میراث رضاشاه؛ پی‌ریزی ایران مدرن در ۱۶ سال و طنین «رضاشاه روحت شاد» در صدمین سال سلطنت

رضاشاه آغازگر صنعتی‌سازی ایران بود. کارخانه‌هایی مانند نساجی اصفهان و کاشان، سیمان ری، کارخانه چرم‌سازی، قند، کبریت و ریسندگی مسیر تولید داخلی را هموار کرد. این اقدام‌ها با دعوت از متخصصان خارجی برای انتقال دانش فنی همراه بود

سوگند رضا شاه در برابر مجلس موسسان در تکیه دولت در روز بیست و چهارم آذر ۱۳۰۴-ویکی‌پدیا

بیست‌وچهارم آذرماه مصادف با یکصدمین سال اعلام پادشاهی رضاشاه پهلوی در ایران با رای مجلس موسسان است؛ پادشاهی که مسئولیت‌های کشوری‌اش را از وزارت جنگ و نخست‌وزیری آغاز کرد و در مدت ۱۶ سال سلطنت، مجموعه‌ای از اصلاحات بنیادین و زیربنایی در ایران را از خود به جا گذاشت.

احداث راه‌آهن سراسری، توسعه شبکه جاده‌‌ای، ایجاد نهادهای آموزشی نوین همچون دانشگاه تهران، نوسازی ارتش و گسترش نظم و امنیت به سراسر ایران تنها بخشی از اقدام‌های رضاشاه در جهت ایجاد تحول ساختاری در ایران بودند. به‌ طوری‌ که بسیاری از زیرساخت‌هایی که امروز بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی روزمره ایرانیان‌اند، در همان دوره پی‌ریزی شدند و میراث او در همه جای ایران قابل‌مشاهده است.

رضاشاه پهلوی پس از پایان سلسله قاجار، در آذرماه ۱۳۰۴ خورشیدی به پادشاهی رسید. پیش از آن، مجلس شورای ملی در نهم آبان ۱۳۰۴، با رای اکثریت نمایندگان، ماده‌ واحده‌ای را تصویب کرد که به موجب آن، سلطنت از خاندان قاجار سلب و اداره موقت کشور به رضاخان سردار سپه واگذار شد تا مقدمات تاسیس حکومت جدید فراهم شود.

در پی این تصمیم، نخستین مجلس موسسان در پانزدهم آذر همان سال تشکیل شد و کمیسیون بررسی قانون اساسی پس از مطالعه و بازنگری برخی اصول متمم قانون اساسی، اصلاحات پیشنهادی خود را در جلسه چهارم، مورخ بیست‌ویکم آذر ۱۳۰۴ به مجلس ارائه کرد. بر اساس این مصوبات، رضا پهلوی به‌عنوان شاه ایران و فرزند ذکور ارشد او و جانشینانش که از مادر ایرانی متولد شوند، ولیعهد معرفی شدند.

سرانجام در روز بیست‌وچهارم آذر ۱۳۰۴، سردار سپه در جلسه مجلس موسسان حضور یافت و با ادای سوگند به قرآن، رسما با عنوان «رضاشاه پهلوی» آغاز سلطنتش را اعلام کرد.

از سقوط قاجار تا پی‌ریزی دولت مدرن پهلوی

سقوط سلطنت قاجار نتیجه‌ مجموعه‌ای از عوامل تاریخی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بود که طی ۱۵۳ سال، پایه‌های سلطنت قاجار را فرسوده و سست کرده بود. عهدنامه‌های گلستان و ترکمانچای را می‌توان نخستین نشانه‌های جدی ضعف و ناتوانی حکومت قاجار دانست؛ رخدادهایی که پایه‌های این سلسله را سست کردند و زمینه‌ساز نارضایتی عمیق مردم از شاهان قاجار شدند.

این دو قرارداد ضمن اینکه ضربه‌ای سخت بر تمامیت ارضی ایران وارد کردند، حیثیت سیاسی و توان حکومت قاجار را نیز زیر سوال بردند، به‌ طوری‌ که از آن پس، قاجاریه در نگاه جامعه، نماد ضعف، بی‌کفایتی و وابستگی به بیگانه شد. با این حال، داده‌های تاریخی نشان می‌دهد که ناکارآمدی شاهان قاجار و نارضایتی عمومی فزاینده  به‌طور مشخص از اواخر سلطنت ناصرالدین‌شاه قاجار شروع شد و تا پایان دوران احمدشاه، آخرین شاه قاجار، با روندی صعودی ادامه یافت.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

در این مدت، فساد ساختاری، ناتوانی اداری، وابستگی به بیگانگان و فروپاشی اقتدار مرکزی به‌تدریج شدت گرفت و ایران را در سراشیبی هرج‌ومرج و ناامنی قرار داد.

مردم ایران و روشنفکران سیاسی دریافته بودند که ساختار پوسیده‌ حکومت قاجار توان اداره‌ کشور را ندارد و ضعف مالی و نظامی ایران را به میدان رقابت روسیه و بریتانیا تبدیل کرده و امتیازهایی چون امتیاز تنباکو استقلال اقتصادی و سیاسی ایران را عملا از میان برده است.

در واکنش به این وضعیت، جنبش‌های اجتماعی و سیاسی متعددی پدید آمدند که برجسته‌ترین آن‌ها انقلاب مشروطه در سال ۱۲۸۵ بود. این جنبش با هدف محدود کردن قدرت شاه و استقرار قانون آغاز شد، اما به سبب دخالت قدرت‌های بیگانه، اختلاف‌های داخلی و ضعف نهادهای نوپا، نتوانست ثبات و کارآمدی لازم را به ایران بازگرداند.

در دوران احمدشاه، بحران‌ها به اوج رسید. جنگ جهانی اول، اشغال بخش‌هایی از خاک ایران، قحطی، ناامنی و نارضایتی اقتدار دولت مرکزی را از میان برد. احمدشاه جوان و بی‌تجربه نیز بیشتر اوقات خود را در اروپا می‌گذراند و اداره‌ امور را به رجال ناتوان و وابسته سپرده بود. در چنین شرایطی، ایران در آستانه‌ فروپاشی کامل قرار داشت و جامعه به‌شدت نیازمند فردی مقتدر، منظم و وطن‌دوست بود تا کشور را از آشوب و وابستگی نجات دهد. همین‌طور هم شد و رضاخان میرپنج با درک مسئولیت تاریخی‌اش برای نجات ایران به میدان آمد.

او که از ارتش برخاسته بود واز وضعیت ایران شناختی عمیق داشت، با اتکا به همین شناخت، پس از استقرار سلطنت، بر ایجاد نظم، تمرکز قدرت و ساماندهی اداری کشور اهتمام کرد. خدمات او را در چند دسته سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی می‌توان ارزیابی کرد.

اصلاحات سیاسی

رضاشاه در نخستین‌ گام‌، با تشکیل یک دولت منسجم ملی، ارتش نوین و منظم را پایه‌گذاری کرد و با انحلال نیروهای شبه‌نظامی پراکنده و خلع سلاح عشایر، امنیت سراسری در ایران به وجود آورد. به این ترتیب، چند دهه هرج‌ومرج سیاسی و نفوذ بی‌ضابطه نیروهای محلی پایان یافت و قدرت در دولت مرکزی متمرکز شد.

از نخستین گام‌های او در حوزه سیاست، ساماندهی ساختار اداری و کاهش نفوذ عناصر ناکارآمد قاجاری در دولت بود؛ به همین دلیل مجموعه‌ای از تغییرات در وزارتخانه‌ها، استانداری‌ها و نظام دیوان‌سالاری انجام شد.

در حوزه قانون‌گذاری، رضاشاه با تقویت نقش مجلس در تصویب قوانین مدرن، از جمله قانون مدنی و قانون ثبت اسناد و املاک ساختار حقوقی کشور را سامان داد و زیرساخت قانونمندی عمومی را ایجاد کرد. تاسیس شورای عالی قضاوت و نوسازی دستگاه عدلیه نیز از اصلاحات سیاسی بنیادینی بود که نظام قضایی نوین را جایگزین ساختار سنتی و پراکنده پیشین کرد.

اصلاحات اجتماعی

اصلاحات اجتماعی رضاشاه با هدف تغییر ساختار سنتی جامعه، ایجاد نظم عمومی و نزدیک کردن ایران به معیارهای جوامع مدرن آغاز شد. نخستین اقدام او در این حوزه، برقراری امنیت اجتماعی و پایان‌ دادن به ناامنی‌های قدیمی بود. با خلع سلاح عشایر، انحلال نیروهای مسلح محلی و ایجاد ژاندارمری و شهربانی نوین، رفت‌وآمد، تجارت و زندگی روزمره مردم در بیشتر نقاط ایران امن و منظم شد.

یکی از محورهای اصلی اصلاحات اجتماعی، گسترش آموزش نوین بود. ساخت مدارس جدید در شهرها، تاسیس دارالمعلمین و اعزام دانشجو به اروپا و تاسیس دانشگاه تهران از مهم‌ترین اقدام‌هایی بودند که آموزش عمومی و تخصصی را از چارچوب سنتی مکتب‌خانه‌ها خارج کردند و نسلی تازه‌ از متخصصان و کارمندان دولت را شکل دادند.

در این دوره، ثبت احوال و هویت ملی نوین نیز پایه‌گذاری شد. با تاسیس اداره ثبت احوال، صدور شناسنامه و تعیین نام‌خانوادگی، ساختار نوین هویت حقوقی ایرانیان شکل گرفت و در روابط اجتماعی، مالکیت و خدمات دولتی نظم جدیدی به وجود آمد.

رضاشاه همچنین برای تغییر چهره اجتماعی شهرها و سبک زندگی عمومی، برنامه‌هایی چون بهداشت شهری، توسعه بیمارستان‌ها، واکسیناسیون عمومی، ایجاد خیابان‌های منظم و پایان دادن به محلات متروک و ناامن را اجرا کرد.

اصلاحات اقتصادی

اصلاحات اقتصادی رضاشاه بر پایه ایجاد زیرساخت‌های توسعه، کاهش وابستگی اقتصادی و تقویت دولت مرکزی شکل گرفت. یکی از نخستین و مهم‌ترین اقدام‌های او سامان‌دهی به نظام مالیه ایران بود. با نوسازی وزارت مالیه، اصلاح ساختار مالیاتی، ایجاد بودجه‌بندی منظم و جلوگیری از دخالت‌های نفوذی در خزانه، دولت توانست برای نخستین‌ بار درآمدهای پایدار و شفاف داشته باشد.

مهم‌ترین پروژه اقتصادی این دوره احداث راه‌آهن سراسری ایران (۱۳۱۷‌ــ۱۳۰۶) بود؛ طرحی ملی که شمال و جنوب کشور را به یکدیگر متصل کرد و علاوه بر تسهیل حمل‌ونقل، امکان یکپارچگی اقتصادی و اداری را فراهم آورد. در کنار آن، توسعه شبکه جاده‌‌ای در سراسر ایران به رونق تجارت داخلی، ارتباط میان شهرها و شکل‌گیری بازار ملی کمک کرد.

در حوزه صنعت، رضاشاه آغازگر صنعتی‌سازی ایران بود. تاسیس کارخانه‌هایی مانند کارخانه نساجی اصفهان و کاشان، کارخانه سیمان ری (نخستین کارخانه سیمان ایران در سال ۱۳۱۲)، کارخانه چرم‌سازی، قند، کبریت و ریسندگی مسیر ایجاد تولید داخلی را هموار کرد. این اقدام‌ها با دعوت از متخصصان خارجی، به‌ویژه مهندسان آلمانی برای انتقال دانش فنی و ساخت‌وسازهای صنعتی همراه بود.

در بخش کشاورزی، اصلاح نظام مالکیت، تشویق کشت نوین، توسعه قنات‌ها و تاسیس بانک کشاورزی (۱۳۱۲) شرایط تازه‌ای برای تولید و سرمایه‌گذاری در روستاها فراهم کرد.

در حوزه پولی و بانکی، نیز رضاشاه با تاسیس بانک ملی ایران (۱۳۰۷) و پایان دادن به امتیاز بانک شاهنشاهی، کنترل امور مالی مالی را از دست بیگانگان خارج کرد و پایه‌های اقتصاد مستقل در ایران را بنیان گذاشت.

اصلاحات فرهنگی و هنری

اصلاحات فرهنگی و هنری رضاشاه با هدف بازسازی هویت ملی، تقویت حس ایرانی بودن و نزدیک کردن فرهنگ عمومی به معیارهای تمدن مدرن شکل گرفت. یکی از مهم‌ترین محورهای این اصلاحات، احیای تاریخ و هویت ایران باستان بود. رضاشاه با حمایت از کاوش‌های باستان‌شناسی، مرمت آثار تاریخی و ساخت بناهای نمادین، تلاش کرد پیوند جامعه با گذشته فرهنگی و تمدنی ایران را تقویت کند. ساخت موزه ایران‌باستان (۱۳۱۶) به‌عنوان نخستین موزه ملی ایران پروژه‌ای مهم در همین راستا بود.

در حوزه هنر و معماری، دولت رضاشاه با بهره‌گیری از معماران ایرانی و خارجی، سبک معماری ملی‌‌ــ‌مدرن را ترویج کرد که نمونه‌های آن در ساختمان‌هایی چون وزارت امور خارجه، ایستگاه راه‌آهن تهران، بانک ملی مرکزی، دادگستری تهران و دانشگاه تهران دیده می‌شود. این روند چهره شهرها، به‌ویژه تهران، را دگرگون و معماری رسمی ایران را وارد دوره‌ای تازه کرد.

یکی از جلوه‌های مهم سیاست‌های فرهنگی رضاشاه، ساخت آرامگاه‌ برای مشاهیر ایران بود؛ اقدامی که در راستای تقویت هویت ملی و ارج‌گذاری به بزرگان تاریخ و ادب ایران انجام شد. در این دوره چندین بنای شاخص ساخته شد که برجسته‌ترین آن‌ها آرامگاه فردوسی در توس بود. چندین آرامگاه نیز نوسازی شد که مهم‌ترین آن‌ها آرامگاه حافظ در شیراز بود. 

 

 

محمدابراهیم باستانی پاریزی، تاریخ‌دان و نویسنده، در کتاب «شاهنامه آخرش خوش است» درباره انگیزه ساخت آرامگاه فردوسی نقل می‌کند که در سال ۱۳۰۸، مراد اورنگ هر روز بخشی از داستان‌های شاهنامه را در حضور رضاشاه روایت می‌کرد. شبی که او داستان سفر «روشنک»، دختر داریوش سوم، را برای شاه می‌خواند، زمانی که قرار بود این شاهزاده پس از سقوط شاه و کشور از سپاه مقدونی، به نزد اسکندر برود، فضای روایت به حدی اندوهناک بود که شاهنامه آن را چنین تصویر می‌کند: ببستند آذین به شهر اندرون /لبان پر ز خنده، دلان پر ز خون

در روایت باستانی پاریزی آمده است که رضاشاه با شنیدن این بیت‌ها، بی‌اختیار شروع به گریستن کرد و ۱۰ دقیقه تمام اشک ریخت؛ رخدادی که اطرافیان پیش از آن هرگز ندیده بودند. پس از آن بود که رضاشاه دستور داد برای فردوسی، آرامگاهی باشکوه با الهام از معماری هخامنشی ساخته شود؛ اقدامی که سرآغاز پروژه بزرگ و ملی «آرامگاه فردوسی» در توس شد.

در بخش زبان و فرهنگ، فرهنگستان ایران (۱۳۱۴) تاسیس شد تا زبان فارسی را پالایش کند، واژگان علمی و اداری بسازد و آموزش نوین را تقویت کند.

در حوزه آموزش فرهنگی، گسترش مدارس نوین، انتشار کتاب‌های درسی جدید، اعزام دانشجو به اروپا، توسعه هنرستان‌ها و رشد روزنامه‌نگاری مدرن چهره فرهنگی کشور را متحول کرد. در همین دوره، هنرهای نو مانند عکاسی، نمایش تئاتر، چاپ نوین و موسیقی مدرن با حمایت مستقیم یا غیرمستقیم دولت گسترش یافت.

رضاشاه همچنین کوشید فرهنگ حقوقی و اجتماعی نو ایجاد کند؛ از جمله با اصلاح تقویم، تغییر پوشش عمومی و ترویج نظم شهری که همه بخشی از سیاست‌های فرهنگی در راستای مدرن‌سازی بودند.

به‌طور کلی، اصلاحات فرهنگی و هنری رضاشاه علاوه بر اینکه ظاهر و ساختارهای فرهنگی ایران را دگرگون کرد، بنیان‌های هویت ملی، معماری مدرن، زبان معیار و الگوهای نوین آموزش و هنر را در ایران را نیز تثبیت کرد.

از اصلاحات زیربنایی تا شعار «رضاشاه، روحت شاد»

بخش مهمی از اصلاحات رضاشاه ماهیتی زیربنایی داشت؛ به این معنا که نه‌تنها ساختارهای اداری و فنی را دگرگون کرد، بلکه اکنون با گذشت یک قرن، همچنان ستون‌های اصلی اداری، حمل‌ونقل، آموزش و زندگی شهری ایران را تشکیل می‌دهند. عمق و ماندگاری این دستاوردها به‌ حدی است که در گفتار عامیانه مردم، بسیاری از آن‌ها «یادگار آن خدابیامرز» نامیده می‌شوند؛ زیرا هیچ‌کدام در دوران‌های بعدی با همان کیفیت و انسجام تکرار نشدند.

یکی از آن یادگارهای ماندگار «پل ورسک» است که حالا دیگر به نمادی از اراده، توان و جسارت رضاشاه و همراهانش برای نوسازی ایران تبدیل شده است و مردم خاطره ساخت آن را به شیرینی روایت می‌کنند.

 

 

پل ورسک در دل کوه‌های صعب‌العبور البرز، در ارتفاعی افزون بر ۱۱۰ متر و با دهانه‌ای ۶۶ متری بنا شد؛ جایی که حتی تصور ساخت یک گذرگاه ساده نیز غیرممکن به نظر می‌رسید. مهندسان اروپایی که برای مطالعه منطقه آمده بودند، ابتدا گفتند ساخت پل در چنین مسیری «عملا ناممکن» است. اما دولت رضاشاه تصمیم گرفته بود که راه‌آهن شمال‌ــ‌ جنوب باید تکمیل شود؛ حتی اگر به قیمت عبور از بلندترین و سخت‌ترین دره‌های ایران باشد.

کار ساخت پل در سال ۱۳۱۳ آغاز شد و تنها طی دو سال، یعنی در ۱۳۱۵، به پایان رسید. پل بدون یک کیلوگرم فولاد مسلح و تماما با سنگ و ملات، بر شانه کوه، با هندسه‌ای که هنوز هم برای مهندسان شگفت‌انگیز است، ساخته شد. هنگامی که کار تمام شد، خود رضاشاه به مهندسان گفت اگر اعتماد دارند که پل ایمن است، قطار نخست باید با حضور خودشان از روی پل عبور کند. آنان پذیرفتند و قطار به‌سلامت عبور کرد و اینگونه بود که پل ورسک در تاریخ ماندگار شد.

امروز نیز، پس از حدود ۹۰ سال کار مداوم، پل همچنان استوار است و قطارهای مسافری و باری روزانه از روی آن عبور می‌کنند.

این روایات و سازه‌هایی مانند ورسک، برای مردم ایران امروز معنایی فراتر از یک پروژه مهندسی دارند. در روزگاری که ساخت کوچک‌ترین پروژه‌های زیرساختی به سال‌ها زمان، هزینه‌های کلان و فرسودگی عمومی می‌انجامد، برای بسیاری، یادآوری پل ورسک نشانه دورانی است که کارهای بزرگ در زمان کوتاه و با اراده ملی انجام می‌شد. از همین رو است که ایرانیان از همواره یاد بنیان‌گذار پادشاهی پهلوی را با شعار «رضاشاه، روحت شاد» گرامی می‌دارند.

این شعار فقط یادآور نوعی خاطره‌ تاریخی نیست؛ بلکه واکنشی به وضعیت کنونی ایران است. ایرانیان این شعار را در فضایی بیان می‌کنند که با بحران‌های مدیریتی عمیق، ناکارآمدی ساختاری، فساد گسترده، بی‌ثباتی اقتصادی و فرسایش زیرساخت‌ها روبرو هستند؛ فضایی که در آن بسیاری از پروژه‌ها به نام توسعه‌، به کام رانت‌خواران و به فرصتی برای فساد تبدیل می‌شوند.

در مقایسه با این واقعیت‌های تلخ امروز، کارنامه ۱۶ ساله رضاشاه برای بخش بزرگی از جامعه یادآور دولتی منسجم، مدیریتی مقتدر، تصمیم‌گیری سریع، اجرای پروژه‌های ملی و توجه به منافع عمومی است. زیرا بسیاری از زیرساخت‌هایی که او پایه گذاشت، هنوز هم کار می‌کنند، اما بخش قابل‌توجهی از ساختارهای جدید یا دوام نیاورده‌اند یا هرگز با همان کیفیت ساخته نشدند. به همین دلیل است که در حافظه جمعی ایرانیان، اصلاحات زیربنایی رضاشاه همچنان موردتوجه‌اند و مردم در مقایسه با وضعیت امروز ایران، با حسرت و اعتراض، می‌گویند: «رضاشاه، روحت شاد»