سه سال پیش در چنین روزی، نفسهای محبوس در سینه میلیونها ایرانی با هر خبر تازه از بیمارستان کسری، بریده و لرزان بیرون میآمد؛ جایی که دختری جوان اهل سقز به نام مهسا امینی، مدتی پس از بازداشت به دست اعضای گشت ارشاد در تهران، به آنجا منتقل شده بود. خبرهای ضدونقیضی بیرون میآمدند. عدهای از مرگ مغزی او سخن میگفتند و برخی دیگر هنوز برای بازگشت او زندگی کورسوی امیدی داشتند، اما سرانجام روز ۲۵ شهریور ۱۴۰۱، آن خبر تلخ قطعی شد: مهسا امینی از دنیا رفت و با رفتنش، جامعه ایران را به دوران قبل و بعد از خود تقسیم کرد.
برخوردهای خشن ماموران گشت ارشاد با زنان در خیابانها ماهها پیش از این واقعه شدت گرفته بود و فیلمهای این صحنهها بارها و بارها در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشد. این تصاویر زخمی عمیق بر روان عمومی به جا گذاشته بود و شرارههای خشم را در دل مردم روشن کرده بود. این بود که قتل حکومتی مهسا امینی همچون جرقهای در انبار باروت بود که خشم انباشته جامعه را به یکباره شعلهور کرد.
مردم نگران که مقابل بیمارستان کسری تجمع کرده بودند، با انتشار خبر کشته شدن مهسا امینی، سر به اعتراض برداشتند و دامنه اعتراضها در فاصلهای اندک به دهها شهر ایران گسترش یافت و جنبش دانشجویی ایران را هم که بعد از ماجراهای سال ۱۳۸۸ کمرمق شده بود، بار دیگر احیا کرد و جامعه دانشآموزی ایران را که هدف مستقیم تبلیغات و آموزشهای ایدئولوژیک حکومت بودند، مقابل نظام حاکم قرار داد.
در این مدت، حکومت نیز همه ابزارهای سرکوب را به کار گرفت، دهها نفر با شلیک مستقیم نیروهای سرکوبگر کشته و مجروح و هزاران نفر هم بازداشت شدند. از همان ماههای نخست، اعدام معترضان هم بهعنوان ابزاری برای ارعاب و سرکوب آغاز شد، با این حال، جامعه ایران هرگز به روزهای قبل از مرگ مهسا امینی بازنگشت.
صفآرایی زنان در برابر حجاب اجباری
زنان ایران در بیش از چهار دهه استقرار جمهوری اسلامی همواره با شیوههای متنوع به حجاب اجباری اعتراض کردهاند؛ از نخستین تظاهرات گسترده در هشتم مارس ۱۳۵۷ علیه اجباری شدن حجاب تا حرکتهای فردی و نمادین مانند «دختران خیابان انقلاب» در دهههای بعد، اما مرگ مهسا امینی نقطه عطفی بود که این اعتراضها را به سطحی تازه و بیسابقه رساند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
پس از شهریور ۱۴۰۱، زنان ایرانی با شعار «زن، زندگی، آزادی» به شکلی هماهنگتر و فراگیرتر در برابر سیاستهای سرکوبگرانه جمهوری اسلامی ایستادند و کنار گذاشتن حجاب اجباری از یک انتخاب فردی فراتر رفت و به کنشی جمعی بدل شد. اقدامهایی نمادین همچون روسری سوزاندن و گیسو بریدن در فضاهای عمومی به نشانه مقاومت و اعتراض، تصویری قدرتمند از مبارزه با تبعیض جنسیتی را در برابر چشم جهانیان قرار داد.
صدای این مقاومت بهسرعت از مرزهای ایران فراتر رفت؛ رسانهها و شبکههای اجتماعی تصاویر و روایتهای آن را بازتاب دادند و موجی گسترده از همبستگی و حمایت بینالمللی را برانگیختند. در نتیجه، اعتراض زنان ایران به حجاب اجباری نهتنها درون ایران، بلکه در سطح جهانی نیز به یکی از برجستهترین نمادهای مبارزه برای حقوق زنان و آزادیهای مدنی در قرن بیستویکم بدل شد.
نکته قابل تامل اینکه صفآرایی و مقاومت زنان در برابر حجاب اجباری، با وجود فشارهای امنیتی، بازداشتها و احکام سنگین قضایی همچنان ادامه یافت و نافرمانیهای مدنی از قالب کنشهای فردی فراتر رفته و به نماد همبستگی اجتماعی تبدیل شد.
ابزارهای حکومت برای سرکوب اعتراضات
جمهوری اسلامی در جریان اعتراضها پس از مرگ مهسا امینی، طیف گستردهای از ابزارهای سرکوب را به کار گرفت. نخستین واکنش در خیابانها با حضور گسترده نیروهای یگان ویژه، بسیج و سپاه همراه بود؛ نیروهایی که با استفاده از گاز اشکآور، باتوم، گلولههای ساچمهای و در مواردی سلاح جنگی، معترضان را هدف قرار میدادند. گزارشهای سازمانهای حقوق بشری مانند عفو بینالملل و دیدهبان حقوق بشر بارها تایید کردند که نیروهای امنیتی مستقیم به سر و سینه معترضان شلیک میکنند و صدها نفر از جمله زنان و کودکان، جان باختهاند.
در کنار سرکوب خیابانی، حکومت به بازداشتهای گسترده هم متوسل شد. هزاران نفر از معترضان، دانشجویان، روزنامهنگاران و فعالان مدنی در طول اعتراضها بازداشت شدند و بسیاری تحت شکنجه، اعترافگیری اجباری و محاکمههای غیرعلنی قرار گرفتند. احکام سنگین زندان و حتی حکم اعدام برای شماری از معترضان صادر شد تا فضای رعب و وحشت تقویت شود.
ابزار دیگر حکومت کنترل و محدودسازی فضای اطلاعرسانی بود. قطع یا اختلال گسترده اینترنت در سطح ملی، فیلترینگ شبکههای اجتماعی و بازداشت یا تهدید روزنامهنگاران باعث شد روایت رسمی حکومت بر رسانههای داخلی حاکم شود. همزمان، خانوادههای کشتهشدگان و بازداشتشدگان نیز با تهدید، احضار و فشارهای امنیتی روبرو شدند تا از گفتگو با رسانهها و افشای حقایق خودداری کنند.
شکاف عمیق میان مردم و حکومت
چهار دهه حاکمیت جمهوری اسلامی با مجموعهای از مشکلات مزمن برای مردم همراه بوده است؛ از فقر، تورم و بیکاری گسترده تا فساد ساختاری، تبعیض، تنشآفرینیهای خارجی و دخالتهای مداوم در حریم خصوصی مردم. این شرایط بهتدریج جامعهای خسته و عاصی پدید آورد که دیگر اعتمادش را به حاکمیت به کل، از دست داده بود.
هرچند در مقاطعی، بخشهایی از جامعه هنوز به اصلاح یا بازسازی درونساختاری امید داشتند، با گذر زمان و انباشت بحرانهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، فاصله میان جامعه و حاکمیت بیشتر شد. اعتراضهای آبان ۱۳۹۸ نقطه اوج این روند بود؛ وقتی سرکوب خونین معترضان مشروعیت حاکمیت را در نگاه بسیاری از مردم کاملا از میان برد.
با کشته شدن مهسا امینی و آغاز اعتراضهای سال ۱۴۰۱، این شکاف به مرحلهای تازه و بیسابقه رسید. دیگر نه صرفا فاصله میان مردم و حکومت، بلکه نوعی تقابل آشکار میان «جامعه» در یک سو و «نظام سیاسی» در سوی دیگر شکل گرفت. به این ترتیب که بخش قابلتوجهی از مردم حکومت را در نقطه مقابل مطالبات اساسی خود دیدند؛ از آزادیهای فردی و حقوق شهروندی گرفته تا عدالت اجتماعی و کرامت انسانی. آنها به این اطمینان رسیدند که با وجود جمهوری اسلامی، حتی داشتن یک زندگی آرام هم رویایی دستنیافتنی است.
تضعیف موقعیت جمهوری اسلامی و تداوم اعتراضات
پس از خیزش سراسری ۱۴۰۱، جمهوری اسلامی بیش از هر زمان دیگری نشانههای ضعف و فرسودگی را بروز داد. کاهش بیسابقه مشارکت در انتخابات مجلس، خبرگان و ریاستجمهوری، گواهی روشن بر ریزش پایگاه اجتماعی و فاصلهگیری هرچه بیشتر مردم از صندوقهای رای بود. همزمان، موج مهاجرت نخبگان، تشدید بحرانهای اقتصادی و افزایش نارضایتیهای معیشتی، فشارهای داخلی را بر حاکمیت دوچندان کرد.
در عرصه بینالمللی نیز، انزوای سیاسی و تصویب قطعنامههای متعدد حقوق بشری علیه جمهوری اسلامی مشروعیت آن را بیشازپیش تضعیف کرد.
اعتراضها پس از سال ۱۴۰۱، با وجود سرکوب خونین، نهتنها پایان نیافت بلکه در قالبهای تازه ادامه پیدا کرد و نافرمانی مدنی زنان در موضوع حجاب اجباری به یکی از شاخصترین جلوههای مقاومت بدل شد؛ حضور بیحجاب در اماکن عمومی، بیاعتنایی به تهدیدها و جریمهها و ابداع روشهای نمادین اعتراض جامعهای را شکل داده است که دیگر به اجبار حکومتی تن نمیدهد.
همزمان، اعتصابها و تجمعهای کارگری و صنفی معلمان، بازنشستگان، کارگران صنایع نفت و پتروشیمی و دیگر بخشها با استمرار ادامه یافت؛ اعتراضهایی که غالبا از مطالبات معیشتی آغاز میشوند، اما بهسرعت به شعارها و خواستههای سیاسی پیوند میخورند و بیانگر تداوم نارضایتی عمیق اجتماعیاند.
از سوی دیگر، شبکههای اجتماعی همچنان عرصه مهمی برای اعتراض باقی ماندهاند. روایت خانوادههای کشتهشدگان، راهاندازی کارزارهایی برای آزادی زندانیان سیاسی و فعالیتهای سازمانیافته ایرانیان خارج از کشور پیوند میان داخل و خارج را زنده نگه داشته و صدای خیزش سراسری ایرانیان را فراتر از مرزهای ایران طنینانداز کرده است.
تغییرات بنیادین جامعه ایران
پس از خیزش سراسری ۱۴۰۱، جامعه ایران وارد مرحلهای شد که نارضایتیها از مسائلی همچون فقر، تورم و معیشت فراتر رفت و ابعاد عمیقتری پیدا کرد. مردم در تداوم اعتراضهای آبان خونین ۱۳۹۸، موجودیت و مشروعیت نظام سیاسی را به چالش کشاندند و سرنگونی حکومت و در راس آن رهبر جمهوری اسلامی را خواستار شدند.
طی سه سال گذشته نیز این روند ادامه یافت؛ منتها با این نشانه قابلتامل که مردم به همان میزان که امیدشان به اصلاح نظام سیاسی را خاک کردند، به تقویت همبستگیهای اجتماعی روی آوردند.
در کنار اینها، گفتمان عمومی جامعه نیز دگرگون شد و مفاهیمی مانند آزادی، عدالت، برابری و کرامت انسانی که پیشتر بیشتر در محافل روشنفکری مطرح میشد، اکنون به بخشی از گفتگوی روزمره مردم بدل شده و همه اینها در کنار هم تصویری جدید از ایران معاصر را ساخته است؛ ایرانی که آبستن رخدادهای تازه است و امیدها به آزادیاش هر روز بیشتر میشود.