در افغانستان معمولا یازدهم خرداد هر سال، بهعنوان «روز جهانی کودک» تجلیل میشود. هرچند سازمان ملل متحد ۲۰ نوامبر را روز جهانی کودک نامگذاری کرده است، اما در ۱۹۴۹، «اتحادیه دموکراتیک زنان» در پاریس که بیشتر گرایشهای سوسیالیستی داشت، اول ژوئن را بهعنوان «روز جهانی کودک» برگزید. در بخشی از جوامع متعلق به کشورهای سوسیالیستی پیشین نیز، همچنان این روز بهعنوان «روز جهانی کودک» تجلیل میشود. در تقویم رسمی افغانستان نیز که در دورانی تحت نفوذ اتحاد جماهیر شوروی (روسیه کنونی) قرار داشت، یازدهم خرداد با این عنوان درج شده است.
اما حال و روز کودکان افغان بهگونهای است که نه «یازدهم خرداد» کاری در خور برای آنان کرده است، نه بیستم نوامبر ( ۲ آبان). کودکان افغانستان، آسیبپذیرترین قشر در دوران جنگهای داخلی در آن کشور بودهاند، و اکنون نیز با بدترین شرایط زندگی دست بهگریبانند.
مهمترین چالش برای نهادهای حمایت از حقوق کودکان، رشد روزافزون کودکان خیابانی است. تخمین زده میشود که هماکنون در حدود ۶ میلیون کودک خیابانی در افغانستان حضور دارند. این کودکان، یا به دلیل از دست دادن والدینشان در جنگها به خیابان کشانیده شدهاند، یا به علت ناتوانی خانواده در تامین سرپناه و هزینههای ابتدایی زندگی آنان، برای بهدست آوردن لقمه نانی، سر از خیابان درآوردهاند. همچنین، نزدیک به ۲ میلیون «کودک کار» در افغانستان وجود دارد که از آن میان، ۱۰ درصد آنان به دشوارترین کارهایی که انجام آن حتی برای بزرگسالان نیز سخت است، مانند کار در کورههای خشتپزی، مشغولاند. به دلیل تداوم جنگ، سطح بیکاری در افغانستان بسیار بالاست. طبق بررسیهای رسمی، بیش از ۴۰ درصد شهروندان افغانستان بیکارند و با رشد روزافزون نسل جوان، سطح بیکاری نیز روز به روز افزایش مییابد. از سوی دیگر، بخشی از حوزه کار نیز «فصلی» است. برای مثال، در فصل زمستان که فعالیتهای مرتبط با کشت و زرع دچار رکود میشود، کارگران زراعتی نیز امکان اشتغال و کسب درآمد را از دست میدهند. به همین دلیل، شغلهای موقت و غیررسمی در افغانستان بیش از هر کار دیگر رونق یافته است، و مشاغل کاذبی نظیر دستفروشی و بساطگردانی، بیشترین سهم را در بازار اشتغال افغانستان دارد. با این حال، اشتغال به چنان کارهای توسط یک «نانآور»، بهتنهایی نمیتواند نیاز خانوادهها را (که از قضا پرجمعیت نیز هستند) برآورده کند، و در نتیجه، دیگر اعضای خانواده نیز باید بخشی از مسئولیت کسب درآمد را بر عهده گیرند. فضای سنتی و عرفی در افغانستان، باعث میشودکه بیشتر زنان، حتی با تحصیلات عالی، در خانه بمانند، و بر آن مبنا، کودکان به صورت سیستماتیک مجبور میشوند برای تامین هزینههای خانواده، تن به کار دهند. اما در کشوری که کاریابی برای بزرگسالان آن نیز بهسادگی میسر نیست، چگونه میتوان کار مناسبی برای کودکان پیدا کرد؟ این مسئله باعث شده است که کودکان نیز مانند بخش عمدهای از جامعه، به شغلهای کاذب و دستفروشی و تکدی در خیابانها، و در بدترین حالت، به بزهکاری روی آورند.
سوء استفاده از کودکان
بر اساس گزارش نهادهای حقوق بشری، تعداد زیادی کودک بهعنوان «سرباز» در صفوف طالبان حضور دارند. طالبان حتی مدارس خاصی را در مناطق تحت نفوذ خود در افغانستان و نیز در پاکستان ایجاد کردهاند. در آن مدارس، بهکارگیری ابرازهای جنگی را به کودکان میآموزند، وهمچنین آنان را برای شرکت در عملیاتهای انتحاری تربیت و آماده میکنند . بیشتر آمار افرادی که در طول سالهای اخیر، چه در افغانستان و چه در گوشههای دیگر جهان اقدام به حملات انتحاری کردهاند، کودکان بودهاند. طالبان در حال حاضر نیز در سنگرهای جنگی خود، از حضور کودکان بهره میگیرند. از این گذشته، از کودکان برای فعالیتهای غیرقانونی دیگری نیز سوءاستفاده میشود. بخش عمدهای از گدایان و متکدیان در سطح شهرها را کودکان تشکیل میدهند. حتی باندهای بزرگ تکدی در شهرهای بزرگ ایجاد شده است و هر باند، صدها کودک را در اختیار دارد که وظیفهشان تکدی است، و اگر زمینه مساعد شود، از دزدی نیز ابایی ندارند. این باندها برای قاچاق مواد مخدر نیز کودکان را بهکار میگیرند. کودکان گزینههای بسیار راحتی برای قاچاق هستند و میتوانند بدون جلب نظر، مواد مخدر را از گوشهای به گوشه دیگر انتقال دهند. برخی از این کودکان، وظیفه خرده فروشی مواد مخدر را نیز بر دوش گرفتهاند. کانونهای اصلاح و تربیت در شهرهای افغانستان، مملو از کودکانی است که به علت چنان جرائمی به این کانونها سپرده شدهاند.
کودکان کار:
کار کودکان، پدیدهای نوظهور و تازه نیست، و تنها به افغانستان نیز محدود نمیشود. در طول تاریخ و در اغلب جوامع، از کودکان به عنوان نیروی کار ارزان استفاده شده است. در سادهترین شکل، در همه اعصار تاریخ، کودکان دستکم به «شاگردی» در کارگاههای مختلف وادار شدهاند و میشوند. اما با پیشرفت جوامع، موضوع «کار کودکان» به عنوان یک چالش مطرح شد و نظامهای پیشرفته، کوشیدند تا با اصلاح قوانین و ایجاد مقررات و میثاقهای بینالمللی، راههای سوءاستفاده از کودکان به عنوان نیروی کار را محدود و مسدود کنند. اما جوامع عقب نگهداشته شده و در حال رشد، هنوز با این معضل دست بهگریبان هستند. بر اساس گزارشهای نهادهای حمایت از حقوق کودکان، در حدود میلیون کودک کار در افغانستان وجود دارد. این کودکان هم در کارخانههای بزرگ و هم در کارگاههای کوچک به کار مشغولند. ده درصد از این دومیلیون کودک کار، به شاقترین کارها، از جمله کار در کورههای خشتپزی، معدنها، و کارگاههای کوچک فنی، اشتغال دارند. با این حال، «کار» تنها چالش در این زمینه نیست. گفته میشود که نزدیک به ۲۰ درصد از این کودکان، در جریان کار مورد سوءاستفاده جنسی قرار میگیرند. همچنین، بخش عمدههای از کودکان خیابانی نیز بهطور مستمر مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفتهاند.
بر اساس گزارش جهانی حمایت از کودکان، افغانستان جزو بدترین ۱۶ کشور جهان برای رشد کودکان است. ۷ درصد از کودکان در افغانستان پیش از پنج سالگی میمیرند، و ۴۰ درصد از کودکان هم دارای رشد متناسب با سن و سالشان نیستند. با آنکه افغانستان کنوانسیون حقوق کودکان سازمان ملل متحد را امضا کرده است، ولی تا کنون کوچکترین حقی از کودکان در این محدوده جغرافیایی برآورده نشده است.