مورخی که پایان تاریخ را با الگوریتم توضیح می‌دهد!

بررسی کتاب

عکس از سایت یووال نوح هراری 

خالد خسرو

۲۱ درس برای قرن بیست و یکم

یووال نوح هراری، انتشارات: اشپیگل و گراوو، ۳۷۲ ص

فیلم‌ها و سریال‌های علمی- تخیلی علاقه وافری به سوژه‌های پایان حیات بشریت و سلطه تکنولوژی برجهان دارند، که معمولاً ارزشی فراتر از فانتزی برای آن‌ها قایل نمی‌شویم. اما حالا یک تاریخ‌‌نگار اسراییلی که تازه با دو کتابش محبوب خاص و عام شده است، هشدار می‌دهد که پایان گرفتن عمر بشریت متعارف، امر بعیدی نیست. ظاهراً او ماجرای فوکویاما و جنجال ادعای «پایان تاریخ» را فراموش کرده است.

یووال نوح هراری، استاد تاریخ در دانشگاه اورشلیم، با کتاب‌های پرفروش «انسان خردمند: تاریخ مختصر بشر» و «انسان خداگونه: تاریخ مختصر آینده» مورد استقبال بی‌سابقه ای قرار گرفت. به گفته او، کتاب «انسان خردمند» به این پرسش پاسخ می‌دهد که «انسان چگونه از یک موجود ناچیز به سرور جهان بدل شد»، ولی کتاب «انسان خداگونه» که درباره آینده و «سرنوشت نهایی هوش و آگاهی» است، شرح می‌دهد که «چطور انسان در قرن بیست و یکم تلاش دارد که خود را به گونه‌ای خدا بدل سازد و توانایی فوق بشری برای غلبه بر پیری و مرگ بیابد.» اکنون هراری در کتاب جدید خود، «۲۱ درس برای قرن بیست و یکم»، فراتر از یک  تاریخ‌نگار و بیشتر مانند یک روزنامه‌نگار باهوش، با تکیه بر تاریخ، فلسفه، زیست شناسی و اقتصاد، به مسایل جاری، از بحران لیبرال دموکراسی، آینده کار در عصر ربات‌ها و هوش مصنوعی، نفوذ در ذهن و تمایلات انسانی به کمک ابرداده‌ها و فن‌آوری زیست شناختی، تا ظهور ناسیونالیسم و پدیدهای موسوم به پساحقیقت، می‌پردازد.

هراری در کتاب «۲۱ درس» با نگرانی و امیدواری توامان به رابطه انسان و تکنولوژی می‌نگرد؛ اما باید اعتراف کرد که بحث او در مورد مضرات یا خطرات نقش هوش مصنوعی و الگوریتم‌ها در حذف مشاغل بسیار و بیکاری بخش وسیعی از جمعیت، و همچنین قدرت‌گیری دولت‌ها و شرکت‌های عظیم در روند نفوذ در ذهن و تمایلات انسانی از طریق بهره‌گیری مرکب از فن‌آوری‌های اطلاعاتی و بیولوژیکی، به هیچ وجه با فواید آن قابل مقایسه نیست. البته برخلاف فیلم‌های علمی- تخیلی، او اعتقادی به تسلط ربات‌ها و ابرکامپیوترها بر سرنوشت انسان ندارد و حتی از «همکاری انسان و هوش مصنوعی» سخن می‌گوید، ولی نگران پیامد تکنولوژی‌های جدید است: «انسان همیشه در خلق ابزارها خیلی بهتر عملی می‌کند تا استفاده عاقلانه از آن.» او به حس‌گرهای بیومتریک که بر روی بدن یا در داخل آن نصب می‌شوند، اشاره می‌کند که  تعاملات و روندهای بیولوژیک، بدن را به اطلاعات الکترونیک تبدیل می‌کنند و سپس این اطلاعات در داخل کامیپوترها ذخیره و تحلیل می‌شوند. با این حجم از داده‌های بیومتریک و قدرت محاسباتی کامپیوتری موجود، «سیستم‌های تحلیل و تولید اطلاعات می‌توانند در خواسته‌ها، تصمیم گیری‌ها و افکارمان نفوذ کنند».

از دید هراری، مساله این است که اگر دولت‌ها و شرکت‌های بزرگ با دسترسی به ابرداده‌ها (Big Data) از طریق فناوری‌های زیست شناختی و اطلاعاتی، قادر به نفوذ در ذهن و احساسات انسانی شوند، که از نظر او چنین کاری ممکن است، «ما انسان‌ها به طور گسترده ای با دست‌کاری هدفمند افکار و احساسات، تبلیغات تجاری و پروپاگندا رو‌به‌رو خواهیم شد». او می‌گوید که ما همین حالا به شرکت‌هایی چون گوگل در یافتن اطلاعات و مکان‌ها متکی هستیم و این وابستگی آن قدر شدید شده که می‌تواند موجب شود تا در زمینه‌های گسترده‌ای مانند انتخاب رشته، شغل و انتخاب همسر نیز از گوگل کمک بگیریم. در نتیجه، «وقتی هوش مصنوعی تصمیم‌های بهتری در مورد مشاغل و روابط انسانی بگیرد، تصور ما از انسانیت و زندگی نیز به‌کلی دگرگون خواهد شد».

البته، شاید ما با توجه به قدرت پیش‌بینی ناپذیر ذهن و اراده بشری ادعای فوق را رد کنیم، ولی هراری تصمیم‌‌گیری‌ها و احساسات ما را ناشی از «محاسبات سریع میلیون‌ها یاخته عصبی» می‌داند که احتمالات و نحوه واکنش‌های ما را محاسبه می کنند؛ چه این واکنش‌ها در پیوند با وحشت از یک مار باشد، چه رای دادن به ماندن در چهارچوب اتحادیه اروپا یا کناره‌گیری از آن. او بر این باور است که با نفوذ در این فعل و انفعالات بیولوژیکی از طریق پردازش ابرداده‌ها، تاثیرگذاری بالای احساسات و شکل دهی به تصمیمات انسان‌ها نیز به‌سادگی ممکن خواهد بود.

هراری هشدار می‌دهد که «نظام دموکراتیک از درک این تحولات عاجز است و به‌سختی مجهز به ابزار مواجهه با شوک‌هایی چون ظهور هوش مصنوعی است.» این  فن‌آوری‌ها «برتری لیبرال دموکراسی و ارزش‌هایی چون آزادی و برابری را تضعیف می‌کنند، و قدرت فوق‌العاده ای به تعداد اندکی از نخبگان محدود می‌بخشند».

از جمله، این نخبگان می‌توانند با تکیه بر فن‌آوری‌های جدید، قدرت اقتصادی خود را در برابر کارگران و مصرف کنندگان افزایش دهند؛ زیرا «هوش مصنوعی و ربات‌ها تقریباً تمام عرصه‌های کاری را، از تولید ماست تا آموزش یوگا، دگرگون خواهند کرد. برخی باور دارند که در این روند میلیون‌ها نفر اهمیت اقتصادی خود را از دست خواهند داد. البته، برخی هم گمان می‌برند که مشاغل جدید، و به تبع آن، رفاه بیشتر برای همه ایجاد خواهد شد.» البته، ایجاد مشاغل تازه به معنای آن نیست که نیروی آموزش یافته لازم برای در اختیار گرفتن آن مشاغل نیز وجود دارد. از سوی دیگر، به نظر نمی‌آید که دولت‌ها آماده مقابله با پیامدهای انسانی این تحولات تکنولوژیک باشند. مثلا، بیکاری گسترده نیروی کار نیازمند نظام رفاهی، خدماتی و اجتماعی متفاوتی است تا از بحران ها و بی ثباتی‌های اجتماعی جلوگیری کند. یک راه حل هراری، تضمین حداقل درآمد همگانی است.

هراری به‌سادگی فکر می‌کند که کارگران و مصرف کنندگان ارزش اقتصادی، و بالطبع قدرت سیاسی خود را در برابر شرکت‌ها و نخبگان از دست می‌دهند. ولی این نکته نیز روشن است که این روند، تضادهای داخلی سرمایه‌داری را نیز تشدید می‌کند. کاهش قدرت خرید مصرف‌ کنندگان در اثر بیکاری، از میزان سود شرکت‌ها می‌کاهد و ربات‌ها هم خریداران اصلی کالاها و خدمات نیستند. برای همین، برخلاف تصور آخرزمانی هراری، چندان دور از ذهن نخواهد بود که شهروندان دولت‌ها را تحت فشار قرار دهند تا با وضع مقررات و محدودیت‌هایی، از نیروی کار و منافع مصرف‌ کنندگان در برابر هجوم ربات‌ها و اتوماسیون مشاغل حمایت کنند. به گفته او، همین حالا در کشورهای اسکاندیناوی شعار حکومت «حمایت از کارگران، نه مشاغل» است.

البته، هراری معتقد نیست که باید جلو پیشرفت این فن‌آوری‌ها گرفته شود و به همین خاطر بر جبنه‌های مثبت آن، مانند تشخیص فوری بیماری‌های خطرناکی چون سرطان در مراحل اولیه آن از طریق اطلاعات به دست آمده از حس‌گرهای بیومتریک، تاکید می‌ورزد. ولی با توجه به علاقه شرکت‌ها به اتوماسیون مشاغل با هدف کاهش هزینه‌ها و افزایش میزان سود، پیامدهای بی‌ثبات کننده سیاسی این تحولات، از هم‌اکنون مشهود است.

البته، هراری هنوز هم باور دارد که لیبرال دموکراسی، برخلاف ملی گرایی و دین گرایی، در برابر چالش‌های کنونی و آینده بشر، نظامی کارآمد و قابل اتکا است؛ ولی با توجه به این که دولت‌های لیبرال معمولا بیشتر به بازار اتکا دارند تا مداخله گری، او خود به‌خود از یک دولت سوسیال دموکراتیک قدرتمند حمایت می کند که «ارائه خدمات عمومی چون آموزش، بهداشت، و سرویس حمل و نقل شهری رایگان را برای عموم شهروندان تضمین کند».

هراری در کتاب «۲۱ درس» با ترجیح راه‌حل سیاسی و ایدئولوژیک لیبرال و سکولار برای بحران‌های موجود، از جهانی شدن و کثرت‌گرایی در برابر ملی‌گرایی خارجی ستیز و در برابر مذهب‌گرایی محافظه کار و ایدئولوژیک، از عقل‌گرایی سکولار دفاع می‌کند. اما در عین‌حال، تحلیل‌های او از ریشه‌های تروریسم اسلامی، گرایش به پساواقعیت و ملی گرایی راه به جایی نمی‌برد. به‌عنوان مثال، او در بحث «پسا‌واقعیت» می‌گوید که انسان به دلیل خلق افسانه‌ها و باور به روایت‌های دینی و سیاسی غیرواقعی و دروغین، یک «موجود پساواقعیتی است». ولی، تمام نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد که گرایش‌های جدید به انکار واقعیت‌ها و ارزش‌های جاافتاده در جامعه سیاسی در غرب، ناشی از بی‌اعتمادی به نظام و نخبگان مسلط است تا علاقه ما به اساطیرمذهبی و افسانه‌سرایی.

ارزش کتاب «۲۱ درس» در این است که با دیدی آینده‌نگرانه، اطلاعات و درک ما را از  چالش‌های تکنولوژیک و ناکارآمدی گفتمان‌های سیاسی، فرهنگی ومذهبی معاصر افزایش می‌بخشد، اما در عین حال، راه‌حلی فراتر از نهادها و مناسبات موجود، هرچند در شکل تحول یافته‌اش، ارائه نمی‌دهد. در نهایت، او نیز به همان خط داستانی فیلم‌های علمی- تخیلی می‌رسد که بر اساس فرمول «پایان خوش»، به پیروزی قهرمانان بشری بر هیولاهای تکنولوژیکی امیدوار است.

بیشتر از کتاب