این توافق بلند کرده‌اند. فراهم کردن منافع ملی ایران در ایجاد رابطه متوازن با تمام کشورهای جهان و از جمله ابرقدرت‌های هر دو سو است. وقتی جمهوری اسلامی جایش خود را به ایرانی دموکراتیک داد، شاید بهتر باشد شعار ایران را از نام کتاب جدید دکتر افشین متین عسگری، تاریخدان چپ‌گرای مقیم کالیفرنیا، اتخاذ کنیم:‌ «هم شرقی و هم غربی.»