گروه واتس‌اپ «مادرها»، دریچه‌ای به دهه ۱۹۵۰

یکی از مادرها عکس یک بند لباس شسته شده زیر آفتاب را برای گروه فرستاد و زیرش به شوهرش برای انجام کار خانه تبریک گفت. 

یک خیل آدم می خواهد که یک بچه را بزرگ کند، اما در عصر ریاضتی کنونی، یکی دو گروه واتس‌اپ هم می‌تواند گوشه کار را بگیرد.

مثل هر گروه دیگری در شبکه‌های اجتماعی، گروه‌های واتس‌اپ می‌توانند مفید و حامی، اما هرازگاهی هم آزاردهنده و مملو از کاستی‌های اجتماعی باشند. عبارت «شاپی خرسندی گروه را ترک کرده است»، معنایی منفی و نوعی انفعال تهاجمی تعبیر می شود. به همین دلیل، هرگز از گروه‌ها خارج نمی‌شوم. نمی‌خواهم فکر کنند علاقه‌ای به سه هفته تحقیقاتشان ندارم که آیا روباهی که روز پانزدهم به سطل‌های زباله حمله کرد، همان روباهی است که یکی از مادرها در کوچه کنار سوپرمارکت دیده که به پشم‌هایش تکه‌های انبه تازه چسبیده بوده، یا نه.

من عضو چند گروه از دوستان و همسایگان هستم که عمدتا در مورد کمک‌های فوری در مورد مراقبت از کودکان، غرولند درباره برنامه شهرداری محل برای جمع‌آوری زباله و گهگاه تقاضای فوری برای یک تخم مرغ اضافی، چت می‌کنند. فعال‌ترین گروه، یک گروه از مادرانی هستند که زمانی که دخترم کودکستان را شروع کرد، به آن‌ها پیوستم تا با هم فنجانی قهوه بخوریم. از آن موقع، یک طایفه کوچک حامی یکدیگر باقی مانده‌ایم: هشت زن مزاح‌گو از سنین، نژادها و طبقات مختلف جامعه که با هم می‌خندیم، بحث‌های جدی می کنیم و گاهی هم دُمی به خمره می‌زنیم و مست می‌کنیم.

دیروز، یکی از مادرها عکس یک بند لباس شسته شده زیر آفتاب را برای گروه فرستاد و زیرش به شوهرش برای انجام کار خانه تبریک گفت. اما بعد اضافه کرد که شوهرش تنها لباس‌های «خودش» را از سبد لباس‌های شسته آویزان کرده است. درست می‌گفت؛ روی بند اثری از لباس بچه یا لباس‌های زیر دوستم نبود. این عمل، بدون تردید، عامدانه و به‌دقت انجام شده بود؛ چون نمی شود در سبد لباس‌های شسته یک خانواده، جوراب بچه، دایناسور پلاستیکی و حتی چند تکه ظرف و ظروف ریز و درشت  پیدا نشود.

انتظار داشتم سایر اعضای گروه، مثل من، متوجه این نکته شده باشند؛ اما نه: از اینکه یک مرد بزرگ خودش لباس‌هاش را روی بند پهن کرده بود، تحت تاثیر قرار گرفته بودند. گفتند: «خوش به حالت» و «چه خوب تربیتش کرده‌ای!» چی؟ اینها زنانی باهوش و جسورند، اما آیا همه‌شان معتقدند که مرد از انجام لازم‌ترین کارهای خانه عاجز است؟

این جا باید از مردهای زندگی خودم دفاع کنم. دوست پسر من، به دلیلی که برایم روشن نیست، دستکم هشت سبد لباس برای شستن دارد، اما تنها پس از جدایی از شوهرم بود که به این نتیجه رسیدم که اجنه در ساعات نیمه شب برای جدا کردن لباس های سفید از رنگی به خانه نمی‌آیند. او مرا با کوهی از لباس برای شستن ترک کرد که یک دهه بعد از آن، تازه دارم یواش یواش قضیه را درک  می‌کنم.

برخلاف جارو و تمیز کردن دستشویی، شستن لباس به یک کار ختم نمی‌شود؛ یک رشته کارهای تمام نشدنی است از جمله جمع کردن شلوارهای کثیف از هر جایی که از تن صاحب آن افتاده‌اند تا خواندن رمز برچسب لباس‌های کهنه، جدا کردن‌شان بر حسب جنس و رنگ و ارزش‌های اخلاقی، آویزان کردن‌شان جایی که چنگ و دندان سگ به آن‌ها نرسد، اطو کردن‌شان، بازیافت‌شان از ظرف غذای سگ و تکرار اشک‌ریزان پنج گام قبلی و سر انجام تا کردن و کنار گذاشتن‌شان.

این کاریست طولانی، پرزحمت و خسته کننده که ترجیح می دهم به جای آن یک میلیارد کار دیگر بکنم، از جمله به صورتم ناخن بکشم. از آن متنفر و منزجرم و اگر بزرگسالی در زندگی‌ام وجود دارد، باید در این کار کمکم کند، وگرنه با لباس‌خوابی به بستر خواهم رفت که روی آن قفل زده شده باشد. از طرف دیگر، تماشای مردی که با دقت یک شلوار جین را پشت و رو می کند، سخت هیجان‌آور است؛ بخصوص که در همان حال چشم در چشمم بدوزد: قابل توجه تهیه کنندگان فیلم‌های پورن.

سال‌ها پیش با مردی زندگی می‌کردم که شلوارش را روی زمین می‌انداخت تا من جمع کنم. هرگز علنا نگفت که چنین انتظاری از من دارد، اما از آن جایی که کس دیگری جز من در آن آپارتمان نبود، این انتظار کاملا روشن بود. سرانجام از او در مورد قضیه شلوار پرسیدم. با لبخندی شرمگین گفت: «ببخشید، من یک پسر هستم». اما پسر نبود؛ مردی بزرگسال بود که تفاوت این دو را درک نمی کرد و به همین دلیل هم عوض نشد و به همین دلیل هم از هم جدا شدیم. دلیل جدایی این بود که من نمی‌توانستم مردی را دوست داشته باشم که برایش مادری کنم و دوست نداشتم وقتی این موضوع را پیش می‌کشم، این حس را در من به‌وجود بیاورند که فقط دارم غرولند می‌کنم.

من سهم خودم را به نسل آینده ادا می‌کنم. یک پسر یازده ساله دارم که می‌خواهم مطمئن شوم می‌داند برس سگ برای چیست. در اتاقش سبدی برای لباس‌های کثیف گذاشته‌ام که خودش پایین می‌آورد و در سبدهای بزرگ‌تر لباس‌های رنگی، لباس‌های سفید و لباس‌های تیره می‌گذارد. سه هفته را هم در سال ۲۰۲۱ کنار گذاشته‌ام تا رمز و راز استفاده از ماشین لباسشویی را یادش بدهم.

از این کار خوشش نمی‌آید، اما زن هم از نظر ژنتیک برنامه‌ریزی نشده که از کار خانه لذت ببرد. می‌توانم تقسیم کار خانه را یک آرمان فمینیستی عنوان کنم، اما در سطحی بنیادی‌تر، بیان عشق و قدردانی است.

این مقاله ترجمه صحیح و صادقانه از منبع اصلی است و نظرات ابراز شده لزوما نمایانگر نظرات ودیدگاه ایندیپندنت فارسی نمی باشد.

© The Independent

بیشتر از دیدگاه