با توجه به مشکلات اقتصادی متعدد، امسال سال سختی برای تهیهکنندگان ایرانی حاضر در «کن» بوده است، و غیبت چشمگیر فیلمهای ایرانی در جشنواره نیز مزید بر علت شده است. امسال هیچ فیلمی از ایران در هیچ یک از بخشهای جشنواره حضور ندارد، مگر آن که بابک انوری را بهشمار آوریم که ایرانیتبار است، اما شهروند بریتانیا است و در همانجا فیلم میسازد. بازار «کن» اما خبر خوبی برای سینمای ایران داشت. فیلم «متری شش و نیم» ساخته سعید روستایی توسط شرکت «وایلد بانچ» که از مهمترین نهادهای این عرصه است، برای بازار فرانسویزبان خریداری شد. فرانسه بزرگترین بازار فیلم اروپا است و این، موفقیت مهمی برای این فیلم و شرکت «ایرانیان ایندپندنتز» (مستقلهای ایران) که ۲۳ سال است در کن حضور دارد، بهشمار میرود. «متری شش و نیم» با بازی پیمان معادی و نوید محمدزاده در ایران نیز بسیار موفق بوده است؛ هم سیمرغ بلورین «بهترین فیلم از نگاه تماشاگران» را ربوده و هم در گیشه رکورد زده است و در زمره پرفروشترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران قرار گرفته است. فیلم، روایتگر داستان ماموران پلیس مبارزه با مواد مخدر است که در پی یک فروشنده بزرگ ماده مخدر «شیشه» در تهران هستند. نقش فرمانده پلیسها را معادی بازی میکند و نقش فروشنده «شیشه» را محمدزاده.
خبر دیگر مرتبط به ایران، شاید باعث غافلگیری خیلیها شود. کتاب «لولیتاخوانی در تهرانِ» آذر نفیسی که سالها است جزو پرفروشترین کتابهای مربوط به ایران بهشمار میرود، قرار است توسط «اران ریکیلس»، کارگردان اسرائیلی، اقتباس سینمایی شود. هماکنون فیلمنامه اقتباسی آن اثر نوشته شده و جزئیات پروژه در کن گذشته نهایی شد و بالاخره دیروز خبر آن اعلام شد. تهیهکنندگان در معرفی داستان، آنرا «نگاهی نادر و شاعرانه به زندگی زنان در ایران زمان انقلاب» خواندهاند. باید دید ریکلیس برای نقش اول فیلم که یک معلم ادبیات در تهران است، سراغ کدام بازیگر میرود.
از بازار که بگذریم، روز پنجم «کن» شاهد رونمایی از دو فیلم دیگر در بخش مسابقه بود. نخستین فیلم، «سوتزنها» ساخته «کورنلیو پورومبیوی» رومانیایی بود که ۱۳ سال پیش با فیلم اولش، «دوازده و هشت دقیقه، شرق بخارست» فاتح دوربین طلایی شد (جایزهای که به بهترین کارگردان فیلم اولی اعطا میشود.) فیلم قبلی پورومبیو «گنج» بود که چهار سال قبل در بخش «نوعی نگاه» جشنواره کن نمایش یافت و جایزه «استعداد ویژه» این بخش را از آن خود کرد.
«سوتزنها» داستان آشنای رقص ائتلاف و دشمنی بین پلیس و گانگستر است. نام اصلی فیلم به پدیدهای در جزیره گومرا، از جزایر قناری اسپانیا، برمیگردد («سوتزنها» عنوان انگلیسی فیلم است و عنوان اصلیاش همان «گومرا» است). در آن جزیره، مردم زبان محلی اسپانیایی را با نوعی سوت زدن خاص صحبت میکنند که باعث میشود توانایی ارتباط برقرار کردن از کیلومترها دورتر را داشته باشند. حالا گروهی که میخواهند با دور زدن پلیس چند میلیون دلار کلاهبرداری کنند، باید آن زبان را بهکار گیرند تا شنودها و نظارت شدید پلیس را دور بزنند. ولاد ایوانوف، بازیگر پرسابقه رومانیایی، نقش اول فیلم را بازی میکند؛ پلیسی که میخواهد با گانگسترها همراهی کند و بخصوص محو زیبایی «گیلدا»، زنی که او را دعوت به همراهی میکند، شده است. نقش «گیلدا» را کاترینل مارلون، بازیگر ۳۳ ساله رومانیایی بازی میکند که بیشتر وزن فیلم را بر دوش خود دارد. مارلون پیش از این بیشتر در مجموعههای تلویزیونی بازی کرده، اما حضور چشمگیرش در «سوتزنها» باعث میشود که شانس تصاحب جایزه «بهترین بازیگر زن» را داشته باشد و احتمالا پیشنهادهای متعددی برای بازی، فراتر از سینمای رومانی، نیز دریافت کند. خود فیلم را اما نمیتوان دارای شانس تصاحب نخل طلا دانست. البته هم آغاز خوبی دارد و هم ریتم مناسبی و هم شخصیتپردازیهای بهیادماندنی، اما از پیرنگ توانمندی برخوردار نیست. کشش فیلم کم و بیش تا انتها حفظ میشود، اما صحنههایی که قرار است دراماتیک باشند بیشتر خندهدار شدهاند و شاهد درام نیرومندی هم نیستیم. ماجرای غریب و جذاب زبان سوتزنها هم پس از مدتی جذابیت و قابلیت خود را برای تقویت فیلمنامه، از دست میدهد.
«دریاچه غاز وحشی» ساخته «دیائو یینان»، یک فیلم «تریلر» کارآگاهی پرماجرا از چین است. این فیلم نیز در بخش مسابقه رونمایی شد. عوامل سازنده آن، از شهرتی که باعث جذب تماشاگران فرش قرمز شود، برخوردار نیستند، اما نظر منتقدها به فیلم عموما مثبت بوده و بعید نیست جزو فیلمهایی باشد که جایزه میگیرند. (منتقد ایندپندنت فارسی هنوز فیلم را ندیده است).
در بخش «نوعی نگاه» شاهد نمایش چند فیلم بودیم، از جمله «پورت اتوریتی»، اولین ساخته «دنیل لسوویتز» محصول آمریکا، «ژاندارک»، ساخته «برونو دومان» محصول فرانسه، و «آزادی»، ساخته «آلبرت سرا» محصول اسپانیا. هر یک از این فیلمها ویژگیهای خیرهکننده خاص خود را دارد که باعث میشود شایسته حضور در بخش «نوعی نگاه» باشند.
«پورت اتوریتی» نام خود را از یک ایستگاه اتوبوس معروف در نیویورک میگیرد. فیلم داستان جوان سفیدپوستی است که از پیتزبورگ به نیویورک میآید تا با خواهر ناتنیاش زندگی کند. این خواهر که ساکن یکی از محلات مرفه منهتنِ نیویورک است، حاضر به اسکان دادن به برادر نمیشود و همین است که او سر از خیابان در میآورد و مجبور به تلاش برای امرار معاش از هر راه ممکن، میشود. شوک فرهنگی بزرگ او زمانی فرا میرسد که با گروهی از دگرباشان جنسی سیاهپوست در هارلم آشنا میشود. او به دختری در این گروه دل میبازد و رابطهای را با او آغاز میکند، بیآنکه بداند که آن دختر «تراجنسیتی» است؛ یعنی پیشتر از نظر فیزیک جسمانی «مرد» بهشمار میرفتته و تغییر جنسیت داده است. حالا این پسر پیتزبورگی باید با این واقعیت جدید کنار بیاید، اما خود او هم تمام واقعیت را راجع به زندگیاش به دختر نگفته است. فیلم چفت و بست خوبی دارد. قویترین نقطه آن تصویر برخورد انسانی این دو آمریکایی بسیار متفاوت است: پسر سفیدپوست پیتزبورگی و دختر تراجنسیتیِ هارلمی. فضای دگرباشان جنسیِ سیاهپوست و رقصهای پرشوری که زندگیشان را حول آن سازمان میدهند، باعث میشود که فیلم، نقش مهمی را برای ثبت تاریخی پدیدهای پر اهمیت، بر دوش گیرد. اما این ثبت از نظر سینمایی آنقدرها قدرتمند و تاثیرگذار نیست که باعث شود «پورت اتوریتی» را شاهکار یا فیلمی بزرگ بدانیم.
«ژاندارک» بار دیگر نشان میدهد که «برونو دومان» از خاصترین کارگردانهای جهان است و القابی چون «میراثدار روبر برسون» حق مطلب را در مورد او ادا نمیکند. او دو سال پیش قسمت اول این فیلم در مورد «کودکی ژاندارک» را به بخش «دو هفته با کارگردانان» جشنواره کن آورده بود و اینبار، با قسمت بعدی آمده است که از موفقیتهای نظامی ژاندارک آغاز میشود و تا شکستها، دستگیری و مرگ او را در بر میگیرد. ژاندارک هم قهرمان ملی فرانسه است و هم قدیس کلیسای کاتولیک؛ دختر نوجوان قرن پانزدهمیای که میگفت خدا به او الهام کرده تا از فرانسه در برابر انگلیسیها دفاع کند و در همین مسیر هم به چنگ انگلیسیها افتاد و در ۱۹ سالگی، او را سوزاندند. دومان که به بیباوری به خدا معروف است، با ترکیبی غریب از گونههای سینمایی به وصف داستان ژاندارک مینشیند: کمدیِ فرانسوی، فیلم موزیکال و فیلم دادگاهی. از همان ابتدای فیلم متوجه نامانوس بودن این فیلم با تصویر حماسی معمول از ژاندارک (که موضوع فیلمهای متعددی هم بوده) میشویم. «ژاندارکِ» دومان بیشتر از آنکه شبیه قهرمانی ملی باشد، شبیه کودکی از خودراضی است و فضای فیلم، بیشتر شبیه کمدیهایی همچون «زندگی برایان» است تا بر فرض فیلمهای حماسی بودجه بالایی مثل «شجاعدلِ» مل گیبسون. «ژاندارک» اما بیشتر به مثابه یک «اتود» موفق است تا یک فیلم سینمایی منسجم. قسمتهای مختلف فیلم انگار ربطی با هم ندارند و دومان کمترین تلاشی برای تماشاییتر کردن فیلمش بهخرج نداده است. همین هم باعث میشود که تعداد بینندگانش محدود باشند و بعید است که در خارج از فرانسه به موفقیی دست یابد؛ واقعیتی که به احتمال زیاد برای کارگردانی در سطح و اندازه دومان، اهمیت چندانی ندارد.
اما اگر «ژاندارک» در زمینه «گیشه» مشکل داشته باشد، در مورد «آزادی» ساخته «سرا» چه میتوانیم بگوییم؟ این کارگردان کاتالونیایی اسپانیا در فیلم قبلی خود، «مرگ لوئی چهاردهم» با نگاهی ابزورد به آخرین روزهای زندگی «پادشاه خورشید» پرداخته بود. او قبلا بارها گفته که عاشق فرانسه قرن هجدهم، یعنی فرانسه منتهی به انقلاب کبیر است، و تعجبی نیست که در فیلم جدیدش نیز به همان دوره بازگشته باشد. فیلم البته در آلمان میگذرد و زمان روایت آن، چند سال پیش از انقلاب فرانسه است. «آزادی» داستان چند نجیبزاده است که بهعلت بیپرواییهای جنسی از دربار فرانسه بیرون رانده شدهاند. از خواندن متن معرفی فیلم، چنان انتظار میرفت که شاهد اثری تاریخی باشیم که زندگی این شخصیتها را به تصویر بکشد. «آزادی» اما فیلم بسیار متفاوتی است و نشان میدهد که این کارگردان رادیکال و بیباک، برای نقد قدرت، به الگوهای رایج راضی نیست. فیلم او در واقع نمایش ۱۴۲ دقیقه روابط جنسی مملو از «فتیشِ» این شخصیتها در فضایی جنگلی در آلمان، زیر نور کمسو و در میان صدای جیرجیرکهایی است که در سراسر فیلم بهگوش میرسند. فیلم «قبل» و «بعد»ی ندارد و تمام آن در همین فضا میگذرد، و بعضی از سکانسهای آنرا نیز میتوان پورنوگرافیک بهشمار آورد. بیش از دو ساعت روایت تصویریِ انواع فتیشهای جنسی این نجیبزادگان، بخشی از استراتژی هنری «سرا» برای تصویر کردن روابط قدرت و تلاش برای گسیختن آنها در اروپایی است که در پی انقلاب کبیر فرانسه و جنگهای ناپلئونی، گویا میرفت تا با سرعت و برای همیشه تغییر یابد. «آزادی» را هم شاید بتوان مثل «ژاندارک» بیشتر یک «اتود» دانست تا فیلمی منسجم، اما در لابهلای حرکات جنسی در جنگل، «سرا» موفق شده است تا حقایقی را درباره درباره فرانسه پیشاانقلابی، بیان کند. هر چه باشد، «سرا» و «دومان» نشان دادهاند که کارگردانانی مولف هستند و مطاع خود را بیباکانه به بازار میآورند
سایر اخبار بازار فیلم
— ایران تنها کشوری نیست که مشکلات سیاسی، سینمای آن را را با مشکل مواجه کرده است. جنگ تجاری چین و آمریکا هم تاثیر خودش را گذاشته است. سال گذشته معروف بود که شرکتهای چینی با ارقام نجومی فیلمها را میخرند و قادر به نمایش دادنشان نیستند. این اوضاع با سرعت در حال تغییر است و امسال خیلیها نگران خرید فیلمهایی آمریکایی هستند، چون تغییر قوانین و مقرات تجاری بین دو کشور، میتواند امکان و احتمال به نمایش در آمدن این فیلمها در چین را نیز بهشدت کاهش دهد.
— روز جمعه «موسسه فیلم دوحه» فیلمهایی را که در فصل بهار به آنها بودجه اختصاص داده است، اعلام کرد. ۳۷ فیلم از ۲۸ کشور؛ از جمله برای اولین بار دو فیلم از یمن. فیلم «یتیمخانه» شهربانو سادات (محصول افغانستان) نیز مبالغی از این موسسه دریافت کرد.